کتاب ایبسن و استریندبرگ
معرفی کتاب ایبسن و استریندبرگ
کتاب ایبسن و استریندبرگ نوشته مصطفی اسلامیه، مجموعهای از نمایشنامههای دو نمایشنامهنویس مشهور، در قرن ۱۹ میلادی است. در ایران بیشتر دوستداران تئاتر با این دو چهره مهم و اثرگذار تئاتر مدرن آشنا هستند و ترجمه فارسی اغلب نمایشنامههایشان را در دسترس دارند.
درباره کتاب ایبسن و استریندبرگ
ایبسن و استریند برگ با همه تفاوتهایی که در نگرش به زندگی، جامعه و مسائل آن داشتند، در نیمه دوم قرن نوزدهم نمایشنامههایی نوشتند که چهره تئاتر و ادبیات نمایشی را به کلی دگرگون ساخت.
ایبسن و استریندبرگ دو نمایشنامهنویس قرن ۱۹ از پایهگذاران تئاتر مدرن بودند و زندگی و آثارشان هوش و تواناییشان را به تصویر میکشد. آن دو موضوعاتی را نوشتند که پس از صد و پنجاه سال هنوز تازگی دارد و جسارت میطلبد. ایبسن از نخستین نویسندگانی بود که به دفاع از حقوق زنان پرداخت و استریندبرگ در زن ستیزی هم غیرت دوست معاصرش فردریش نیچه بود.
این دو نفر به نوعی رقیب هم بودند و استریندبرگ رقیب نروژیاش ایبسن را احمق، بیجنسیت و «ادیب بانوی ریشدار» میخواند و ایبسن که پرترهای از استریندبرگ را بر دیوار اتاق کارش آویخته بود، میگفت که بدون الهام از چشمهای جنون زده او یک سطر هم نمیتواند بنویسد.
خواندن کتاب ایبسن و استریندبرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ایبسن و استریندبرگ
زندگی ایبسن در گریمستا مشقت بار بود. خانمی که ایبسن را در آن جا میشناخته گفته است: « او در گریمستا پرسه میزد، چون رازی سر به مهر، به قول نروژیها، سراپا در خود فرو رفته، که همیشه نیز همچنان باقی ماند. » دوستش کریستوفر دوئه نیز او را آدم بیچیزی توصیف کرده که میکوشید بدون پالتو، بدون زیر پوش، حتی بدون جوراب سر کند.
ایبسن با عقاید انقلابی و ستایش صمیمانهاش از ولتر، و با قلم و زبان گزندهاش، در میان ارکان اجتماع گریمستا جایگاهی نداشت. در ۱۸۴۸ سراسر اروپا پر از تب و تاب انقلاب بود. در آن هنگام وقتی ایبسن شنید مجارها علیه خودکامگی قیام کردهاند، به افتخار آنها چکامه سرود. در ۱۸۴۹، سالی که به سن قانونیاش پا گذاشت، کاتیلینه را درباره رهبری انقلابی نوشت که توسط سیسرو در هم کوبیده میشود.
کاتیلینه را ایبسن در اواخر همین سال برای اجرا به تئاتر کریستیانیا فرستاد که مدیریت تئاتر آن را نپذیرفت. متن این نمایشنامه با پول اوله شوله رود، به چاپ رسید اما فقط معدودی از آن به فروش رفت و بیش از دویست نسخه باقی ماندهاش به صورت کاغذ باطله فروخته شد.
در این دوران ایبسن عاشق دختر نوزده سالهای به نام کلارا ابل شد و سرودههای بسیاری از جمله شعرهای « به آن ستاره » و « خاطرات یک مجلس رقص » را به او تقدیم کرد. کلارا ابل دختری به شدت مذهبی بود که نه فقط آزاداندیشی ایبسن را تاب نمیآورد بلکه شور عشق او را نیز غالباً بیپاسخ میگذاشت. ایبسن در این دوره جوانی بود محجوب و سختکوش و در خود فرورفته که حتی با جوانان گریمستا هم کمتر میجوشید. کریستوفردوئه در این باره مینویسد:
گهگاه مهمانی رقصی برگذار میکردیم. گریمستا محل مناسبی برای این جور سرگرمیها نداشت و ما این مشکل را به این ترتیب حل میکردیم که میرفتیم سراغ آدمهای خوبی که خانههای بزرگ داشتند و از آنها خواهش میکردیم مجلس رقصمان را در آن جاها برگذار کنیم. شهروندان گریمستا معمولاً این اجازه را میدادند، و ما با یکی دو تا ویولن و فلوت، مقداری پانچ خانگی و نگوس۳۲، قهوه یا چای، و کیک، مهمانیمان را رو به راه میکردیم. من چندین بار ایبسن را تشویق کرده بودم تا در این جشنها شرکت کند. اما ملاحظاتی او را وامیداشت تا نپذیرد. واقعیت این بود که او لباس شب نداشت و اصلاً اهل رقص نبود ... مشکل لباس به وسیله یکی از آنهایی که « کیف پر پول و کله خالی » داشتند حل شد. ابتدا ایبسن حیرت کرد. اما بعد داوریاش درباره آن جور آدمها را چنین ابراز کرد که در آخر آن سال وقتی صورت حساب تهیه لباس به او داده شد، به شیوه شوخ طبعانهاش گفت: « اول این که آن آدم خیلی احمق بود که چنین لطفی به من کرد، و حالا خیلی احمقتر است که انتظار دارد من صورت حساب را پرداخت کنم ».
حجم
۸۵۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
حجم
۸۵۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
نظرات کاربران
در قسمت پرداخت چرا قیمت متفاوت است؟