کتاب کلنجارهای ذهنی
معرفی کتاب کلنجارهای ذهنی
کلنجارهای ذهنی نوشته دیوید جی. لیبرمن، کتابی جامع در زمینه ی مشاوره و خودروانکاوی است که یکصد دغدغه و وسواس فکری رایج در میان اکثر مردم را تجزیه و تحلیل و ریشهیابی میکند و سپس راهکارهای مناسبی برای رفع آن ارائه می دهد.
دغدغههایی مانند: چرا همیشه در آینه به خودم خیره میشوم؟ چرا احساس میکنم باید زودتر از موقع سر قرار حاضر شوم؟ چرا به سادگی نا امید میشوم؟ چرا به تقدیر و سرنوشت اعتقاد دارم؟ چرا گاهی به خودکشی فکر میکنم اگرچه قصد انجامش را ندارم؟ چرا رفتارم با توجه به رفتار دیگران تغییر میکند؟ چرا در دل امیدوارم که دیگران شکست بخورند؟ چرا جذب فردی نامناسب میشوم و به این رابطه ناسالم ادامه میدهم؟ چرا از شایعهپراکنی و غیبت کردن لذت میبرم؟ چرا مدام نگرانم که مبادا اتفاقی برای عزیزانم بیفتد یا کشته شوند؟ چرا به شدت مضطرب و نگران هستم؟ چرا فردی تنها و گوشهگیرم؟ چرا با خودم حرف میزنم؟ و...
نکتهی جالب در رابطه با این کتاب این است که هر یک از این مباحث را میتوان جداگانه خواند و نیازی به خواندن کتاب از ابتدا تا انتها نیست. مطالب روانشناسی به زبانی بسیار ساده و روان توضیح داده شده است تا برای عموم مردم قابل فهم و استفاده باشد. گو این که مشاوران رشته روانشناسی هم میتوانند برای مشاوره دادن به دیگران به خوبی از این کتاب بهره گیرند.
نویسنده کتاب، دکتر دیوید جی. لیبرمن، یکی از پرآوازهترین روانشناسان و متخصصین در زمینه رفتارشناسی است. کتابهای روانشناسی او جزء پرطرفدارترین و پرفروشترین کتابهای روانشناسی جهان است و تکنیکهای خارقالعاده و شگفتانگیزش سبب پیشرفت در حوزههای مختلف گردیده و از سوی دولتها، سازمانهای اداری و شرکتهای تجاری معتبر در بیش از بیست و پنج کشور جهان، مورد استفاده قرار میگیرد.
خواندن کتاب کلنجارهای ذهنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران کتابهای روانشناسی و موفقیت را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم
بخشی از کتاب کلنجارهای ذهنی
به خاطر دارید وقتی بچه بودید با ماشین مسابقهٔ اسباب بازیتان که نوارهای قرمز و سیاه داشت، بازی میکردید؟ وقتی بچهٔ قلدر محله آن را از چنگتان در آورد چه احساسی داشتید؟ بدون شک، آن احساس را به خوبی درک میکردید! همچنان که بزرگتر شدیم، یاد گرفتیم کتککاری با فلانی کار خوبی نیست، که البته درست هم است. اما متأسفانه این پیام نیز در کنار آن به ما منتقل شد که «احساساتِ بد» خوب نیست، پس باید وانمود کنیم چنین احساساتی وجود ندارند - و از داشتن آنها احساس گناه کنیم.
پذیرفتن احساسات یعنی این که همهٔ آنها را بپذیریم، چه خوب باشند، چه بد. هر وقت چیزی اتفاق میافتد که احساسی را در شما بر میانگیزد، به خود اجازه دهید حقیقتاً آن را حس کنید. اگر در سینما فیلمی غمانگیز میبینید، به اشکهایتان اجازه دهید فرو بریزند - به نظر شما بقیه چه میکنند؟! اگر در محل کار مطلب خندهداری به ذهنتان رسید، بخندید. اگر کسی در بزرگراه جلویتان پیچید، با تمام وجود فریاد بکشید (البته، نزد خودتان) یا با مشت آن قدر روی داشبورد بکوبید تا خود را خالی کنید. فقط وقتی میتوانید خودِ حقیقیتان را آزاد کنید که بدون محکوم کردن خود، احساسات واقعیتان را در هر لحظه بپذیرید. و وقتی از توانایی درک احساسات خود بهرهمند شوید، دیگر نیازی نیست در آینه نگاه کنید تا ببینید چه احساسی دارید.
حجم
۳۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۳۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه