کتاب دردسر عشق
معرفی کتاب دردسر عشق
دردسر عشق رمانی عاشقانه نوشته امالبنین منیری خلیل آباد است. نویسنده در این رمان دردسرهای یک رابطه عاشقانه را به تصویر کشیده است.
درباره کتاب دردسر عشق
داستان درباره دختری به اسم مارال است که عاشق پسرعموی کوچک خود است. او پدر و مادرش را در یک حادثه از دست داده و حالا عمویش قیمش شده است. او در خانه با زنعمویش رابطه خوبی ندارد و مجبور است بیشتر کارهای خانه را انجام دهد. تا این که در دانشگاه قبول میشود...
خواندن کتاب دردسر عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای فارسی عاشقانه از خواندن کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب دردسر عشق
شب توی اتاقم خوابیدم. ولی خوابم نمی برد توی اینترنت کلی درباره بهم خوردن حالم سرچ کردم و فقط یه نتیجه گرفتم.
با خودم گفتم: چرت پرته. اینا ربطی به من نداره. تازه من و امیر هیچ وقت باهم نبودیم که من بخواهم باردار بشم. باز با این فکر که نکنه درست باشه به خودم نهیب زدم. به زور خوابیدم.
صبح با مینا به دانشگاه رفتم.
نتونستم درست و حسابی توی کلاس بشینم. بعد تمام شدن کلاس همراه مینا بیرون اومدیم به مینا گفتم بیا باید بریم پیش دکتر.
مینا: برای چی؟
گفتم: تو بیا می فهمی.
باهم پیاده راه افتادیم. همراه مینا به مطب دکتر رفتیم.
توی همون طبقه دکتر زنان بود با مینا رفتیم. دکتر معاینه کردو گفت: شما باردارید.
با تعجب گفت: یعنی چی؟
دکتر گفت: نزدیک سه ماهته چطور نفهمیدی؟
از مطب بدون هیچ حرفی دراومدیم
مینا زود گفت: ان شالله که خوش خبر باشی زن دادش.
نگاه بدی بهش کردم.
سوار ماشین شدیم و به سمت مطب یکی از دوستای صمیمیم رفتیم.
با دیدن من بغلم کردو باهم سلام و احوال پرسی کرد.
شرح حالم رو بهش گفتم دکتر خندید و گفت: با این علائم داری مادر میشی.
...
مینا با شنیدن این حرف از مطب بیرون اومدو یواشکی به امیر زنگ زدو با خوشحالی گفت: داداش فکر کنم باید مژدگانی تو آماده کنی.
امیر با تعجب پرسید: مژدگانی برای چی؟
مینا: برای یه خبر خوش.
امیر: خوب بگو ببینم خوش خبر باشی.
مینا: از من نشنیده بگیر ولی فکر کنم داداش گلم داری بابا میشی.
امیر همین طور موند چی بگه بعد با هیجان گفت: بابا میشم؟ از کجا می دونی؟
مینا: الان با زن داداش تو مطب دکتر هستیم.
امیر: منظورت از زن داداش ماراله؟
مینا: اره دیگه. ببین ولی تو به روت نیار بزار خودش بگه.
امیر: قربونت برم مینا خواهر عزیزم یه مژده گونی حسابی داری پیشم. اگه درست باشه بهت یه گردنبد می خرم.
مینا با ذوق گفت: درسته. به خدا درسته، الان دکتر گفت من خودم با گوش خودم شنیدم.
امیر: دکتر چی گفت؟
مینا: دکتر گفت داری مادر میشی.
امیر دوباره با ذوق گفت: کدوم دکتر رفتید؟
مینا: پیش خانم دکتر یوسفی.
امیر: ادرسش رو برام می فرستی؟
مینا: نیایی یه دفعه.
امیر: نه نگران نباش نمیام.
مینا آدرس رو بهش گفت و گوشی رو قطع کرد.
حجم
۳۱۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
حجم
۳۱۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
نظرات کاربران
نویسنده خواننده رو ادمهای کودن فرض کرده
جذاب بود.
رمانی عاشقانه که آدم رو یاد فیلم فارسی های قدیمی میندازه.همون فیلمهایی که توش نه پلیسی هست و نه قانونی و هرکسی هرکاری دلش میخواد میکنه.یه جورایی انگار خیالپردازیهای یک دختر ۱۴ ساله هست.رویاهای عاشقانه ی یک دختر ۱۴ساله که
جالب نیست اصلا