دانلود و خرید کتاب هنر در لحظه زندگی کردن شانا نیکوئست ترجمه معصومه محمودی
تصویر جلد کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

معرفی کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

کتاب هنر در لحظه زندگی کردن، نوشته‌ی شانا نیکوئست، کتابی عالی برای رهایی از اضطراب و دست‌یابی به روشی ساده‌تر و پرشورتر برای زندگی در قالب داستانی خواندنی است. 

کتاب هنر در لحظه زندگی کردن را با ترجمه‌ای روان از معصومه محمودی و آرزو مومیوند در اختیار دارید.

درباره‌ی کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

همه‌ی ما حتما بارها این جملات را شنیده‌ایم. در لحظه زندگی کنید! از لحظه لذت ببرید! اضطراب‌ها و نگرانی‌هایتان را کنار بگذارید و طوری زندگی کنید که انگار امروز آخرین روز زندگی‌تان است. اما حقیقت این است که با وجود درست بودن تمام این حرف‌ها، هیچ‌وقت کسی راهکاری برای انجام دادنش به ما یاد نداده است. ما همیشه این جملات را به شکل یک سری فرمول و دستورالعمل برای زندگی می‌خوانیم. بدون اینکه بدانیم چطور می‌توانیم آن را در زندگی خودمان پیاده کنیم. شانا نیکوئست در کتاب هنر در لحظه زندگی کردن، در قالب داستانی خواندنی و جذاب به ما می‌آموزد که چطور می‌توانیم  از اضطراب‌های روزمره زندگی رها شویم و روشی ساده‌تر برای زندگی پیدا کنیم. روشی که هرچند ساده است، اما می‌تواند زندگی ما را از این رو به آن رو کند، تحول ببخشد و شوری عمیق در آن بیافریند.

کتاب هنر در لحظه زندگی کردن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب هنر در لحظه زندگی کردن راهنمایی عالی برای تمام کسانی است که دوست دارند زندگی را بدون اضطراب و در آرامش طی کنند.

بخشی از کتاب هنر در لحظه زندگی کردن

متوجه شده‌ام در زندگی‌مان چندین مسیرِ مهم برای دگرگونی و تحول ما وجود دارد که بی‌شباهت به این تغییرها نیستند؛ جایی‌که گذشته دیگر گذشته و آغازی نو فرارسیده است.

این سفر برای من تقریباً چهار سال طول کشید. سفری که از خستگی، چندکاره‌بودن و زندگیِ آشفته و پرجنجال آغاز شد و درنهایت به آرامش، ارتباط و آسودگی رسید. وقتی به پشت‌سر نگاه می‌کنم، می‌توانم دوره‌هایی از تحولاتِ دیگری را در زندگی‌ام ببینم. یکی از آن‌ها برمی‌گردد به سال آخر دانشگاه؛ یعنی زمانی‌که آن حس آشفتگی و جدایی را پشت‌سر گذاشته و دوباره ارتباطم با خدا، مردم، کلام و مسیرش را ازسر گرفتم.

تحولِ دیگر در ۲۹ سالگی‌ام بود که از شغلی که بیش‌از اندازه دوستش داشتم اخراج شدم. آن زمان باردار هم بودم و قراردادِ کتابی پیش‌رویم بود که برای تمام‌کردنش بسیار نگران بودم. آن فصل از زندگی‌ام درست مثل فرازونشیب‌های تند یک گردنه بود، مثل وصل‌شدن به مسیرهای جدید زندگی، نوشتن، مادرشدن؛ درحالی‌که با تمام توانم به شغل و هویتی چنگ انداخته بودم که دیگر متعلق به من نبود.

سال‌ها پیش، دوستی فرزانه گفت آدمی تازمانی‌که درجهٔ سختی و مشکلاتش به بالاترین حد نرسد، متحول نمی‌شود. حرفش به‌نظر کاملاً درست است. یکی از اتفاقاتی که برای ایجاد تحول در زندگی به ما انگیزه می‌دهد، دل‌شکستگی است؛ دل‌شکستگی‌هایی که التیام نمی‌یابند و تحملشان بسیار سخت است.

