کتاب کندوکاو فلسفی برای نوجوانان
معرفی کتاب کندوکاو فلسفی برای نوجوانان
کندوکاو فلسفی برای نوجوانان کتابی راهنما برای فراگیری فلسفه نوشته سعید ناجی، سمانه عسکری و فاطمه یونسی است. در این کتاب فلسفه در قالب داستان آموزش داده شده است. این کتاب زیرمجموعه کتابهای فلسفه برای کودکان نشر کرگدن است.
درباره کتاب کندوکاو فلسفی برای نوجوانان
نیاز به فراگیری فلسفه و مهارتهای فکرورزی و درگیر شدن در بحثهای فلسفی، به دلایل متعدد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در زمان ما شدت گرفته است. اکنون در عصر رسانههای فراگیر همگانی، فضای مجازی، روندهای جهانیسازی، نزاعهای منطقهای و بینالمللی، در خطر افتادن فرهنگهای محلی، بحرانهای همهگستر زیستمحیطی، انواع تبلیغات تجاری و سیاسی، بحرانهای اخلاقی و ... نیاز به شهروندانی که بتوانند نقادانه و ژرف بیندیشند و سویههای عمیقتر پدیدهها را تشخیص دهند بیش از هر زمانی محسوس است.
نشر کرگدن در مجموعه برنامههای فلسفه برای کودکان خود با تهیه و تدوین کتاب های راهنما و آموزشی در قالب داستانهای چالشبرانگیز سعی نموده است همچون سکوی پرش عمل کند، سکوی پرشی بهسوی مشکلات و خلأهای فکری موجود در زندگی مخاطبان یا اعضای حلقهٔ کندوکاو.
این داستانها کمک میکنند کودکان با سفری تخیلی به زندگی شخصیشان گرههای اساسی یا فلسفی زندگی خود را به یاد آورند و آنها را بهمنظور بررسی یا یافتن راهحل از زبان شخصیتهای داستان مطرح کنند تا با همفکری و کمک دوستانشان در حلقهٔ کندوکاو راهی برای درک و فهم و حل آنها بیابند.
در کتاب کندوکاو فلسفی برای نوجوانان نمونههایی از این داستانها ارائه شده که میتواند الگوی خوبی برا نویسندگان و فعالان حوزه فبک (فلسفه برای کودکان) باشد.
خواندن کتاب کندوکاو فلسفی برای نوجوانان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای آموزش فلسفه به نوجوانان طراحی و نوشته شده است.
بخشی از کتاب کندوکاو فلسفی برای نوجوانان
یک دلار و هشتاد و هفت سِنت! تمام پول همین بود. شصت سِنتش پولخردهایی بود که از چانهزنی با بقال و قصاب و سبزیفروش جمع کرده بود، تازه با تحمل کلی نیشوکنایه و زخمزبان! والری تمام این تلخیها را تحمل کرده بود به امید اینکه بتواند پایان سال چیزی پسانداز کند.
یکبار دیگر پولها را بهدقت شمرد. نه، اشتباه نکرده بود. دقیقاً همان یک دلار و هشتاد و هفت سنت بود! متأسفانه خیلی کمتر از مقدار لازم بود. با این پول ممکن نبود بتواند چیز قشنگی گیر بیاورد؛ چیزی که ارزش هدیه را داشته باشد. بدتر اینکه عید کریسمس هم همین فردا بود!
چه باید میکرد؟ ظاهراً جز اینکه روی مبل کهنهشان بیفتد و گریه کند، کاری دیگر از دستش ساخته نبود. همین کار را هم کرد. والری بهخوبی فهمیده بود زندگی معجونی است از غمها و شادیها؛ فقط مشکلش این بود که نمیدانست کدام بر دیگری غلبه دارد.
خانهشان آپارتمانی کوچک و ساده بود. اتاق مبلهای که هفتهای هشت دلار اجارهاش بود. اگرچه وضعیت ظاهری خانه فقیرانه نبود، ولی هر کسی بهراحتی میتوانست حس کند صاحبانش در شرایط سختی زندگی میکنند.
بالأخره اشک ریختن والری تمام شد. کنار پنجره رفت. گربهای خاکستری از روی حاشیهٔ باریک دیوار حیاط رد میشد. والری با نگاهش گربه را دنبال کرد. حرکت نرم و ملایم گربه کمی آرامش کرد، ولی خیلی نگذشت که باز هم فکر فردا و این واقعیت که هنوز هدیهای مناسب برای همسرش، جیم، نخریده به ذهنش هجوم آورد. در واقع، این یک دلار و هشتاد و هفت سِنت هم نتیجهٔ ماهها پسانداز و صرفهجویی او بود. هزینههای زندگی همیشه بیشتر از انتظار میشد و از حقوق مختصر هفتهای بیست دلارِ جیم چیزی باقی نمیگذاشت. چقدر دلش میخواست برای جیم هدیهای زیبا و بهیادماندنی بخرد، هدیهای که لایق جیم باشد!
والری از پشت پنجره، جلوی آینه آمد. به چهرهاش نگاه کرد. گیسهای طلایی بلندش بر شانههایش ریخته بود. ناگهان چشمهایش برقی زد و گونههایش رنگی به خود گرفت. بهسرعت، گیسها را به جلو ریخت و بندشان را پاره کرد. در یک لحظه، آبشاری از تارهای طلایی روی شانههایش ریخت.
جیم دو چیز داشت که خودش و والری به آن می بالیدند: یکی ساعت جیبی طلایی بود که از پدربزرگش به پدرش و سپس به او به ارث رسیده بود؛ دیگری گیسوان بلند والری بود که مثل آبشاری زرین میدرخشید و تا زیر زانوهایش میرسید.
والری موهایش را ماهرانه روی سرش جمع کرد. مکثی کوتاه کرد و نگاهی به آنها انداخت. دو قطره اشک از گونههایش سُر خورد و روی فرش کهنه و قرمز وسط اتاق افتاد. برگشت. پالتویش را پوشید، کلاه همرنگ آن را سر کرد و با عجله از در بیرون رفت.
مقابل آرایشگاه مادام سوفیا ایستاد. به جملهٔ روی ویترین مغازه نگاه کرد؛ نوشته بود «انواع موی مصنوعی موجود است».
از راهپله آرایشگاه بالا رفت. مثل بید میلرزید، ولی خودش را جمعوجور کرد و وارد سالن شد. پیرزن چاق و سفیدمویی روبهروی در، روی صندلی، نشسته بود. والری رو به پیرزن کرد و گفت: «سلام مادام سوفیا ... موهای مرا میخرید؟»
حجم
۶۸۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۶۸۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
ب نظر من این کتاب خوبه
اینطور دَریدن و دخلوتصرف در آثار ادبی فقط در ایران اتفاق میافته. داستانهایی خوب از نویسندگان بهنام با نگاهی کاملا آموزشی-قرونوسطایی-کنترلگر تیکهپاره شدن و بهصورت وسیلهای برای ایجاد بحث دراومدن. سوال اصلی اینه که نویسندگان این کتاب چرا با هدف فلسفه
این کتاب رفرنس داده به کتاب های لیلا و … ، لطفا بقیه کتاب های نویسنده را هم آپلود کنید.
این کتاب را برای معلمان عزیز بسیار توصیه میکنم. از راهکارهای موجود در کتاب بسیار استفاده کردم و از متن روان و دلچسب ان خوشم آمد.