دانلود و خرید کتاب طوفان دونده جنیفر سروانتس ترجمه آرزو مقدس
تصویر جلد کتاب طوفان دونده

کتاب طوفان دونده

امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب طوفان دونده

کتاب طوفان دونده نوشته جنیفر سروانتس و ترجمه آرزو مقدس است. کتاب طوفان دونده را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب طوفان دونده

زین پسر تنهایی است که چون با عصا راه می‌رود کسی دلش نمی‌خواهد با او بازی کند. او تمام وقتش را در دیو می‌گذارند. دیو اسم کوه آتش‌فشان پشت خانه‌شان است. در همین زمان یک هواپیمای دوموتوره کوچک سقوط می‌کند و دختری به‌نام بروکس که بسیار عجیب است داستان‌هایی درباره دیو می‌گوید. او تاکید می‌کند که دیو در حقیقت یک زنان برای نگه‌داشتن ایزد مرگ مایاهاست؛ کسی که سرنوشتش به دیو پیوند خورده.

حالا دیو در میان این ماجرا باید چه کار کند.

خواندن کتاب طوفان دونده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های تخیلی است. 

بخشی از کتاب طوفان دونده

همه‌چیز از وقتی شروع شد که مامان جیغ کشید.

خیال کردم عقرب دیده؛ اما وقتی رفتم توی آشپزخانه، داشت نامه‌ای را بالای سرش تکان‌تکان می‌داد و پابرهنه و جست‌وخیزکنان دور خودش می‌چرخید. بعد از یک سال که در خانه درس خوانده بودم، قرار بود دوباره بتوانم به مدرسه بروم. آن کلمه را دیدید؟ بتوانم! انگار حتماً کسی باید لطف می‌کرد و به من اجازه می‌داد درس بخوانم. چه احمقانه! اصلاً کی اختیار کارها را داده دست آدم‌بزرگ‌ها؟ قضیه این است که من اصلاً نمی‌خواستم به مدرسه‌ای خصوصی و بی‌روح به اسم روح‌القدس۱۲ بروم که راهبه‌هایش آدم را چپ‌چپ نگاه می‌کنند. اصلاً و ابداً هم دلم نمی‌خواست جنابِ سرویس روح‌القدس قدم رنجه کند، این‌همه راه را تا ناکجا بیاید دنبال من. خانهٔ ما، ایستگاه آخر بود و به احتمال زیاد، این یعنی وقتی وَن به اینجا می‌رسید، پر شده بود و پر یعنی اینکه دست‌کم ده‌دوازده‌تا چشم زُل می‌زدند به من.

به مامان لبخند زدم، چون خوشحال به‌نظر می‌رسید. او تمامِ روز در خانهٔ آدم‌های بیمار ازشان پرستاری می‌کرد و رضایت داده بود برادرش، هوندو، هم با ما زندگی کند. هوندو بیشتر وقتش را پای تلویزیون در حال تماشای مسابقه‌های کشتی می‌گذراند و پاکت‌پاکت پفک تند و آتشین می‌خورد؛ به‌خاطر همین هم کم پیش می‌آمد مامانم لبخند بزند.

نمی‌دانستم حرفم را چطور شروع کنم. «ولی... مگه نگفتی می‌تونم توی خونه درس بخونم؟» 

مامان که هنوز لبخند می‌زد، گفت: «فقط واسه یه سال. این چیزی بود که درباره‌ش توافق کردیم. یادت نیست؟ فقط یه سال!»

من مطمئن بودم که دربارهٔ چنین چیزی توافق نکرده بودیم؛ اما وقتی فکری به سر مامان می‌زد، با چسب دوقلو به مغزش می‌چسبید و دیگر وِل‌کن معامله نبود. بحث و جدل بی‌فایده بود. علاوه بر این، می‌خواستم مامانم شاد باشد، خیلی‌خیلی شاد. پس تندتند سر تکان دادم؛ چون هر چه تندتر سرم را تکان می‌دادم، هیجان‌زده‌تر به‌نظر می‌رسیدم. حتی لبخند دیگری هم زدم تنگش!

«کِی؟» ماه سپتامبر بود و این یعنی تا همان روز هم یک ماه از کلاس‌ها عقب افتاده بودم.

«از فردا شروع می‌کنی.»

بِخُشکی شانس!

«نمی‌شه از ژانویه شروع کنم؟» بله، خودم متوجهم که زیادی خوش‌بین بودم.

مامان سر تکان داد. «این یه موقعیت بی‌نظیره، زین.»

«مدرسهٔ خصوصی زیادی گرون نیست؟»

«بهت بورسیه دادن. ببین!» و مدرکش را که همان نامهٔ مدرسه بود، نشان داد.

اوا.

مامان نامه را مرتب و منظم تا کرد. «توی نوبت بودی، از همون وقتی که...»

کاربر... :)
۱۴۰۰/۱۰/۱۴

خوبه داستان جالبی داره

کاربر نائینی
۱۴۰۱/۱۲/۲۶

یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم البته نسخه چاپشو خیلی قشنگه و میشه با فرهنگ ها و قومیت کشور ها و اینکه رسم هاشون چیه و چه چیز هایی اشنا شین

می‌خواستم چنان مشتی به این جهان احمق بکوبم که جای دستم سوراخی در آن به جا بگذارد.
کاربر... :)
خانم منشی گفت: «ببین، من تک‌تک دانش‌آموزهای این مدرسه رو می‌شناسم و هیچ‌کسی به اسم بروکس اینجا نیست.» به خودم گفتم: نه، زین. این کار رو نکن. اما دهانم خیلی جلوتر از مغزم به کار افتاده بود. «اسم من چیه؟»
کاربر... :)

حجم

۴۳۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۵۲ صفحه

حجم

۴۳۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۵۲ صفحه

قیمت:
۱۳۲,۰۰۰
تومان