دانلود و خرید کتاب آخرین بچه سرراهی تام اچ. مکنزی ترجمه سمیه نبیان
تصویر جلد کتاب آخرین بچه سرراهی

کتاب آخرین بچه سرراهی

معرفی کتاب آخرین بچه سرراهی

«آخرین بچه سر راهیِ» تام اچ. مکنزی (-۱۹۳۹) داستانی واقعی بر اساس زندگی پسربچه‌ای است که مادرش او را در خردسالی به پرورشگاه خیریه‌ای می‌سپارد؛ زیرا حاصل رابطه‌ای خارج از چهارچوب ازدواج است و مادر از برخورد اطرفیانش با این موضوع بیم دارد. از طرفی حمایتی نیز از پدرفرزندش دریافت نمی‌کند؛ پس به امید این که بتواند زمانی کودکش را بازپس گیرد او را به پرورشگاه می‌دهد اما زن و مردی پسر را به فرزندی قبول می‌کنند و... داستان از زبان مادر و فرزند، هر دو روایت می‌شود. در بخشی از اثر چنین می‌خوانید: دلسردی عمیقی زندگی شخصی مرا در برگرفته بود. ریموند در آفریقای جنوبی شانس نیاورده بود و به همین خاطر به شمال و به رودسیا رفته بود (یعنی زامبیا و زیمبابوه امروزی). همانطور که او بیشتر و بیشتر در سرزمین آفریقا به دنبال فرصت شغلی بود و بیشتر به سمت جنوب کشیده می‌شد، نامه‌ها کمتر و کمتر می‌شدند. به خودم دلداری می‌دادم که حداقل نامه‌های او هنوز به دستم می‌رسند، با این حال بیشتر از همیشه دلتنگ او بودم و چون خانواده‌ام در آن سوی کشور بودند تنهایی زیادی حس می‌کردم. همینطور دلم برای پسرکم تنگ می‌شد، خیلی سعی می‌کردم غم او را نخورم به خودم می‌گفتم که او هنوز هم آنجاست و این یک راه حل موقتی است؛ با این حال این راه حلی بود که خودم آن را انتخاب کرده بودم. شبها بدتر می‌گذشت. یک بار بعد از تمام شدن کار، درست کردن شام، شستن ظرف‌ها و نوشتن نامه به ریموند آنقدر گریه کردم که خوابم برد، از خدا می‌خواستم که صاحب‌خانه صدای مرا نشنیده باشد.
ساجده
۱۳۹۸/۰۹/۲۳

خیلی خوب بود .جالب و غم انگیز.جداکردن بچه های ۵ساله از خانواده واقعا وحشتناک و بی رحمانه بود و بدتر از اون زندگی در جایی بدون ذره ای محبت . به امید روزی که هیچ بچه ای بی سرپرست نشه

حسینی
۱۳۹۸/۰۷/۰۷

خیلی قشنگ بود.ارزش خوندنشو داره

zahrratta
۱۳۹۸/۰۱/۳۱

خیلی دوستش داشتم.

پروین
۱۳۹۸/۱۰/۳۰

سرگذشت غم انگیز بچه های پرورشگاه. لحظه جدایی بچه های پنج ساله از مادران ناتنی خیلی ناراحت کننده بود اما در کل داستان روند خوبی داره . روان و جذاب نوشته شده. پیشنهاد میکنم بخونید

کیمیا ♥
۱۳۹۸/۰۳/۱۴

جالب و قشنگ است

Kamand
۱۳۹۸/۰۱/۳۱

با تمام سختی و دردهاش،پایان خوبی داشت🌸

melika12011
۱۴۰۱/۰۷/۲۶

در ابتدا باید بگم کتاب صرفأ یک رمان نیست و باید در دسته زندگینامه هم قرار میگرفت چون براساس زندگی واقعی و خاطرات نویسنده هست اسپویل: در اول کتاب میخونیم که این حرف هارو از زبون پسر بچه پرورشگاهی هست که

- بیشتر
زینب
۱۴۰۳/۰۵/۲۶

من این کتاب رودوبار خوندم وخیلی دوستش دارم آخرش نوشته نتیجه وحاصل زحمات پرورشگاه باوجود سختگیری خوب بوده واز پرورشگاه های جدید بهتر عمل کرده

قاصدک
۱۴۰۲/۱۱/۳۰

کتاب جالبی بود ،قلم نویسنده روان بود،با اینکه داستان غم انگیز کودکان پرورشگاهی تاسف برانگیز است،اما شیوه نگارش این کتاب فضا را قابل تحمل میکرد

HeliOs
۱۳۹۹/۰۵/۰۹

کتاب بسیار زیبایی بود. تک تک جمله هارو تصور میکردم و حس میکنم توی یه پرورشگاه زندگی کردم. متن کاملا روان بود. پیشنهاد میکنم مطالعه کنید.

