کتاب آمده بودم موهایم را ببافم
معرفی کتاب آمده بودم موهایم را ببافم
کتاب آمده بودم موهایم را ببافم نوشته آ. مانت. آنسای و ترجمه نازنین نیکوسرشت، داستانی خواندنی از زندگی و تلاشهای زنی برای داشتن یک زندگی خوب و آزاد است.
این کتاب یکی از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز است و در نوامبر سال ۱۹۹۹ به عنوان کتاب "باشگاه کتاب اوپرا" انتخاب شد.
درباره کتاب آمده بودم موهایم را ببافم
آ. مانت. آنسای در کتاب آمده بودم موهایم را ببافم از زندگی زنی به نام الن نوشته است. الن در زندگیاش گرفتاریهای زیادی دارد. از یک طرف سنتهای قدیمی خانوادگی راه را برای او تنگ کردهاند و از طرف دیگر، خانواده همسرش، بدون کوچکترین مهر و محبتی فقط با تحقیر با او برخورد میکنند. الن در پی راهی میگردد تا تنهایی آزار دهنده درونش را خاموش کند و از این وضعیت که در آن گرفتار است، رها شود.
کتاب آمده بودم موهایم را ببافم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای خارجی و ادبیات داستان از خواندن کتاب آمده بودم موهایم را ببافم لذت میبرند.
درباره آ. مانت. آنسای
آ. مانت آنسای در سال ۱۹۶۴ در میشیگان آمریکا متولد شد. او در دوران کودکی میخواست نوازنده پیانو شود، اما در ۱۸ سالگی دچار یکبیماری ناشناخته شد که او را تا مرز زمینگیر شدن پیش برد. به همین دلیل به سراغ نوشتن رفت. کاری که تحرک جسمانی کمتری نیاز داشت. او با انتشار اولین کتابش، آمده بودم موهایم را ببافم به عنوان نویسندهاش مهشور در جهان شناخته شد.
بخشی از کتاب آمده بودم موهایم را ببافم
مریگارت هر شب قبل از آنکه به رختخواب برود، الن را صدا میکند که به حمام بیاید و به شانههای او پماد ویکس بمالد و او را در حال خوردن قرصهایش تماشا کند تا یادش نرود و دوباره قرصهای تکراری نخورد. الن در حالی که لپش را گاز میگیرد، اطاعت میکند؛ قبول نکردن مساوی با سرد شدن جیمز است؛ در این حالت جیمز مانند دیواری وسط تخت، پشت به الن دراز میکشد. او پیر است، حالش خوب نیست. تو نمیتوانستی همین یک لطف را در حق او بکنی؟ حمام هم صورتیرنگ است؛ پودرها، روغنها، کرمها، و عطرها در قفسهها کنار هم چیده شدهاند. بعضی از بطریها آنقدر قدیمی هستند که الن شک دارد بهدردبخور باشند، ولی به طور حتم زیبا هستند. بسیاری از آنها به شکل یک دختر باکره هستند، ولی بعضیها هم شکل پرنده و ساختمان و گل دارند. روی بالاترین قفسه یک بطری خالی به شکل یک بالرین است که پیراهن صورتی توری با دامنی بلند به تن دارد. کنار آن یک پیانوی دیواری کوچک است که هنوز پر از عطر است و ایمی علاقهٔ خاصی به آن دارد. او یک بار از الن درخواست کرد: «میشود از او بخواهی که آن را به من بدهد؟» الن به او گفته بود: «خودت باید از او بخواهی»، هرچند هر دو آنها میدانستند جواب او چیست. مریگارت به دختربچهها اهمیتی نمیدهد؛ این پسرها هستند که به معنای آینده، خون فامیلی و نام خانوادگی هستند. الن شانههای خاکستری و رنگپریدهٔ مریگارت را میمالد و انگشتانش در پوست نرم و ماهیچههای کم او فرو میروند تا به استخوان برسند. یک کارت دعا با عکس مسیح روی صلیب به آینه چسبانده شده است. چشمهای او بسته و لبهایش نیمهباز است. شرحی که زیر تصویر نوشته شده این است: خدایا، به من کمک کن تا چیزی را که نمیتوانم تغییر دهم بپذیرم. الن بدون آنکه منظوری داشته باشد این کلمات را چندین بار میخواند.
او شبها پیش جیمز میرود که بویش مثل مادرش، مثل خانه و مثل کباب دیگی برشتهشده است. لباسهایش را درمیآورد و لباسخوابش را میپوشد که صورتی نیست، ولی سفید و نخی و قابل استفاده است. روی لباسش لکهایی دیده میشود و کمر کشیاش شل شده است. جیمز زیرشلواریای میپوشد که جلویش چاک دارد و لک یاسهای زردِ رنگپریده روی آن است و تلویزیون قابل حمل سیاه و سفیدی را که روی میز پایین تخت است تماشا میکند. تلویزیون، مانند دعا، برای جیمز آرامشبخش است و او آنقدر آن را تماشا میکند تا خوابش ببرد. بعد الن از خواب میپرد و بلند میشود تا آن را خاموش کند، در حالی که تنهایی درونش به غلظت خاک کوزهگری است. بعضی شبها الن تا بعد از تمام شدن برنامههای تلویزیون از خواب بیدار نمیشود. صدای جیغی که نشاندهندهٔ پایان یافتن زمان پخش برنامههاست در خوابهای او که دربارهٔ آژیر پلیس و آتشنشانی و دویدن و بالا رفتن و فرار کردن است، میچرخد.
جیمز گوشت کبابیاش را تمام میکند و مریگارت فوراً ظرف مخصوص سرو غذا را به طرف او میبرد. به جیمز میگوید: «تو باید بیشتر بخوری» و طوری احساس خوشحالی میکند که انگار خودش آن را پخته است، ولی این الن است که به عنوان بخشی از تاوانی که باید برای سرپناه، گرما، کباب دیگی برشته و نخودفرنگی بپردازند، غذا میپزد و خانه را تمیز میکند. مریگارت فهرست خرید را آماده میکند؛ الن آخر هفتهها خرید میکند و شبها بعد از آنکه از سر کار میآید آنطور که مریگارت به او میگوید غذا میپزد. حالا مریگارت غذایی را که الن درست کرده و کبابی را که الن تهیه کرده به جیمز تعارف میکند.
جیمز میگوید: «خوب است.»
جیمز به الن این را نمیگوید.
حجم
۲۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
نظرات کاربران
☆☆
بدک نبود. هرچند زیادم دوسش نداشتم اما یه شبه خوندمش.