در هریک از این تحولات، زندگی‌ای که ساخته بودم درمقابل چشمانم از بین رفت. وقتی ۲۱ ساله بودم، زندگی‌ام فقط به بطالت و خوش‌گذرانی و کتاب‌خواندن می‌گذشت که در آن میان، فقط کتاب‌خواندن مفید بود. وقتی ۲۹ سالم بود، دل‌بستگی‌ام به شغلم ترسناک و تنش‌زا بود و معتقدم اخراج‌شدنم دراصل لطف خداوند بوده که آن هویت را ذره‌ذره از چنگم دربیاورد. در این تحول عمیق نیز، عدم اتصال من با روحم و افرادی که بیشتر از همه به آن‌ها اهمیت می‌دهم، آن‌قدر دردناک است که مشتاقم تمام زندگی‌ام را ازنو بسازم.


moon
۱۳۹۹/۰۳/۱۴

اگر کمال گرایی هستی که تمام تلاشت را در زندگی کرده ای،اما باز هم نیاز به تغییر داری چون احساس لذت نمیکنی با آن همه تلاش و اثبات خودت برای دیگران...و با این اوصاف چیزی از احسای و عاطفه و

- بیشتر
میثم
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

فقط برای کسانی خوبه که زندگیشون وقف کردن تا با تلاش مداوم‌ در نظر دیگران خوب و‌موفق‌ جلوه کنن. اگر اینطور نیستین، وقت خودتون هدر ندین

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۱۱

اظطراب و اعتماد به نفس کم، به‌تعویق‌انداختن کارها، داشتن کوهی از کارهای ناتمام و فهرستی از کارهای نکرده، نشخوار ذهنی، و نیاز به تأییدشدن فقط بخشی از آسیب‌های کمال‌گرایی است. حتی اگر یکی از این آسیب‌ها را در خود مشاهده می‌کنید،

- بیشتر
کاربر azarmahmudi
۱۳۹۹/۰۵/۲۴

من یک زندگی ساده،جمع وجور،ساکت،کوچک ومتصل دارم،نیازی به تشویق دیگران ندارم،دردهای روحم روتوی شلوغی کارگم نمیکنم،وبرای شادی روح خودم زندگی میکنم

شادی
۱۳۹۹/۰۴/۱۶

من نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم به درد خانمهایی میخوره که در کار غرررق شدن و خودشون و زندگی رو فراموش کردن

mahtab saneei
۱۴۰۰/۰۶/۰۴

این کتاب مخاطب خاص داره افراد کمال گرایی که مدام در حال تلاشند و از زندگیشون استفاده نمی کنند زیاد شخصیت نویسنده به من شبیه نبود و کتاب زیاد به درد من نمی خورد ولی با این حال بود لحظه هایی که باهاش

- بیشتر
Farnazfm
۱۳۹۹/۰۶/۲۸

اوایل کتاب خیلی جالب ولی از یک جایی موضوع کتاب گم می شه و خسته کننده:-

احسان
۱۴۰۰/۰۶/۱۷

خیلی سطحی بود. تا ۶۰ ۷۰ صفحه اول خوب بود اما رفته رفته از موضوع اصلی فاصله گرفت. در واقع بیشتر خاطره‌نویسی بود. خاطرات شخصی که به خاطر طرز زندگیش در گذشته داره خودش رو سرزنش میکنه و حالا میخواد

- بیشتر
الناز
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

بسیار خسته کننده است و به نظرم از اصل موضوع فاصله میگیرد.

