دانلود و خرید کتاب زنان محله‌ی استپفورد آیرا لوین ترجمه شیما طیبی جزایری
تصویر جلد کتاب زنان محله‌ی استپفورد

کتاب زنان محله‌ی استپفورد

نویسنده:آیرا لوین
انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنان محله‌ی استپفورد

کتاب زنان محله‌ی استپفورد، نوشته آیرا لوین، داستانی جذاب و خواندنی با درون‌مایه‌ی فمنیستی است و درباره‌ی جنبش‌های آزادی‌خواه زنان نوشته شده است. 

 از کتاب زنان محله‌ی استپفورد دو فیلم سینمایی هم ساخته شده است. این اثر را با ترجمه‌ی شیما طیبی جزایری در اختیار دارید. 

درباره‌ی کتاب زنان محله‌ی استپفورد

کتاب زنان محله‌ی استپفورد یک اثر عمیق، جذاب و خواندنی است که درباره‌ی زنان، حقوق زنان و جنبش‌های آزادی‌خواهانه زنان نوشته شده است. جوانا،  زن جوان عکاسی است که قرار است همراه شوهر و بچه‌هایش به محله‌ای زیبا به اسم استپفورد مهاجرت کند. او از زندگی که قرار است در این محله‌ی زیبا بسازند، بسیار خوشحال است اما کمی که می‌گذرد به رازی وحشتناک درباره‌ی محله‌ی رویایی‌اش پی می‌برد. تمام زنان محله‌ی استپفورد به طرز عجیبی در کارهای خانه غرق شده‌اند و گویی به جز زیبایی و جوانی، اولویت و دغدغه‌ی ذهنی دیگری ندارند. در حقیقت زنان محله‌ی استپفورد را می‌توان نمونه‌ای تمام‌عیار از جامعه‌ای دانست که به شدت تحت تاثیر رسانه‌هایی هستند که هدف زندگی زنان را زیبا و جوان نگه‌داشتن جسمشان می‌داند!‌

کتاب زنان محله‌ی استپفورد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌هایی که درباره‌ی زنان نوشته شده است، لذت می‌برید، بدون شک خواندن کتاب زنان محله‌ی استپفورد به شما لذتی عمیق هدیه می‌کند. 

درباره‌ی آیرا لوین 

آیرا لوین، ۲۷ آگوست ۱۹۲۹ در آمریکا به دنیا آمد. او در دانشگاه به تحصیل در رشته‌های فلسفه و زبان انگلیسی پرداخت و بعد از اینکه فارغ‌التحصیل شد برای برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی مطلب می‌نوشت. از میان آثار آیرا لوین می‌توان به اتاق ورونیکا، زنان محله‌ی استپفورد، بوسه‌ای پیش از مرگ و ... اشاره کرد. آیرا لوین در ۱۲ نوامبر ۲۰۰۷ چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب زنان محله‌ی استپفورد 

جوآنا که لای در ایستاده بود و هر دو دستش پر شده بود گفت: «بسه، بسه، دست نگه دارین. خانم کافیه. ممنون.»

خانم مسئول واگن تازه‌واردها، ادکلن بسیار کوچکی را روی باقی چیزها گذاشت و بعد توی کیفش را گشت... جوآنا گفت: «واقعاً می‌گم خانم، کافیه.» عینکی با قاب صورتی و دفتر گلدوزی‌شدهٔ کوچکی را درآورد. عینک را به چشمش زد و با لبخندی گفت: «برای روزنامهٔ کرونیکل۲، مطلبی می‌نویسم با عنوان دربارهٔ تازه‌واردها.» بعد خودکاری را از ته کیفش درآورد و دکمهٔ آن را با انگشت شستش فشار داد. لاک قرمزرنگی روی ناخن‌هایش بود.

جوآنا به او گفت که والتر و خودش از کجا آمده‌اند، شغل والتر چیست و برای کدام شرکت کار می‌کند، اسم و سن بچه‌هایشان پیت و کیم را گفت، اینکه پیش از به دنیا آمدن آن‌ها خودش چه کار می‌کرد، نام کالج محل تحصیل خودش و والتر را گفت و همین‌طور که حرف می‌زد بی‌قرار این‌پا و آن‌پا می‌کرد. جلوی در ایستاده بود و دست‌هایش پر از وسیله بود، پیت و کیم صدایش را نمی‌شنیدند.

