کتاب رعنا
معرفی کتاب رعنا
رعنا رمانی اجتماعی و عاطفی نوشته مژگان شیخی درباره زندگی دختری است که همراه با ناملایمات و سختیها رشد میکند.
درباره کتاب رعنا
رعنا دختری است که در کودکی پدرو مادرش از هم جدا شدهاند. او در خانه پدر و نامادری خود بزرگ میشود و مشکلات زیادی را پشت سر میگذارد. رعنا سرانجام با پسری آشنا میشود و ازدواج میکند و وارد ماجراهای تازهای میشود. داستان، از دهه چهل در شیراز شروع میشود و تا پس از جنگ تحمیلی ادامه می یابد. رعنا سعی میکند در میان همه آشفتگیها راهش را پیدا کند و سختیها را پشت سر بگذارد.
خواندن کتاب رعنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران داستان های اجتماعی فارسی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب رعنا
مادرم که حامله بود، پسری به دنیا آورد. من و مادربزرگم هر روز صبح میرفتیم و به مادرم سر میزدیم. عصر هم برمیگشتیم خانه. ده روزی کارمان این بود. برادر کوچولویم خیلی بانمک بود و میگفتند به مادرم رفته و خوشگل است. خدا را شکر میکردم که به آقااسماعیل نرفته است. آقااسماعیل هم با به دنیا آمدن پسرش خیلی خوشاخلاق شده بود.
یک روز مادرم به من گفت: «امشب تو و مادرجون باید برین منزل پدرت. از مکه اومده و تو باید به دیدنش بری.»
گفتم: «نه. من نمیرم. حتماً میخواهید منو به اون بدین.»
مادربزرگم بلافاصله گفت: «نه، رعناجان. من بهت قول میدم، ولی الآن تقریباً دو ساله که باباتو ندیدی. باید ببینیش. اون که نمیآد پیشت. تو برو.»
گفتم: «نه، نمیرم.»
مادر و مادربزرگم آنقدر قول دادند و قسم خوردند تا راضی شدم. آن شب مادربزرگم دستم را گرفت و باهم به طرف خانهٔ پدرم به راه افتادیم. بهترین لباسم را پوشیده بودم. خیلی میترسیدم و نمیدانستم چطور باید با پدر و خانوادهاش روبهرو شوم. از دور معلوم بود جمعیت زیادی آنجا هستند. جلوتر رفتیم. از بس گوسفند کشته بودند، خیابان و جلوی در پر از خون بود. همهجا را، حتی کوچه و خیابان را چراغانی کرده بودند. داخل حیاط شدیم. گوشهٔ حیاط به اندازهٔ یک گله، گوسفند ذبح شده افتاده بود. وسط حیاط پدرم که بیشتر شبیه یک باغ بود، حوض خیلی بزرگی بود. دور حوض هم میزهای زیادی چیده بودند که همه پر از میوه و شیرینی بود. اتاقها از جمعیت موج میزد. در چندتا از اتاقها خانمها بودند و چند تای دیگر آقایان. گوشه و کنار، صندوقهای میوه و جعبههای شیرینی به چشم میخورد. دیگهای بزرگ برنج روی آتش بود. تا بهحال آنقدر جمعیت و در عین حال فراوانی غذا و میوه ندیده بودم. در همین موقع پدرم را دیدم که به طرف من میآید. خیلی خوشحال بود؛ نه از دیدن من، به خاطر اینکه به مکه رفته بود و حالا هم برو بیایی داشت. با مادربزرگم سلام و احوالپرسی کرد. دستی به سرم کشید و گفت: «بزرگ شدی دختر. برو پیش برادر و خواهرهات.»