fatima 1998
۱۳۹۹/۰۵/۲۰

عالی بود واقعا 😍😍🙈🙊

کسی که شما را از دوران نوجوانی بشناسد و هنوز هم بخواهد با شما وقت بگذراند، یک دوست واقعی است.
مریم
سعی کن روحت را همیشه در سکوت و آرامش حفظ کنی. پیوسته برای هرآنچه پروردگار برای تو می‌خواهد آماده باش. این مطمئناً فضیلتی برجسته برای روح است و موهبتی بزرگ‌تر که بتوانی در زمان‌ها و مکان‌های مختلف از پروردگار بهره‌مند شوی، نه‌فقط در زمان و مکانی خاص.
najmeh
من زندگی‌ام را از درون تغییر داده‌ام و می‌خواهم شما را به این امر خلاقانه، چالش‌برانگیز و متحول‌کننده دعوت کنم. قطعاً به کار و تلاش نیاز دارد. این‌طور تصور می‌کنم که مانند پی‌ریزی ساختمانی باشد که چندین دهه بدون شالوده سرپا مانده است. قبلاً فکر می‌کردم بیشتر شبیه اضافه‌کردن کرکره‌های جدید به خانه است، اما متوجه شدم نه، بیشتر شبیه بلندکردن یک خانه، کندن و حفاری‌کردنِ زیرساختِ آن است. زمین را زیرورو می‌کنید. در این فرایند، هیچ‌چیز سرسری و سطحی نیست.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
خداوند ما را به زندگی‌ای پرهرج‌ومرج و آشفته دعوت نکرده است، بلکه ما را به چیزی مقدس و زیبا فراخوانده: زیباییِ درون به همان اندازهٔ زیباییِ بیرون. انجیل تسالونیان
aghamilad
من هم در زندگی همیشه خودم را با مشغله و شلوغی احاطه کرده‌ام و این شلوغی من را از احساساتی که نمی‌خواهم حسشان کنم محافظت می‌کند.
عرفان
با افرادی معاشرت کنید که برای جوابِ منفی‌تان احترام قائل‌اند، کسانی که شما را به گفتن حقیقت تشویق می‌کنند، کسانی که بیش‌از رفع نیازهای خودشان به پیشرفت شما بها بدهند.
eli
به خودتان اجازه دهید دوستتان داشته باشند، با تمام معایب، زخم‌ها و جلوهٔ بی‌درخششتان.
mohxmad
نباید روح، شادی، نفس، خانواده و زندگی زناشویی‌ات را فدای جایگاه وزارت کنی. اینکه توانایی انجام کاری را داشته باشی به این معنی نیست که حتماً باید انجامش بدهی. مدیریت، سازمان‌دهی، صحبت‌کردن و سفرکردن: نباید فقط به اثری که این کارها بر دنیا می‌گذارند فکر کنید، بلکه باید بپرسید برای زندگی و قلبتان چه ثمره‌ای دارند.
آهو
عزمم را جزم کرده بودم که به همه ثابت کنم می‌توانم از پس همه‌چیز بربیایم. (انگار برای بقیه مهم است!)
احسان
به‌نظرم همهٔ ما یاد گرفته‌ایم حسادت بد است و زمانی‌که آن را در خود می‌بینیم، باید این حس را در خود از بین ببریم و از آن خالی شویم. اما من دارم یاد می‌گیرم حسادت ابزار مفیدی است که به شما علایقتان را نشان می‌دهد؛ به‌خصوص آن‌هایی که هنوز به خودمان اجازه نداده‌ایم احساسشان کنیم. من از حسادتم نسبت‌به او چیزهای زیادی یاد گرفتم. به حس حسادتم مثل یک شیء نگاه کردم و مثل یک منشور آن را در دستم چرخاندم. پرسیدم تو چی هستی؟ می‌خوای بهم چی یاد بدی؟
آهو
من عادت کرده بودم بیش‌از حد کار کنم تا احساسِ مهم‌بودن کنم. چیزی که حالا یاد گرفته‌ام این است که مهم‌بودن در نگاه دیگران آن‌قدر که خیال می‌کردم ارزش ندارد. احساسِ همبستگی داشتن ارزش دارد؛ اما کمک به غریبه‌ها هم دیگر برایم ارزش‌آفرین نیست.
عرفان
آدمی تازمانی‌که درجهٔ سختی و مشکلاتش به بالاترین حد نرسد، متحول نمی‌شود.
لوتوس
