کتاب پس از تاریکی
معرفی کتاب پس از تاریکی
کتاب پس از تاریکی، نوشته نویسنده مشهور ژاپنی هاروکی موراکامی است که با ترجمه مهدی غبرائی منتشر شده است. این کتاب داستان دختر جوانی به نام ماری است که همیشه با خواهر زیبایش مقایسه میشود و این موضوع او را آزار میدهد. نویسنده در این کتاب به مسئله احساس تنهایی در زنان پرداخته است.
درباره کتاب پس از تاریکی
داستان کتاب در یک شب تا صبح در خیابانهای توکیو میگذرد و هر فصل و در درون یکی ـ دو فصل آخر با عنوان ساعت از یکدیگر جدا شده است و طبق معمولِ موراکامی نوای موسیقی در تمام آن شنیده میشود. ماری همیشه تصور میکند ارزش مورد توجه قرارگرفتن ندارد؛ بنابراین شبها را به مطالعه کتابهایش میپردازد و خودش را در درس خواندن غرق کرده میکند. اما یک شب نا خواسته با گروهی آشنا میشود که تفکر او را نسبت به خودش و ارزشهایش تغییر میدهند.
دوستی ارزشمندی که به ماری کمک میکند تا خودش را چیزی فراتر از چهره و ظاهرش ببیند. کتاب پس از تاریکی داستانی است که در آن موراکامی با زبانی ساده و روایی به بیان مشکلات زنان و دختران در ژاپن پرداخته است.
خواندن کتاب پس از تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو که یکی از شهرهای ژاپن است، متولد شد. در دوران کودکی، مثل کوبوآبه، تحت تاثیر فرهنگ غربی و ادبیات روسیه بود و با خواندن آثار فرانتس کافکا، گوستاو فلوبر، چارلز دیکنز، کورت وونهگات، فیودور داستایوفسکی، ریچارد براتیگان و جک کرواک روزهایش را میگذراند. او برای رمانها و داستانهایش که به زبانهای بسیاری هم ترجمه شده و در سراسر دنیا خوانده میشوند، جوایز بسیاری مانند جایزه جهانی فانتزی، جایزه بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزه فرانتس کافکا و جایزه اورشلیم را از آن خود کرده است.
از کتابهای مشهور هاروکی موراکامی که به فارسی هم ترجمه شدهاند، میتوان به جنگل نروژی، به آواز باد گوش بسپار، تعقیب گوسفند وحشی و کافکا در ساحل اشاره کرد.
درباره مهدی غبرایی
مهدی غبرایی در سال ۱۳۲۴ در لنگرود در خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمد. او فرزند محمد غبرایی و فاطمه محمد راسخی است. دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در لنگرود گذراند. در سال ۱۳۴۷ از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سال ۱۳۶۰ بهطور حرفهای به کار ترجمه ادبی پرداخت. برادرانش فرهاد غبرایی و هادی غبرایی نیز مترجمند. مهدی غبرایی تا کنون آثار نویسندگان مشهوری مانند خالد حسینی، ارنست همینگوی، جک لندن، ژوزه ساراماگو و هاروکی موراکامی را به فارسی ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب بعد از تاریکی
پس از اینکه توی رستوران را سرسری دید زدیم، چشمهای ما به دختری میافتد که جلوی میزی نشسته است. چرا او؟ چرا کس دیگر نه؟ گفتنش مشکل است. اما بنا به دلیلی توجه ما را ـ خیلی طبیعی ـ به خود جلب میکند. پشت میزی چهار نفره نشسته است و کتابی میخواند. کاپشن کلاهدار، بلوجین، کفشهای کتانی زرد که از بس شسته رنگش رفته است. روی پشتی صندلی ژاکت تیم دانشکده را آویخته. این هم از تازگی دور است. احتمالاً دانشجوی سال اول دانشکده است، هرچند حال و هوای دبیرستان هنوز با اوست. موهای مشکی، کوتاه و صاف. آرایش خفیف، بدون جواهر. صورت کوچک باریک. عینک قاب مشکی. گهگاه بیشیله پیله چینی وسط ابروهایش پیدا میشود.
کاملاً با حواس جمع کتاب میخواند. چشمهایش کمتر از صفحهٔ کتاب بلند میشود ــ کتابی قطور و جلد سخت. کاغذ بستهبندی کتابفروشی عنوان را از چشم ما میپوشاند. با توجه به قیافهٔ جدی او موضوع کتاب باید خیلی جذاب باشد. دور از سرسری خواندن، انگار هر سطر را گاز میزند و میجود.
