کتاب آپرکات
معرفی کتاب آپرکات
کتاب آپرکات؛ یک کمدی خطرناک! نوشته محمدرضا قلیپور، روایت طنزآلودی از فضای اجتماعی امروز است.
آپرکات قصه یک دختر بوکسور ایرانی است که علاوه بر رینگ بوکس باید با دنیای اطرافش نیز مبارزه کند. نمایش آپرکات در اردیبهشت سال ۱۳۹۸ با بازی بهروز بقایی به روی صحنه رفت و با استقبال خوبی رو به رو شد.
کتاب آپرکات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران تئاتر و نمایشنامه از خواندن این اثر لذت میبرند.
بخشی از کتاب آپرکات
نغمه: دارم درستش میکنم. تو راندِ آخر، با یه آپرکات گذاشتم تو فکِ زندگی، الان پهن شده کف زمین، من دیگه وامیستَم کُنجِ رینگ به شمارش داور گوش میدم. یک، من میرم اونور آب. دو، میرم رو فرش قرمز، سه، فرش قرمزو رد میکنم و همینجور میرم جلو، چهار، میرسم به یه باشگاهِ بوکس، پنج، من اومدم، همون که دعوتش کردین، شیش، همون که فیلمشو دیدین، هفت، همون که خواستین بیاد براتون مشت بزنه، هشت، باهام قرارداد مینویسن، نُه، همونجا میمونم و میشم همونی که میخوام، میشم یه بوکسورِ زنِ حرفهای.
بیدا: تو میخوای اونجا بمونی؟
الیاس: یعنی دیگه بر نمیگردی؟ [مکث] باشه بمون. منم اینو طلاق میدم میآم پیشت.
نغمه: اگه تونستی بیا ولی من دیگه نمیشناسمت، پس مزاحم نشو، چون اونجا اینجوریه که اگه آدم مزاحمو بکشی، تشویقتم میکنن.
الیاس: نغمه من میخواستم برم کارامونو درست کنم اقامت بگیرم واسه هر دومون. میفهمی؟ نغمه من دوسِت دارم.
نغمه: هیچی نگو الیاس، هیچی. بریم فرزاد.
فرزاد: من باهام هست، همه چی از بلیط و بیمه و پاس. واسه تو...
نغمه: بیا هست، همه چی باهامه.
[نغمه، چمدانِ چرخدارش را سمت در میکشد و فرزاد هم کنارش میرود.]
بیدا: نغمه ازم بگذر.
نغمه: میگذرم، حتی از الیاس.
الیاس: خوب خدا رو شکر. پس دیگه همگی کریسمس اوکراینیم و...
نغمه: ببین الیاس، حالا که دیگه قراره نبینمت، یه چیزی هست که تو این سالا میخواستم بگم ولی...
الیاس: یعنی چی نبینمت؟ یعنی چی یه چیزی هست؟ اذیت نکن نغمه. صد بار گفتم که غلط کردم.
نغمه: گفتی؟
الیاس: آره گفتم.
نغمه: منم دارم رازمو میگم. بیدا من اونقدر تو شیکمم مشت خورده، رحمم از کار افتاده، [مکث] اگه تونستی واسهش یه بچه بیار.
بیدا: چی میگی نغمه؟
فرزاد: بچه خیلی خوبه.
الیاس: تو...
[نغمه با اشارهی دست میگوید هیس.]
فرزاد: اینجاس که فیلم تموم میشه. داور میگه ده، ده یعنی تموم، یعنی اونی که کفِ رینگ افتاده، کارش ساختهس، یعنی یه آخرِ خوب، یه پایانِ خوش، یعنی بچرخ تا بچرخیم روزگار.
نغمه: ولی من سَرِ پا میمونم. رو پا میمونم و رقص پا میرم و بالأخره مشتمو تو صورتت جا میدم. ده. آره، ده. ناک اوت.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
نظرات کاربران
جذاب و خواندنی...طنز اجتماعی خوب...یه دختر بوکسور🥊
توی این مدت به خاطر مسابقه پرده اول برای اولین بار شروع کردم به خوندن نمایشنامه ها... از بین نمایشنامه هایی که خوندم بهترینشون بود؛ حتی از خیلی از کتاب ها هم جذابیت بیشتری داشت. و همون جوری که از ژانر نمایش
جذاب با دیالوگ های عالی