کتاب دختری که کشتم
معرفی کتاب دختری که کشتم
کتاب دختری که کشتم مجموعه داستانهای کوتاه نوشته مهدی اسلامی است که پیرامون موضوع مرگ و زندگی و فلسفه حیات نوشته شده است.
درباره کتاب دختری که کشتم
دختری که کشتم، مجموعه پنج داستان از مهدی اسلامی است که درباره موضوع زندگی، زیستن و حیات و مرگ نوشته شده است.
هر داستان درباره شخصیتی است که به نوعی با مساله مرگ و زندگی مواجه میشود. هر کدام از داستانها به صورتی در تلاشند تا به این پرسش که آیا زندگی، ارزش زیستن را دارد؟ پاسخ بدهند. موقعیتهایی که در آن قرار میگیرند، ماجراهایی که برایشان پیش میآید و دغدغههای ذهنی آنان درباره زندگی و مرگ، درونمایه اصلی داستانها است. داستانهایی که با پایان غافلگیر کنندهشان، مخاطبان را سرجای خود میخکوب میکنند.
کتاب دختری که کشتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دختری که کشتم را به دوستداران ادبیات داستانی و علاقهمندان به داستانهای مفهومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختری که کشتم
طبیعی است که ترس از مرگ از همه انواع دیگر ترسها قویتر باشد و بتواند همه آنها را شکست داده و قوه محرکه انسان برای انجام هر کاری شود. حتی قتل، جنایت، دزدی و... خلاصه پریدن رو به پایین در آن سیاهی عمیق همان و فرود آمدن روی شمشادهای تازه هرس شده همان. چشمتان روز بد نبیند. لباسهایم سوراخ سوراخ و تمام وجودم مملوء از زخمهای بیشمار شد. به سختی خودم را از لابلای شمشادها بیرون کشیدم در حالیکه همه جای تنم داشت میسوخت. سوسوی چراغی از میان پنجرهای باز توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم و از پنجره به داخل اتاق سرک کشیدم. خالی بود. حتی یک نفر هم آنجا نبود. با ترس و لرز اطرافم را پائیدم و فی الفور به درون اتاق جهیدم. از جایم که برخاستم اولین چیزی که دیدم یخچال بود. با حرص و ولع به جانش افتادم و تا میتوانستم شکمم را از خوراکیهای مختلف پر کردم. سپس با خرسندی تمام و سرشار از حس خوشایند سیری روی زمین ولو شدم در حالیکه نوشابهای را سر میکشیدم. نوشابهام که تمام شد پشت لبم را با آستین خشک کردم و دستهایم را زیر سرم گذاشتم. همین که پلکهایم داشت سنگین میشد ناگهان با سر و صدای چند نفر که از دور بلند بلند صحبت میکردند و نزدیک میشدند از جایم پریدم. وحشت زده به هر سو چشم میانداختم تا جایی برای مخفی شدن پیدا کنم. دقیقاً در لحظهای که دستگیره در اتاق رو به پایین فشرده شد خودم را به داخل کمد لباسها پرتاب کردم و به آرامی درهای آن را بستم. از شکاف میان آن دو لنگه در زهوار در رفته به وضوح تمام کسانی را که وارد اتاق شدند میدیدم. سه پسر و یک دختر حدوداً نوزده بیست ساله. در بدو ورودشان دختر که از بر و روی قابل اعتنایی هم برخوردار بود، انگار که متوجه تغییراتی در اتاق شده باشد کمی نگران و با ترس شروع کرد به در نوردیدن اطراف و اکناف اتاق. آن هم با نگاهی همچون عقاب! نمیدانم. شاید هم وجود مرا حس کرده بود اما قادر به اثبات آن نبود. به هر حال انگار که به حس ششمش اعتماد کرده باشد با اطمینان خاصی گفت: بچه ها یکی اینجا بوده! یعنی به نظر میاد یکی اینجا بوده!
یکی از پسرها گفت: چی میگی سارا؟ کسی اینجا نبوده. از وقتی رفتیم پایین تا الان که برگشتیم سر جمع یک ربع طول نکشیده. بیخیال بابا. بشینید بچهها.
همگی روی مبلها لم دادند. اما سارا که همچنان با خودش کلنجار میرفت دو مرتبه از روی مبلش برخاست و رو به یکی دیگر از پسرها با صدایی بلندتر گفت: آرش تو رو خدا. انگار یکی اینجا بوده. ریخت و پاشها رو ببین. در یخچال هنوز نیمه بازه.
و به طرف یخچال رفت. درش را کاملاً گشود و بهت زده رو به همه فریاد زد: نگفتم؟ یکی دخل تمام خوراکیهای توی یخچالو آورده. یکی اینجا بوده. یکی اینجا بوده. آرش!
آرش با کف دست به پیشانیاش کوبید و فریاد زد: خب میگی چیکار کنم سارا؟ به درک! هر الاغی اومده اینجا و دخل همه چیزو آورده نوش جونش. توقع داری چه غلطی کنم؟
سارا با دلخوری گفت: هیچی. فقط توقع دارم حداقل یه کم برای حرف من ارزش قائل بشی.
آرش با سماجت گفت: خب مثلاً چه جوری ارزش قائل بشم؟ هان؟ این اتاق که سرو تهش کاملاً مشخصه. نکنه توقع داری توی جیبامو بگردم دنبال آقا دزده؟
پسر اولی با تحکم گفت: بچه ها بس کنید دیگه. ناسلامتی نامزدیدا. این چه طرز حرف زدنه؟ اونم جلوی ما!
آرش با همان سماجت قبلی درآمد که: نه آخه تو رو خدا ببین داریوش! ببین چه حرفایی میزنه. تو کوزه هیچ عطاری پیدا نمیشه. آخه دزد کدوم گوری بود؟ حتماً کار این دختره مژگانه. اومده یخچالو جارو کرده رفته. خب گشنه ش بوده بچه بیچاره!
و در میان اخم و چشم غره سارا سه پسر زیر خنده زدند...
حجم
۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
من نسخه چاپی رو خواندم. مجموعه داستان های کوتاهی که هر کدام با مهارت خاصی نوشته شده است و داستان اخر کتاب که به نظر من بهترین داستان هست به سبکی پردازش شده که مورد پسند من بود و شما
کتاب راجب اینه که دلیل زندگی ما چیه ،چند تا داستانه که متفاوت و جالب بود خوندنش رو پیشنهاد میکنم البته من نسخه چاپیش رو خریداری کردم. خسته نباشید به نویسنده