یک فنجان قهوه روی میز اوست و یک زیرسیگاری. کنار زیرسیگاری یک کلاه بیسبال فیروزهیی با علامت «B» بوستن رد ساکس. شاید برای سرش خیلی گشاد باشد. یک کیف دستی قهوهیی هم کنارش روی صندلی است. کیف باد کرده است، انگار چیزهایی را به عجله تویش چپانده باشند. چندی به چندی دست دراز میکند و فنجان را به دهان میبرد، اما انگار از طعم قهوه لذت نمیبرد. مینوشد، چون فنجان قهوهای جلوی اوست: این نقش او در مقام مشتری است. گهگاه سیگاری بین لبها میگذارد و با فندکی پلاستیکی روشنش میکند. چشمها را تنگ میکند، دود را در هوا پف میکند، سیگار را توی زیرسیگاری میگذارد و بعد انگار بخواهد سردردی را که در شرف آغاز است آرام کند، با نوک انگشت به شقیقههایش میزند.
آهنگ «بزن به چاک، دخترک» از پرسی فیث و ارکسترش با صدای ملایمی پخش میشود. البته کسی گوش نمیدهد. در این ساعت دیر وقت شب آدمهای گوناگونی در دنی شام میخورند و قهوه مینوشند، اما او تنها زن تکی است. گهگاه از کتاب سر بر میدارد و به ساعت مچی خود نگاه میکند، اما از گذر کند زمان ناراضی است. نه اینکه به نظر برسد منتظر کسی است: نه به گوشه کنار رستوران نگاه میکند و نه به در ورودی چشم میدواند. فقط کتابش را میخواند، گاهی سیگاری روشن میکند، ماشینوار فنجان قهوه را به لب میبرد، و امیدوار است زمان کمی تندتر بگذرد. لازم به گفتن نیست که سپیده دم به این زودیها از راه نمیرسد.
از خواندن دست میکشد و به بیرون نگاهی میاندازد. از این پنجرهٔ طبقهٔ دوم میتواند خیابان شلوغ را در پایین ببیند. حتی در این ساعت شب خیابان روشن است و پر از آدمهایی که میآیند و میروند ــ کسانی که مقصدشان مشخص است و کسانی که جایی ندارند؛ کسانی که مقصودی دارند و کسانی که ندارند؛ کسانی که میخواهند زمان را عقب بیندازند و کسانی که میخواهند آن را جلو بیندازند. پس از نگاه طولانی و یکنواختی به این صحنهٔ درهم و برهم خیابان، لحظهای نفس در سینه حبس میکند و باز چشمانش میرود سراغ کتاب. دست میبرد طرف فنجان قهوهاش. سیگارهایش که بیش از دو ـ سه پک به آنها نزده، در زیرسیگاری به صورت ستونکهایی از خاکستر درآمدهاند.
حجم
۲۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۲۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
نظرات کاربران
(۸-۲۵-[۲۰۲]) تنهاییِ انسان مدرن، گم شدن در جهان و از خودبیگانگی از موضوعات اصلی این کتابه؛ داستان در بخش های مختلف، بین خیال و واقعیت در نوسانه، تمام داستان در طول یک شب اتفاق میوفته و صحنه های سورئال جذابی داره؛
ترجمه ش خیلی کلمه به کلمه است مثلا stuffed animal یعنی حیوان عروسکی، ولی ایشون ترجمه کرده حیوان پرشده از کاه! یا عبارتی مثل "یازده و پنجاه ونه دقیقه بعد از ظهر" واقعا در فارسی استفاده نمیشه do you call it a night یعنی دیگه
بعد از نیمه شب که حرکت زندگی کند تر از بقیه ی ساعت هاست داستان روان بود و برای لحظه هایی شما رو از دنیای اطرافتون دور میکرد و با جریان کند بعد از نیمه شب همراه میکرد جریانی که در
به نظرم که عالی بود توصیه می کنم که بخونید
راستش با سلیقه ی من جور نبودصرفا اتفاقاتی بود که یک شب در ژاپن افناد اماهیجان یا روند کلی کاملی ندلشت.بیشتر مثل اثر های هنری بود
عالی بود. در مورد تنهایی انسانها نوشته بود . کلا فضایی سوررئال داشت . خیلی هم ترجمه روان بود . از جمله کتابهایی که دوست دارم دوباره دوباره و دوباره بخوانمش 👍
۱۴ سال پیش این کتابو خیلی اتفاقی خریدم و جذب دنیای موراکامی شدم ، کتاب کوتاهه و ساده ، سریع میشه تمومش کرد. بنظرم به عنوان اولین کتابی که از این نویسنده خوندم رسالت خودشو انجام داد.
متن داستان برایم جذاب بود و در دو روز کتاب را با لذت خواندم.
هاروکی موراکامی مثل همیشه عالی و جذاب! اما ترجمه بسیار ضعیف بود
ع ا ش ق ش م.