کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول)
معرفی کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول)
کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول) نوشته هان یئول است، این کتاب با ترجمه آرمان دیانت مهر منتشر شده است. کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول) را انتشارات ققنوس منتشر کرده است.
درباره کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول)
تائه هیوک یک پسر نوجوان دبیرستانی است که یک صبح بعد از کابوس هولناکی بیدار میشود، کابوس به او نشان میدهد که برای ۱۰ سال به جرم قتل زندانی شده و قرار است به زودی اعدام شود. تائه از خواب بیدار میشود و حالش بد است. در خانه به دنبال یک ایینه میگردد تا خودش را ببیند. او میترسد که این خواب واقعی باشد و حالا او مردی سی و چند ساله باشد.
او یک آیینه پیدا میکند، خودش را میبیند و خیالش راحت میشود اما در همین زمان چیزی در آیینه میبیند. گویی کسی پشت آیینه است. در همین زمان چیزی روی آیینه نمایش داده میشود.
سئو تائه هیوک
عنوان: پادشاه جنایت
ردهبندی: شخص عامی (شرایط ارتقاء را ندارد)
مهارتهای کسب شده: ندارد.
این نوشته آغاز داستان است و آینده تائه را تغییر میدهد، او تبدیل به پادشاه جنایت میشود و آیینه مرحله به مرحله همه چیز را به او یاد میدهد تا بهترین جنایتکار شهر شود،جنایتکاری که سراغ جنایتکاران دیگر میرود.
خواندن کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات تخیلی و فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تبهکار افسانه ای (کتاب اول)
تائه هیوک با جیغ از خواب بیدار شد. یک خواب بد دیده بود. گاهی وقتها اینجوری میشد. گاهی خوابهایش به حدی واقعی به نظر میرسید که تا مدتی بعد از بیدارشدن نمیتوانست خواب را از واقعیت تشخیص بدهد.
«خب، یک خواب مزخرف بود.»
تائه هیوک در خوابش شخصی بود که بهاشتباه محکومبهاعدام شده بود.
«لعنتی!»
فکرکردن به این موضوع اعصابش را به همریخت. تائه هیوک روی تختش نشست و برای مدتی بیحرکت ماند.
«یکلحظه صبر کن! من به مدت ده سال برای قتلی که مرتکب نشده بودم، در حبس بودم؟ دست آخر هم محکوم به مرگ شدم.»
تائه هیوک قطعاً کسی را نکشته بود! اما شواهد کامل بود. فیلم دوربین مداربسته در صحنه جرم موجود بود. اسلحهای با اثر انگشت تائه هیوک روی آن ... یک شاهد هم به چشم خودش فرار او را از صحنه جرم دیده بود.
«لعنتی!»
بدنش به لرزه افتاد.
«یکلحظه صبر کن! این فقط یکخوابه. فقط بهعنوان یک خواب مزخرف به او فکر کن ...» اما یکجای کار میلنگید. خیلی واقعیتر از یک خواب به نظر میرسید. واقعاً احساس میکرد که تا دیروز در زندان و در! بند اعدامیها اسیر بوده است!
اگر این یک خواب بود پس خودش واقعاً کی بود؟
تائه هیوک به اطرافش نگاه کرد.
آن یک اتاق سه مترمربعی با یک تخت دوطبقه و دو میز بود. یک کتابخانه کوچک و ساده هم وجود داشت. بوی نم و کپک هم کاملاً برایش آشنا بود! این اتاق مشترک او و برادرش تائه مین قبل از فارغالتحصیلی از دبیرستان بود!
«چی؟ انگار دارم خاطرهای را که به بیش از ۱۰ سال پیش برمیگردد، بهخاطر میآورم. غیر ممکنه. همهاش بهخاطر آن خوابی است که دیدم.»
در خوابش پانزده سال از این روزها گذشته بود.
اما در واقعیت! فقط یک شب سپری شده بود. پس این احساس متفاوت از کجا ناشی میشد؟
«درهرحال، من هنوز یک دانشآموز دبیرستانی هستم، درسته؟ نه یک زندانی دربند اعدامیها؟»
تائه هیوک ذهن آشفتهاش را آرام کرد و خواست که مطمئن شود.
«اره، یک آیینه!»
حجم
۳۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶۶ صفحه
حجم
۳۰۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶۶ صفحه
نظرات کاربران
من نتونستم تمومش کنم برام جذاب نبود