خیلی خجالت میکشیدم، ولی پدرم دستم را گرفت و به همراه مادربزرگم پیش زن بزرگش رفتیم. زن دیگرش هم در کنار او نشسته بود. زن پدرم هم مرا بوسید و کنارش نشاند. آن شب سفرهٔ خیلی مفصلی چیدند. دیسها پر از برنجهای رنگین، مرغ و گوشت و خلاصه هرچه که میخواستیم، بود. فهمیدم تا چند روز دیگر همچنان ناهار و شام میدهند و این مهمانی حالاحالاها ادامه دارد. بعد از شام مهمانها کمکم پراکنده شدند. زن بزرگ پدرم به سراغ سوغاتیها رفت و مشغول تقسیم کردنشان شد؛ فرشها، پارچههای ابریشمی، مخمل وچیزهای جورواجور دیگر. خیلی از چیزهایی که پدرم آورده بود را او برای جهیزیه دخترش کنار گذاشت، در صورتی که دخترش فقط سه سال از من بزرگتر بود. سوغاتیهای برادرها و زن دوم پدرم، همه مشخص بود. هیچکس را پدرم فراموش نکرده بود، غیر از من. تنها کسی که از قلم افتاده بود، من بودم. زن پدرم وقتی این وضع را دید، با ناراحتی گفت: «اِ... مثل اینکه حاجی تو رو یادش رفته.»
کاش فقط آن یک بار بود. پدرم همیشه مرا یادش میرفت.
حجم
۱۶۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۶۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
رعنا داستان یک قهرمان زندگیست، داستان تربیت های نادرست و نابود کردن روح کودکان معصوم و بی احترامی به گوهر انسانیت در چرخه بعضی عرف ها و آداب و رسوم غلط. داستان این کتاب، اندوهناک و قابل تامله ولی این اندوه
داستان زیبا و دوست داشتنی دفاعی بر علیه بدی های و زشتی ها ی بیشتر اخلاقی توسط یک فرد که تمام صبرش رو به کار می بره. دوستان، داستانی داره که گرچه ممکنه ناراحتی ها و مشکلات رو به وضوح
داستانی زیبا و ناراحت کننده در عین حال بسیار آموزنده کتاب قلمی بسیار روان داشت رعنا داستان دختری است که از کودکی با مشکلات و سخت های زیادی مواجه است، که سعی می کند با مشکلاتش بجنگد.... با اینکه نویسنده کتاب رو طوری نوشته که سختی های
قلم کتاب فوق العاده جذاب بود،و اصلا خسته کننده نبود! چرا چونکه رنج های یک دختررا به اشتراک میگزاشت و شما وقتی کتاب رو میخونید کنجکاو میشید ادامه اش چی میشه چه اتفاقی میفته؟! در یک کلام،عالی بود لذت بردم:)
سلام من تازه این اولین کتابی بود من خوندم خیلی حس های رعنا رو درک کردم واقعا خیلی خوب بود و معمولا من سر هیچ کتاب و فیلمی گریه نکردم ولی سر این کتاب من واقعا گریه کردم و مرسی
سلام این کتاب بسیارراحت بامخاطب صحبت میکردانگارکارکتراصلی صبح به منزل شماآمده وداره باشماحرف میزنه من این کتابویک روزه خوندم
عالی بود حتما بخونید
بی نظیر ترین کتابه و درباره عقاید کورکورانه قدیمی ها و خراب شدن زندگی بقیه فقط به خاطر خودخواهی رو کامل نشون داده بود ...صبر در مواقع سخت زندگی و توکل و کمک خدا...حتماااا بخونید حتما
کتاب بسیار عالی است و به زبان ساده نوشته شده داستانی دخترانه و بسیار جذاب دارد.درباره سختی های زندگی یک دختر از کودکی تا جوانی است.
صفحه ۲۹هستم و از شدت گریه کتاب کنار گزاشتم چند دقیقه ای ،،من هیچ وقت با کتابی گریه نکرده بودم،،ولی این کتاب همین اول منو کشید تو خودش ،،انتظار رعنا برای مادرش،،امیدوارم هیچ کودکی درک نکنه روزها و ماه ها