کتاب خمیر ترش
معرفی کتاب خمیر ترش
رمان خمیرترش اثر رابین اسلون، نویسنده امریکایی است که در سال ۲۰۱۷ نامزد دریافت جایزه بهترین اثر داستانی به انتخاب کاربران گودریدز شده است.
درباره کتاب خمیرترش
داستان درباره برنامهنویس جوانی است که با یک رستوران بیرونبر عجیب آشنا میشود. رستورانی به نام «سوپ و خمیر ترش خیابان کلمنت» که معجزه میکند. این رستوران را دو برادر به نامهای چیمن و بئورگ اداره میکنند آنها در آپارتمان غذایشان را میپزند و آن را غیرقانونی و بدون مجوز سرو میکنند. لوا، برنامهنویس جوان، که از زندگی و کارش خسته شده اتفاقی به این رستوران برمیخورد و با خوردن سوپش احساس عجیبی را تجربه میکند. آرامشی که تاکنون هیچوقت نداشته است. مدتی بعد دو برادر از امریکا نقل مکان میکنند اما دستور سوپ معجزهگرشان را به لوا که حالا به او اعتماد دارند، میدهند و این کار سرآغاز یک زندگی جدید برای او میشود.
خواندن کتاب خمیرترش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوست داران ادبیات داستانی را به خواندن این رمان جذاب دعوت میکنیم.
درباره رابین اسلون
رابین اسلون بزرگشدهٔ جایی نزدیک شهر دیترویت است. در شرکت پوینتر و شبکهٔ تلویزیونی کارنت و توییتر شغلهایی داشته که عمدتاً سروکارشان با آیندهٔ رسانه گره خورده است. او نویسندهٔ رمانهای موفق و جنجالی کتابفروشی ۲۴ ساعتهٔ آقای پنامبرا و آژاکس پنامبرا ۱۹۶۹ است. رابین هماکنون در سانفرانسیسکو زندگی میکند.
بخشی از کتاب خمیرترش
روز دوشنبه خیلی زود بیدار شدم و دو قرص نان پختم. نانها با چهرههایی خوشحال و گونههای گلانداخته و مثل فرشتههای کوچولو از توی فر درآمدند. آنها را لای دستمال حولهای پیچیدم و توی کولهپشتیام جا دادم.
خمره و مسافر ظریفش را هم با خودم به دفتر کار بردم و آن را کنار کاکتوسم، کوبریک، گذاشتم. هدفونم را از لپتاپ به داخل خمره کشیدم و آویزان کردم تویش و سیدی چیمن را با کمترین صدا گذاشتم.
بوفه تقریباً خالی بود، چند تایی سحرخیز (یا هیچوقت نخوابها) با طمأنینه نشسته بودند و ماستشان را میخوردند. توی آشپزخانه، سرآشپز کیت و معدود کارمندهای زیردستش داشتند سیبزمینیها را از هم سوا میکردند و آنهایی را که کوچک بودند و به درد تاترتوت میخوردند، توی تشت پلاستیکی میریختند. از اسپیکر بلوتوثی موسیقی رگِی پخش میشد.
سرآشپز کیت به رسم رستورانهای باکلاس خیابان والنسیا، سر میز دکستروسها آمده بود تا بر غذای آنها نظارت کند و با پیشنهاد امتیاز خرید سهام و صحبت دربارهٔ ساعتهای کاری مشخص و معمول، حواس آنها را از پذیرایی عالی و خوب دور کند. برای آندری او یکجور غنیمت بود. پرخوریهایش و همچنین آرزوی دیدن بازوی روبات کمکآشپزش در تمام آشپزخانههای روباز شهر معروف بود.
نانهای پیچیدهشده را به علامت سلام بالا بردم. سرآشپز کیت راهش را از بین سیبزمینیها باز کرد.
یکی از نانها را برد کنار بینیاش و بعد با انگشتش تاپتاپ زد پشتش و به بازگشت صدا گوش داد. «خیلی خوبه!» یک چاقوی دندانهدار را نشانم داد و به من گفت تا میرود چیزی بیاورد آن را برش بدهم.
هر ربع ساعت یک بار، آندری به سرآشپز کیت اصرار میکرد تا یکی از بازوهای روبات او را توی آشپزخانهاش به کار گیرد و هر ربع ساعت یک بار بازوهای روبات او را بهشدت شکست میدادند. آخرین استفادهٔ آزمایشی گوشهای نشسته بود، برقش قطع بود و یک جارو به او تکیه داده بودند و منتظر بود تا او را با صندلی چرخدار به آن طرف خیابان و به بخش مرکزی یادگیری فرایند ببرند. احتمالاً ما قبل از حل مشکل تخممرغها، مشکلات دیگر را برطرف میکردیم.
دستور کیت را اجرا کردم و دو تکهٔ ناصاف بریدم. او با کره و نمک برگشت و با دستودلبازی هرچهتمامتر روی آنها مالید.
حجم
۳۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
ایده جالبی داشت اما وسطاش برای من واقعا خسته کننده بود.
خیلی خوبه دو روزه خوندمش بعضی جاها یکمی خسته کنندس اما کلا ایده جالبی داره
قسمت های سرشار از تکنولوژی شو که زیادم بود خیلی دوست نداشتم😉 ولی قسمتای نونی ش دل انگیز بود.
به عنوان یک پزشک و البته نانوای حرفه ای نان خمیر ترش ،من خودآموز کار رو شروع کردم و بعد از ۲سال و نیم تلاش هر روزه و هرروزه،تازه توانایی خلق نان خمیر ترش بی نظیر و افسانه ای رو
بنظر من اونطوری که باید داستان رو نتونسته بود پیش ببره و واقعا کسل کننده بود برای من.ولی خب میتونست باتوجه به ایده و فضای داستانی که خلق کرده موفق تر باشه.
سلام خیلی برام خسته کننده بود. برای مطالعه توصیه نمی کنم.
کتابی نبود که بگم عالییییی و بی نقص بود .. در حد متوسط بود و البته که سرگرم کننده بود . داستان متفاوت و پتانسیل خیلی خوبی داشت. قسمت هایی از کتاب به موضوعاتی میپرداخت که خیلی بی ربط بود و باعث
کتاب زیادی حوصله سر بره. یک عمر طول کشید تا خودم رو برای تموم کردمش مجاب کنم. ایده ی جدیدی داره و اگر ترجمه ی روانش نبود خود کتاب ابداً چنگی به دل نمیزد.