کتاب آینهای برابر آینهات میگذارم
معرفی کتاب آینهای برابر آینهات میگذارم
آینهای برابر آینهات میگذارم رمانی از نغمه نائينی درباره مردی است که از امریکا به وطن بازمیگردد تا زندگی تازهای را در وطنش تجربه کند.
درباره کتاب آینهای برابر آینهات میگذارم
مرد جوانی پس از سالها برای کار از امریکا راهی ایران میشود اما در این میان تصمیم میگیرد بهانهای جور کند تا مادرش را هم بعد از بیست و اندی سال به ایران برگرداند. بهانهای که هم به گذشته مادر مربوط است و هم احساسات او را درگیر دختری میکند....
خواندن کتاب آینهای برابر آینهات میگذارم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران داستانهای اجتماعی و عاطفی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب آینهای برابر آینهات میگذارم
فرار میکرد! باید فرار میکرد از خودش، دلش، امیرعلی... تا باور کند برای او هیچ است. تا نفهمد برایش امیرعلی همه چیز است.
نمیخواست ببیند، بشنود. زندگی عادی خانه و محل و مدرسه را! نگرانی و تنهایی و سرخوردگی خودش را! صدای مفمف ایران خانم را میان چرچر چرخخیاطیاش، دلداریهای سیما و همدم را میان صدای مفمف و چرخخیاطی، صدای قدمهای آرام امیرعلی را روی سنگفرش حیاط و پلههای ایوانشان.
تازه از مدرسه آمده بود. نمیخواست به خانه برگردد. میدانست خانه، آن روز، بوی رفتن میدهد. همدم با کاسهٔ بزرگ ترشی از زیرزمین بالا آمد.
ــ اومدی هانیه جان؟ لباساتو عوض کن بیا اتاق ایران خانم، مامانتم اونجاس.
میان پلهها ایستاد.
ــ اونجا واسه چی؟!
همدم همانطور که میرفت، گفت:
ــ ناهار پیش ایران خانمیم.
از زیرزمین، بوی کتلت میآمد. امیرعلی چهقدر عاشق کتلت بود! نمیخواست برود. به اتاقشان رفت، لباسهایش را عوض کرد و چسبید به علاءالدین. نفهمید چهقدر گذشت که به شیشهٔ در، ضربه خورد.
ــ هانیه خانم؟
صدای امیررضا بود. لای در را باز کرد و پشت در رفت. حوصلهٔ چادر سر کردن نداشت.
ــ بله؟
ــ سلام... منتظریم بیاید ناهار بخوریم.
نمیدیدش. خواست بگوید "میل ندارم، شما بفرمایید"، ولی پشیمان شد. دلش برای دیدن امیرعلی بیقرار بود. گفت:
ــ الان میآم.
امیررضا رفت. جلو
حجم
۶۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۰۰ صفحه
حجم
۶۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۰۰ صفحه
نظرات کاربران
یکی از قشنگ ترین رمان هایی بود که خوندم این کتاب به دوستانی که طرفدار رمان هستن پیشنهاد می کنم، از دستش ندیدن، این رمان یک داستان عاشقانه روایت می کنه داستان عشق در نسل های مختلف با تفکر های
لطفا در طاقچه بی نهایت قرار بدین
عالیه این رمان. بااینکه درمورد دوران جنگ نیست ولی آثار جنگ رو بخوبی روی بخشی از زندگی ادمها بخوبی نشون میده. عشقهایی که قربانی شدند و مسیر زندگی خیلیها عوض شده. عاشقانه های خیلی قشنگی داره.
عاشقانه و آرام که در دو دوره زمانی جنگ و اکنون ( چند سال پیش) اتفاق میفته. عشق هانیه و امیرعلی که در دوران جنگ از هم جدا میافتند و حالا بعد از سالها هانیه همراه با پسر و همسرش
داستانی عاشقانه بسیار ملموس و به واقعیت نزدیک. این داستان داستان زندگی خیلی از مادران و پدران ماست. همچین خیلی از بچه های نسل من و ما که در خانواده های سنتی مذهبی بزرگ شدن. خواندن داستان را تو ص
لطفا به بی نهایت اضافه کنید
خوب بود ولی عالی نبود خیلی درهمه بیشتر از همه دلم برا نامدار سوخت 😭
کتاب خیلی سطحی بود و پر از کلیشه های سنتی دختر خوب و پسر خوب و این چیزا موضوع چون حول محور عشق بود کشش داشت ولی از ده دقیقه اول خوندنش میشد پایانش رو حدس زد خیلی آبکی بود
طاقچه عزیز لطفا این رمان رو هم در طاقچه بی نهایت قرار بدین.
خیلی قدیم و جدید میشد به نظرم این اذیت میکرد. زیادم طولانی بود میشد خلاصه تر بشه. من قسمت های قدیمش رو خیلی بیشتر دوست داشتم