ما به‌خاطر محدودیت‌هایی که داریم دیگران را ناامید می‌کنیم. باید محدودیت‌هایمان را بپذیریم تا بتوانیم با ناامیدکردن دیگران کنار بیاییم: من همین‌قدر زمان دارم. من همین‌قدر پتانسیل دارم. من همین اندازه ظرفیتِ ارتباطی دارم.
eli
به‌افتخار متوسط‌بودن، و به‌افتخار خوش‌حالی از متوسط‌بودن.
احسان
اگر در جست‌وجوی داستان‌هایی هستید که عقایدتان دربارهٔ خوبیِ بشر را اثبات کنید، حتماً به آن دست پیدا خواهید کرد. اگر فقط در جست‌وجوی داستان‌هایی باشید که می‌گویند دنیا هیچ‌چیز ندارد جز بدی، حتماً به آن می‌رسید. اگر هر داستانی که می‌شنوید، هر آوازی که می‌خوانید و هر حکایتی که روایت می‌کنید داستانی از شرم و بدی باشد و هیچ حرفی از خوبی نباشد، پس به همان هم خواهید رسید. من این را می‌دانم، چراکه سال‌ها همین کار را کرده‌ام. وقتی کسی می‌گوید نمی‌توانم به خانهٔ شما بیایم، ازنظر من معنایش این است که تو این‌قدر خوب نیستی که من به خانه‌ات بیایم. یا وقتی یک نفر می‌گوید آن زن چه زیباست، من این‌طور می‌شنوم که تو خیلی زیبا نیستی. هرکس که دهانش را باز می‌کند و چیزی می‌گوید، هرچه باشد، من فقط این را می‌شنوم: «تو به‌اندازهٔ کافی خوب نیستی.» بنابراین داستانی که من می‌بینم همین است.
آهو
شخصی تأثیرگذار بودن برای دیگران بسیار ساده‌تر از این است که در زندگیِ واقعی شخصی مهربان باشی. اینکه ساعتی درمیان جمعی به چشم بیایی بسیار ساده‌تر از این است که وقتی خیلی خسته‌ای و استخوان‌هایت خشک شده‌اند بخواهی کنار فرزندانت روی زمین بنشینی. سخنرانی‌کردن در یک همایش بسیار ساده‌تر از این است که نگذاری بین تو و همسرت فاصله بیفتد؛ فاصله‌ای که تو باعث ایجاد آن شده‌ای.
kimia
به‌نظرم یکی از بزرگ‌ترین خطراتْ عشق‌های آنی است که درواقع بیشتر نوعی دلربایی است. ما به لبخندها، درآغوش‌کشیدن‌ها، شوخی‌ها و ارتباط چشمیِ دلپذیر عادت می‌کنیم. این‌ها هم خیلی راحت‌تر از ارتباط واقعی، کند، ناخوشایند و دردناکی‌اند که با کسی دارید که بدترین بخش‌های وجودتان را می‌شناسد. تظاهرکردن راحت است، اما باهم‌بودن، عمیقاً باهم‌بودن، دشوار است
آهو
پیام‌های جهان بدون هیچ‌گونه شرایط مشخصی می‌گویند: خودتان را از بین ببرید و خودتان را گرسنه نگه دارید. به خودتان فشار بیاورید. گرسنگی‌تان را، روحتان را، بیماری‌تان را، میلتان را نادیده بگیرید. خستگی و گرسنگی در جهان دو فضیلت‌اند؛ اما من دیگر آنجا نخواهم ماند.
احسان
در آشپزخانه، در گنجه و در سراسر بقیهٔ خانه، متوجه شده‌ام هرچه بی‌خیال‌تر باشم شادتر خواهم بود. به نظر می‌رسد تقریباً هرقدر چیزهای کمتری در خانهٔ ما وجود داشته باشد، آزادانه‌تر می‌توانم نفس بکشم و عمیق‌تر می‌توانم فکر کنم.
eli
هرچیزی که خیال می‌کنید بدون آن نمی‌توانید کاری را از پیش ببرید: الکل، خریدکردن، آن عددِ روی ترازو، آن ماشین، آن عادت پنهانی، آن ورزش، قرص‌ها، دروغ‌ها، روابط نامشروع، پول، موفقیت، بریدن. هرآنچه با مشت‌های عصبانی به آن چنگ می‌زنید، هرآنچه مانند طنابِ نجات در دست خود محکم نگهش می‌دارید، زمانی‌که آن را رها کنید، زمانی‌که بی‌خیالش شوید، آن زمان است که نت‌هایی را میان موسیقی خواهید شنید.
eli

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان