دانلود و خرید کتاب بی‌کران سینتیا هند ترجمه سحر ابراهیمی
تصویر جلد کتاب بی‌کران

کتاب بی‌کران

معرفی کتاب بی‌کران

کتاب بی‌کران، نوشته سینتیا هند است و با ترجمه سحر ابراهیمی منتشر شده است. کتاب بی‌کران جلد سوم مجموعه ی جذاب غیرزمینی است. این کتاب ماجرای دختری را دنبال می کند که روزی می‌فهمد با دیگران تفاوت دارد.

درباره کتاب بی‌کران

کلارا گاردنر فهمیده است فرشته‌واره است. داشتن خونِ فرشته‌ که از میان رگ‌هایش جریان دارد باعث می‌شود که از انسان‌ها (واژه‌ای که درمی‌یابد دیگر برای او کارایی ندارد) باهوش‌تر، قدرتمندتر و سریع‌تر باشد، کلارا می‌فهمد چیزی که برای انجام دادنش روی زمین قرار داده شده است یک ماموریت مهم است.

در جلد سوم کلارا آسیب دیده است، روحش غمگین است و خودش را تنها احساس می‌کند. کلارا می‌‌فهمد فرشته‌‌ی سقوط ‌کرده‌ای که به او حمله کرد، تمام حرکاتش را تعقیب می‌‌کند. و آن فرشته تنها کسی نیست که تعقیبش می‌کند. نبرد در برابر سیاه ‌بال‌‌ها علنی می‌شود، کلارا می‌‌داند که باید سرنوشتش را به انجام برساند؛ اما این کار بدونِ فداکاری‌‌ و خیانت به پایان نخواهد رسید.

در آخرین جلدِ مجموعه‌‌ی غیرزمینی، کلارا باید یک بار برای همیشه در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرد.

خواندن کتاب بی‌کران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات پرهیجان و فانتزی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب بی‌کران

می‌گوید: «سلام.» باید بلند حرف بزند تا صدایش توی غلغلهٔ افراد دوروبرمان شنیده شود. «دیدنت اینجا خیال‌انگیزه.»

ـ آره. خیال‌انگیزه.

قبل از این نفهمیده بودم که چقدر دلم برایش تنگ شده. خیلی مشغول دل‌تنگی برای دیگران بودم، دل‌تنگی برای مامانم، جفری، تاکر و پدرم. میان تمام آن چیزهایی که جا می‌گذاشتم، گیر افتاده بودم. اما حالا... مثل این است که بخشی از شما از آسیب‌دیدن دست برداشته باشد و ناگهان خودتان باشید، صحیح و سالم، و فقط آن زمان است که می‌فهمید مدتی درد داشته‌اید. دلم برای شنیدن صدایش توی سرم و توی گوش‌هایم، دلم برای صورت و لبخندش تنگ شده بود.

با گیجی می‌گوید: «من هم دلم برات تنگ شده بود.» خم می‌شود و این را توی گوشم می‌گوید تا بتوانم میان سروصدا صدایش را بشنوم.

گرمای وجودش باعث می‌شود بلرزم. ناگهان با خجالت، به‌طرز عجیبی به عقب قدم برمی‌دارم. «دهات‌کوره‌ها چطور بود؟» تمام چیزی است که می‌توانم به گفتنش فکر کنم.

دایی‌اش همیشه در طول تابستان‌ها او را به کوه‌ها می‌برد، تمام وقت سخت تمرین می‌کند، دور از اینترنت و تلویزیون و هر نوع حواس‌پرتی دیگری. دایی‌اش مجبورش می‌کند فراخواندن هالهٔ نورانی و پرواز و دیگر مهارت‌های فرشته‌ای را تمرین کند. کریستین به این تمرین‌ها می‌گوید «کارآموزی تابستانی» و طوری رفتار می‌کند که انگار فقط یک درجه از اردوی ارتش بالاتر است.

گزارش می‌دهد: «همون کارهای همیشگی قدیمی. اگه باورت بشه والتر امسال خشن‌تر بود. بیشتر روزها کلهٔ سحر از خواب بیدارم می‌کرد. مثل سگ ازم کار کشید.»

StarShadow
۱۴۰۱/۰۸/۲۰

کتاب کمی کشداره اما بعد از تموم کردنش، ادم به طور ناراحت کننده ای احساس میکنه نباید به این زودی تموم میشد و ای کاش ادامه داشت! به نظرم کشدار بودنش خسته کننده نیست؛ طوری که نویسنده همه چیز رو

- بیشتر
🌱 آونـב
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

اگه هنوز نخوندینش، نظر منو نخونید، چون ممکنه داستان رو لو بده. . . . هر سه جلد این مجموعه رو مطالعه کردم.‌ در عین سرگرم‌کننده‌بودن، حرف‌هایی برای گفتن داره. داستان دربارۀ خیر و شره و راجع‌به عشقه، راجع‌به زندگی‌ای که بخشیش کار سرنوشته

- بیشتر
booklover
۱۳۹۹/۰۷/۱۹

دوست دارید بدونید دنیای فرشته ها چطوریه؟ یا اینکه اگه فرشته ها رو زمین بچه داشتن،داستانشون چی بود؟ یه داستان فانتزی با تم فرشته ها و فرشته زاده های خوب و بد کشش داستان خوبه و راحت میتونید باهاش ارتباط بگیرید و باب

- بیشتر
A
۱۴۰۱/۰۴/۲۶

عالی. لطفا بقیه کتابای نشر ویدا رو بزارید اینا که خیلی کمن.

کاربر 7570449
۱۴۰۳/۰۲/۰۸

فانتزی و داستان عاشقانه و تینیجری قشنگیه من به شخصه دوست اش داشتم

bookjoy3
۱۴۰۲/۰۵/۱۸

کتاب خوبی. بود برای فانتزی خوان ها.

YASI
۱۳۹۹/۰۵/۲۸

جلد یک رو نداره؟

«اینکه نخواهی دیوونگی کنی، کار ترسوها نیست!»
StarShadow
سرم را تکان می‌دهم. «وایسا. پس از کدوم دوراهی باید برم؟ منظورم اینه که کدومشه: من تصمیم می‌گیرم یا تقدیر همینه؟» می‌گوید: «هر دو!» بسیار خب، جواب خشم‌آوری است.
StarShadow
مامانم حتی با اینکه نمی‌داند باید دوستم بدارد، از من خوشش می‌آید.
StarShadow
در نیمه‌راه سفر زندگی، خودم را در جنگل تاریک یافتم، مسیرِ درست گم شده بود.
StarShadow
یک‌دفعه‌ای می‌گوید: «نمی‌دونم چطوری مادر باشم. خیلی... مادرونه نیستم.» بلوزی را تا می‌کنم و آن را روی تختش می‌گذارم. «فکر می‌کنم هیچ‌کس تا وقتی مادر نشه، نمی‌دونه چطوری باشه.»
StarShadow
با هیجان می‌گویم: «هِی! ذهنم رو نخون! نمی‌تونم درباره‌ش حرف بزنم! قول دادم!» می‌گوید: «پس این‌قدر درباره‌ش فکر نکن.» مثل این است کسی به شما بگوید دربارهٔ فیل فکر نکن، معلوم است که اولین تصویری که به مغزتان هجوم می‌آورد، فیل است.
StarShadow
این فکر سرمایی را به درونم می‌فرستد. آنجلا زربینو: شاگرداول دبیرستان، سخنران جشن فارغ‌التحصیلی دبیرستان، اَبَرخرخوان مدرسه، عاشق تمام چیزهای شاعرانه، اولین واحد شعری دانشگاهی‌اش را رد خواهد شد.
StarShadow
حسی از ناراحتی ازش دریافت می‌کنم، انگار که دارد به زندگی گذشته‌اش نگاه می‌کند. بدون اینکه قصدش را داشته باشد، خودش را بزرگ کرده. بزرگسال است و دارد از خودش مراقبت می‌کند.
StarShadow
می‌دانم این گریه زیاد با آزادی‌های زنانه‌ام جور درنمی‌آید. در مقابل تمام چیزهایی قرار می‌گیرد که دربارهٔ خودم باور دارم، تمام چیزهایی که مامانم به من یاد داده، که قوی و توانمند باشم، که برای خوشحال‌بودن به مردها نیازی نداشته باشم. ولی حالا ببین مثل جنین روی کاناپه توی خودم مچاله شده‌ام، یک کاسه ذرت بودادهٔ کاراملی روی زمین کنار پاهایم است و دارم توی بالشتک‌ها هق‌هق می‌کنم، چون تمام چیزی که می‌خواستم یک فیلم احمقانه بود که فکرم را از مسائل زندگی خودم دور کند و تمام چیزی که شبکهٔ نتفلیکس برایم ردیف کرد، کمدی‌های عاشقانه بود.
StarShadow
خوشبختی خواستن چیزیه که داری
🌱 آونـב
می‌گوید: «یاد می‌گیری خوشبختی‌ت رو پیدا کنی بچه. اون چیزهایی رو که به زندگی‌ت معنی می‌دن، می‌فهمی و می‌چسبی بهشون. سعی می‌کنی از نگرانی دربارهٔ چیزهایی که نمی‌تونی کنترل‌شون کنی، دست برداری.»
مه سیما
او که ناحیه به ناحیه، ‫پرواز مطمئنم را از میان آسمان بی‌کران هدایت می‌کند، ‫در مسیری طولانی که باید به‌تنهایی قدم بردارم، ‫مسیرِ درستِ قدم‌هایم را نشان خواهد داد. ‫ویلیام کالن براینت۱
مه سیما

حجم

۳۶۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۰ صفحه

حجم

۳۶۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۰ صفحه

قیمت:
۲۶۰,۰۰۰
تومان