سخت و خشن بودن جزء ارزش‌های والای پرورشگاه بود. البته شاید به این دلیل که کسی نبود ما را در صورت زمین خوردن و خراشیده شدن زانو بلند کند و یا در آغوش بگیرد و در صورتی که مریض و خسته می‌شدیم ما را ببوسد، کسی نبود که خاطرش برای ما عزیز باشد و برای آرام شدن بخواهیم پیش او برویم. وقتی که به فرزندان خودم موقعی که زخمی می‌شدند و یا ناراحت بودند دلداری می‌دادم نمی‌توانستم درک کنم که چطور ما بچه‌های پرورشگاهی توانستیم از آن برهه به تنهایی عبور کنیم. اصلا به یاد ندارم که در کلاس‌های بالاتر هم شاهد گریه کردن پسری بوده باشم. باید جان‌سخت می‌بودیم و یاد می‌گرفتیم که بدون نشان دادن دردهای جسمی و رنج‌های عاطفی زنده بمانیم. آزمایش سختی بود اما همه ما به اجبار از عهده آن برآمدیم.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
. او مرد و هیچ کدام از اعضای خانواده‌اش در کنارش نبودند تا برایش عزاداری کنند. آنها به ما گفتند که پسربچه یازده ساله‌ای به بهشت رفت. خاطره‌ای که از او در ذهن دارم این است که او زیر لوله‌های فلزی دراز کشیده و فقط سرش بیرون است. این حادثه ما را ناراحت و غمزده کرد و همه ما را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. نه به خاطر اینکه نورمن را از دست داده بودیم، بلکه به این دلیل که مرگ او به ما فهمانده بود که چقدر تنها و بی‌کس هستیم.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
ز خانه‌ام در اسکاتلند تا لندن مسیری طولانی باید طی شود. افکار و احساسات زیادی را که در سرم می‌چرخیدند را به خاطر دارم: آیا دوست پسرم ریموند برای دیدن من به ایستگاه می‌آید؟
پروین
سال ۱۹۳۸ سال مونیخ و پیمان شرم‌آور با هیتلر برای کسب مجوز جداسازی چکسلواکی بود. احتمال وقوع جنگ دیگری مردم را عصبی کرده بود و سایه تاریک این عصبیت بر خانه من هم افتاده بود.
پروین
او خیلی مشتاق و پر شور و حرارت بود و حتی برای من شعر هم می‌گفت. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که روزی عاشق چنین فرد رمانتیک و عاشق‌پیشه‌ای شوم، اما دلربایی او و حس عمیق صمیمیتی که در او بود نمی‌گذاشتند که او را نادیده بگیرم. دوستی ما را به هم معرفی کرده بود. من در آن زمان بیست و چهار سال داشتم و او نوزده ساله بود، یک شکاف زمانی بین ما بود.
پروین
مرگ وحشتناک هوگو که زندگی‌اش خیلی امیدوارکننده بود، تا سال‌ها برایم مثل کابوس بود. همیشه لحظه‌ای را تصور می‌کردم که لرزه‌های ناشی از آتش و انفجار به دم هواپیما رسیده بود. تلاش او برای متوقف کردن حرکات تند هواپیمای خارج از کنترل که به سمت دریای سیاه زیر پایش، و وحشت او وقتی فهمید کاری از دستش برنمی‌آید؛ همیشه از ذهن من عبور می‌کند. آیا او پیش از آن ضربه به من هم فکر کرده بود؟
پروین
چهار سال بعد از دوران کودکی شادی که داشتم رویداد وحشتناکی اتفاق افتاد؛ سیسیل به صورت اسرارآمیز و ناگهانی مرد. او تقریبا جوان بود و قوی‌ترین مردی بود که می‌شناختم.
پروین
خیلی زود مرد دیگری جای خالی پدرم را گرفت. او اسکاتلندی بود و همه او را جکصدا می‌کردند. او با السی مهربان بود اما خبری از صمیمیت و عشق به بچه در او نبود. او از من متنفر بود و من را یک آدم زیادی می‌دانست. او جانت را می‌شناخت و همیشه من را از پرورشگاه می‌ترساند و می‌گفت که جایی می‌روی که دیگر مادرت آنجا نیست. همیشه با ریشخندی می‌گفت: «جانت رفت، و تو هم باید بروی. به زودی از شر تو راحت می‌شویم.» نمی‌دانم که چه کاری از من سر زده بود که آنقدر از من بدش می‌آمد. او با مونیکا خوب کنار می‌آمد اما از من متنفر بود.
پروین
ظاهرا پرورشگاه این حس حرکات خشن را درون ما تقویت می‌کرد، شاید فکر می‌کردند که هر چه قوی‌تر شویم، انعطاف‌پذیرتر می‌شویم و بهتر می‌توانیم در دنیای خارج از پرورشگاه دوام بیاوریم. ما در آن موقع این معنا را درک نمی‌کردیم.
پروین
او گفت: «من تو را می‌شناسم؟» همه چیزی که در آن لحظه به ذهنم آمد را گفتم «نه، نه نمی‌شناسید.» بعد او دوباره مکث کرد. او زمزمه‌کنان گفت: «باید تو را بشناسم؟» چطور باید به این سوال جواب می‌دادم. می‌خواستم به او بگویم: «شاید در آن دنیا،» آن زن خندید، دستم را در دست گرفت و به آرامی فشرد. و همینطور که من را به سمت خیابان می‌کشید سیلابی از اشک از صورتش جاری بود.
پروین

حجم

۴۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۴۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان