کتاب گلایول
معرفی کتاب گلایول
کتاب گلایول داستانی عاشقانه از نرگس باغبان است که در انتشارات اهورا قلم به چاپ رسیده است. داستان زندگی دختری به نام نغمه و فراز و نشیبهای زندگی او که با عوض کردن خانهشان، حالا بیشتر هم شده است.
نغمه داستان گلایول، دختری است که خاطرات عشق قدیمیاش، سپند را همراه خود به دوش میکشد و بعد از یک رابطه ناموفق دیگر، تمام حواسش را به کار داده است تا از فکر و خیال گذشتهها بیرون بیاید. اما در همین حال، مردی به نام آقای اصلانی که همکار نغمه و همسن پدر اوست، از نغمه خواستگاری میکند و دوباره او را با فورانی از احساسات تنها میگذارد...
کتاب گلایول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از دوستداران رمانهای عاشقانه هستید، کتاب گلایول لذتی عمیق را به شما هدیه میکند.
بخشی از کتاب گلایول
نغمه منتظر بود تا فرامرز حرف بزنه، نیم ساعت گذشت و فرامرز کلافه تو اتاق قدم میزد، یا رو مُبل مینشست یا حتی از کارگاه خارج میشد. نغمه با خودش گفت شاید میخواد سرمایهاش رو از این کار بیرون بکشه و روش نمیشه این حرف رو بزنه، میخواست برای حرف زدن پیش قدم بشه اما با این تفکر که شاید فکرش اشتباه باشه، منصرف شد.
فرامرز نشست رو مبل روبروی میز نغمه و سرش رو گرفت بین دستاش و گفت: نغمه خواهش میکنم از حرفام ناراحت نشو.
نغمه از پشت میز بلند شد و آمد طرف فرامرز و گفت: آقای اصلانی اتفا....
فرامرز با صدای نسبتاً بلندی گفت: بهم نگو آقای اصلانی.
نغمه از صدای بلند فرامرز شوکه شد و سر جاش ایستاد. فرامرز بلند شد و روبروی نغمه ایستاد و گفت: نغمه نمیدونم با این دلم چه کار کنم، نمیدونم چهطور باید فراموشت کنم، چهطور قید تو رو باید بزنم، میخوام نیام اینجا اما دلم آروم و قرار نداره. از همون روزی که دیدمت مهرت به دلم نشسته، میدونم که زن داشتم اما چه کار میتونستم بکنم، هیچ موقع هیچ حرفی به کسی نزدم. از روزی که مریم فوت کرد دیگه روزی نیست که بهت فکر نکنم، شبی نیست که به یاد تو سحر نکنم. میدونم میگی هم سنِ دخترم هستی اما چه کار کنم، باور کن دل این حرفا سرش نمیشه، سن و سال سرش نمیشه، نغمه باور کن خیلی سعی کردم فراموشت کنم اما نتونستم، دیگه نمیدونستم باید چه کار کنم، تو بگو چه کار کنم؟
فرامرز تمام سعیش رو کرده بود صداش بالا نره، با وجود اینکه در اتاق بسته بود اما نمیخواست از بیرون کسی متوجه حرفاشون بشه.
نغمه با شنیدن این حرفها آنقدر عصبی و ناراحت شده بود که نفس کشیدن براش سخت شده بود، دستاش رو مشت کرد و از فرامرز فاصله گرفت. با صدایی که به سختی اون رو کنترل میکرد که به فریاد تبدیل نشه گفت: برین بیرون تا اینجا رو روی سر خودم و شما خراب نکردم. برین بیرون و دیگه اینجا نیاید، دیگه هیچ وقت نمیخوام شما رو ببینم.
فرامرز یک قدم به طرف نغمه رفت و گفت: نغمه خواهش میکنم خودت رو کنترل کن، تو رو خدا گریه نکن، دلم رو آشوب نکن، میدونستم اینجوری برخورد میکنی اما باید بهت میگفتم، دیگه تحمل این رو نداشتم که این حرف رو تو دلم نگه دارم. نغمه خواهش میکنم من رو ببخش. فرامرز به زحمت خودش رو به مبل رسوند و ولو شد روی مبل و گفت: اگه قبول میکردی دنیا رو به پات میریختم، تمام ثروتم رو به پات میریختم، از اینجا میرفتیم، از این کشور میرفتیم، به هر جا که تو دوست داشتی، یه کارگاه خیلی بزرگ برات راه مینداختم، نغمه نمیتونی باور کنی چقدر دوستت دارم. حاضرم بچهها رو اینجا بگذارم با تو هر جا گفتی بیام.
نغمه دیگه تحمل سر پا ایستادن نداشت و نشست روی زمین. فرامرز با دیدن نغمه نگران بلند شد و رفت کنار نغمه رو زمین نشست، میخواست به نغمه کمک کنه تا روی مبل بنشینه اما نغمه خودش رو عقب کشید و گفت: اگه بهم دست بزنید خودم رو میکشم.
فرامرز با ناراحتی و نگرانی گفت: نغمه چرا این کار رو با من و خودت میکنی؟ تو این چند سال بدی از من دیدی؟ حرفی زدم یا کاری کردم که باعث دلخوریت شده باشم؟ یه حسی بهت داشتم که به زبون آوردم و تو هم بهم جواب رد دادی.
نغمه سرش رو بلند کرد و به فرامرز نگاه کرد و گفت: اگه کسی هم سن خودت بیاد خواستگاری دخترت چی کار میکنی؟ کسی که به خاطر یه عشق پوچ حاضره قید بچههاش رو بزنه، من احترام شما رو مثل بابام داشتم. من دیگه اینجا نمیام، دیگه این کارگاه رو نمیخوام.
فرامرز بلند شد و گفت: باشه من بد، اما نغمه این کار رو نکن، تو برای اینجا خیلی زحمت کشیدی، من میرم، دیگه اینجا نمیام، اینجا مال تو، من هیچی نمیخوام، حتی سرمایهام.
فرامرز یه لیوان آب برای نغمه ریخت و دوباره نشست کنار نغمه و گفت: بخور، خواهش میکنم، حال بدت داره من رو دیوونه میکنه، این کار رو با خودت نکن، ببخشید من آدم خودخواهی هستم، یه کم آب بخور تا آروم بگیری، نغمه چرا اینجوری نفس میکشی؟
حجم
۲۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۵ صفحه
حجم
۲۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۵ صفحه
نظرات کاربران
بد