کتاب تا ناپیدای عشق
معرفی کتاب تا ناپیدای عشق
کتاب تا ناپیدای عشق داستانی از دکتر گیتی نوذری، رمانی عاشقانه و خاص، با مایههای علمی است که نمیتوانید تا پایان داستان آن را از خودتان جدا کنید.
دربارهی کتاب تا ناپیدای عشق
گیتی نوذری در کتاب تا ناپیدای عشق، اثری عاشقانه خلق کرده است که پایههای آن بر نکات آزموده علمی استوار است. نوذری با پلی از خلاقیت، عشق و علم را به هم پیوند زده است. کتابتا ناپیدای عشق، درونمایهای لطیف و گیرای دارد. داستانی از آشنایی دختری جوان که برای تحصیل به دانشگاهی خارجی رفته است. دختری که به ادبیات و عرفان و فلسفه علاقه دارد و با پسری آشنا میشود که در مقطع دکترای ادبیات انگلیسی تحصیل میکند. اما علاوه بر روایت این داستان جذاب، موارد دیگری که در کتاب مطرح میشوند را میتوانیم به نوعی پیشگوییهایی علمی بدانیم. چیزهایی مانند پیشبینیهای علمیِ جالب و تکاندهندهای در زمینه «شبیهسازی انسان» فرضیههایی مبتنی بر دستاوردهای شتابدار علومی نوین که چهبسا در آیندهای نهچندان دور، با هزاران انگیزه و نیت خیر و شر، جامه تحقق بپوشند و داستانهایی باورنکردنی در خاطرهٔ پر رمز و راز بشریت خلق کنند!
کتاب تا ناپیدای عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به رمانهای نویسندگان ایرانی علاقه دارید، کتاب تا ناپیدای عشق را بخوانید.
بخشی از کتاب تا ناپیدای عشق
یادش آمد وقتی دختر جوانی بود و برای نخستین بار کشورش را برای ادامهٔ تحصیل به مقصد انگلستان ترک میکرد، چنین اضطرابی نداشت. شاید در آن هنگام کودکی بود که با ناشناختهها بیگانه بود و معنی خطر را نمیدانست و مثلاً نمیدانست پریدن از پشتبام چه معنایی دارد و به همین خاطر برای پریدن آماده بود، بدون آنکه ذرهای نگران عاقبت کار باشد.
نام او را در مدرسه زبان در شهر کوچک کمبریج، که شهری دانشگاهی است، نوشته بودند. پس از رسیدن به لندن میبایست قطار کمبریج را بگیرد و به آن شهر برود. مدرسهٔ زبانش پانسیونی بود که به خوردوخوراک و رخت و لباسش هم میرسیدند و هنگامیکه پایش به آنجا میرسید، از این لحاظ نگرانی نداشت. دوستی قرار بود از فرودگاه او را به قطار رسانده و ترتیب رفتن به کمبریج را برایش بدهد. شهامت آن سنین جوانی چیزی جز بیتجربگی نیست. نمیتوانست تصور کند که چه تصمیمها باید بگیرد و چه نقشها در مقابلش نهاده خواهد شد.
نخستین روز کلاس، معلم جوان و خوشقیافه و بلندبالایی که به نظر میرسید بین دختران کلاس محبوبیت زیادی دارد، به آنها درس میداد. معلمشان اهل انگلستان نبود، انگلیسی را هم با لهجهای صحبت میکرد که بعدها فهمید تهلهجهٔ عربی است؛ درعینحال تسلط زیادی به لغات و دستور زبان انگلیسی داشت و کارش را با مهارت زیاد انجام میداد. نامش حسام بود.
احساس میکرد که نادانترین و دستوپا چلفتیترین شاگرد کلاس است؛ گرچه رفتار حسام با او مانند دیگران و حتی باملاحظهتر و مهربانتر از دیگران به نظر میآمد. شاید که او غربت و ناآشنایی آرتمیس را حدس زده بود و به این دلیل با او مدارا میکرد. حسام به او گفته بود که میتواند در ساعات روز چنانکه احتیاج به کمک داشت، به دفترش بیاید. اما آرتمیس مزاحمت و مرحمت بیدلیل را دوست نداشت و سعیاش این بود که حتیالمقدور مزاحمتی برای معلم جوان فراهم نکند. ولی سرانجام سختی درس او را واداشت که از اسب غرور پیاده شده، تقاضای کمک کند. حسام با کمال میل از هیچ کمکی کوتاهی نکرد؛ با مهربانیِ تمام و بدون منت.
حجم
۱۱۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۱۱۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
نظرات کاربران
تا صفحه ۸۰ خوندم,به القاعده و فلسطین که ربطش داد دیگه نخواستم ادامه بدم, بیشتر شعار و کلیشه بود به نظرم,به هر حال تمومش نکردم که بتونم نظر نهایی بدم
داستان به نظر غیر منطقی می نمود و قصه پردازی لازم را نداشت تنها نقطه مثبت اشعار زیبای ذکر شده بود