«سرگرمی یا علاقهٔ خاصی دارین؟»

آمد بگوید نه که دیگر وقت را تلف نکند، ولی با خودش فکر کرد که اگر جواب درخوری بدهد، در روزنامهٔ محلی چاپ می‌شود و ممکن است راهنمایی برای زنانی مثل خودش باشد که تصمیم داشت با آن‌ها دوست شود؛ همان زنانی که در چند روز گذشته با آن‌ها آشنا شده بود و در خانه‌های اطراف زندگی می‌کردند. خوش‌برخورد و بامحبت به نظر می‌رسیدند، ولی انگار بدجوری این زن‌ها در کارِ خانه غرق شده بودند. شاید وقتی بیشتر با آن‌ها آشنا شود افکار و دل‌مشغولی‌های دیگرشان را هم بفهمد؛ همان‌ها که در نگاه اول متوجهشان نشده بود. به‌هرحال عاقلانه‌تر بود که به این منظور نشانه‌هایی در لابه‌لای حرف‌هایش بگنجاند. برای همین گفت: «خب، بله، چندتا چیز، هروقت فرصت کنم تنیس بازی می‌کنم و عکاس نیمه‌حرفه‌ای نیز هستم...»

خانم مسئول واگن تازه‌واردها گفت: «اِ!» و گفته‌هایش را نوشت.

جوآنا لبخندی زد. گفت: «منظورم اینه که یه شرکت سه‌تا از عکسام رو خریده. و یه چیز دیگه اینکه به سیاست و جنبش آزادی زنان خیلی‌خیلی علاقه دارم، شوهرم هم همین‌طور.»

خانم مسئول واگن تازه‌واردها با تعجب نگاهی به او کرد و گفت: «شوهرتون هم؟»

نابغه
۱۴۰۱/۱۲/۲۱

این کتاب بیش از هر چیزی ادبیات بود ..اینکه خاستگاه آدم ها در برخورد جوامع چگونه است و به عنوان یک انسان چطور خود را در یک محیط اجتماعی تعریف می کنیم ..بنظرم اینکه این کتاب تبدیل به یک برش

- بیشتر
کتاب 1984
۱۳۹۹/۰۵/۳۱

این کتابم بیارید تو بی نهایت. جدیدا اصلا هیچ کتابی به بی نهایت اضافه نمیکنید‌. برا چی تمدید کنیم وقتی کتاب نمیذارید

حَنا
۱۴۰۲/۱۱/۱۹

داستان یکم آبکی بود و فکر میکردم پایانش هم کلیشه ای باشه ولی بدک نبود.

کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
۱۳۹۹/۱۰/۲۲

داستان پردازی خوبی داشت اما توی ارائه محتوای کتاب یک ایراد بدی بود بخشهایی که قاعدتا باید جدا از هم می اومدن دقیقا پشت سر هم آورده شده بودن و آزار دهنده بود.

Fateme
۱۴۰۳/۰۷/۱۷

کسی میتونه توضیح بده دقیقا آخرش چیشد؟ چه اتفاقی برای جوانا و بقیه زن ها میوفتاد؟

دربارهٔ اهمیت این اثر همین بس که پس از انتشار آن واژهٔ استپفورد وارد فرهنگ لغت عامیانهٔ مردم شد؛ به معنی زنی که کورکورانه مطیع است و فرمانبردار و مانند ربات قدرت تفکر ندارد و هرچه را به او بگویند بدون فکر انجام می‌دهد و فقط زیباست؛ همچنین به معنی زنی که حرفه و فعالیت‌هایش را وقف کار شوهرش می‌کند و از حق خود می‌گذرد. امروزه این واژه فارغ از جنسیت، به هر کسی اطلاق می‌شود که چنین خصوصیاتی داشته باشد.
نور

حجم

۱۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۵۴,۵۰۰
تومان