دانلود و خرید کتاب چوب‌بری مصیبت‌بار لمونی اسنیکت ترجمه فرزانه کریمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب چوب‌بری مصیبت‌بار

چوب‌بری مصیبت‌بار جلد چهارم از داستان‌های مجموعه ماجراهای ناگوار، نوشته لمونی اسنیکت است. این داستان درباره سه خواهر و برادر است که مجبورند در خانه کسی زندگی کنند که برای تصاحب ثروت خانوادگی‌شان نقشه می‌کشد.

درباره مجموعه داستان‌های ماجراهای ناگوار

داستان مجموعه‌ ماجراهای ناگوار از این قرار است که ویولت، کلاوس و سانی بودلر سه خواهر و برادر هستند که زندگی‌شان با شنیدن خبر مرگ پدر و مادرشان ناگهان تغییر می‌کند. آنها بعد از مرگ والدین‌شان، باید در خانه‌ کُنت اُلاف (یکی از اقوام دور) زندگی کنند. کنت الاف برای ثروت خانوادگی آن‌ها نقشه‌هایی دارد که این نقشه‌ها و اقدامات بچه‌ها داستان‌های این مجموعه‌ ۱۳ جلدی را می‌سازد.

ماجراهای ناگوار تا کنون به ۴۱ زبان مختلف ترجمه شده و در مجموع ۵۵ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. این اثر جوایز مختلفی را نیز از آن خود کرده است. جایزه‌ ادبی کتاب کودک کلورادو، جایزه کتابخوان‌های نوجوان نوادا و جایزه‌ نن از آن جمله‌اند.

خواندن مجموعه داستان ماجراهای ناگوار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این مجموعه داستان جذاب را به بچه‌هایی که دوست دارند داستانی ماجراجویانه و هیجان انگیز بخوانند، پیشنهاد می‌کنیم.

 بخشی از کتاب چوب‌بری مصیبت‌بار

صبح وقت مهمی از روز است، چون اغلب بسته به اینکه صبح را چطور بگذرانید، می‌توانید بگویید که روزتان چطور پیش می‌رود. برای مثال، اگر صبح با صدای جیک‌جیک پرنده‌ها بیدار شوید و ببینید که روی تختخوابی سایبان‌دار و بزرگ هستید و پیشخدمتی کنارتان ایستاده که کیک تازه و آب پرتقالِ دست‌افشار را در سینی نقره‌ای برایتان آورده است، می‌دانید که روز فوق‌العاده‌ای را در پیش دارید. اگر با صدای ناقوس‌های کلیسا بیدار شوید و ببینید روی تختخوابی معمولی و نسبتاً بزرگ خوابیده‌اید و پیشخدمتی کنارتان ایستاده که چای داغ و نان برشتهٔ صبحانه را داخل بشقابی برایتان آورده است، می‌دانید که روز خوبی را خواهید گذراند. و اگر با صدای دو تا قابلمهٔ فلزی از خواب بیدار شوید که کسی آنها را به یکدیگر بکوبد، و ببینید روی تخت چند طبقهٔ کوچکی خوابیده‌اید و سرکارگری تندخو بدون هیچ صبحانه‌ای کنار در ایستاده است، می‌دانید که چه روز نفرت‌انگیزی را در پیش دارید.

البته من و شما خیلی تعجب نمی‌کنیم که می‌بینیم اولین روز حضور یتیمان بودلر در لاکی اِسمِلز لامبرمیل چه روز نفرت‌انگیزی بود. و به طور قطع، بودلرها هم بعد از ورود نومیدکننده‌شان انتظار نداشتند که صبح با چه‌چه پرنده‌ها بیدار شوند یا پیشخدمتی را در کنارشان ببینند.

نظرات کاربران

Hana
۱۳۹۹/۰۷/۱۹

این کتاب ، تقریبا میشه گفت قشنگ بود و به همه پیشنهاد می کنم اگه می خوان این کتاب رو بخونن از جلد اول شروع کنن. و اینکه بچه های بودلر واقعا خوش شانس هستن. اگر من جای اونها بودم مطمئنن

- بیشتر
سحر
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

عاااااااالی این کتاب مورد علاقه ی منه و مطمئنم اگه بخونینش عاشقش میشین 👍👍👍💓💓💓

ketabkhan
۱۳۹۹/۰۴/۲۷

وقتی نوجوون بودم، از نمایشگاه کتاب خریدمش و واقعا از خوندنش لذت بردم. خلاصه ی کلی داستان: داستان سه بچه که کنت اولاف سابقه دار، قصد داره ثروتشون رو بگیره. هر بار به سرپرست های مختلفی با خصوصیات خاص و جالب

- بیشتر
h
۱۳۹۸/۱۲/۲۱

کتاب جالبی بود من شروعش روخیلی دوست داشتم ولی کاش جلد دیگرش رو هم بگذارن

کسرا
۱۳۹۹/۰۳/۳۰

این کتاب عالی است حتما بخوانید.

Sara
۱۳۹۹/۰۳/۱۲

چرا بعضی از صفحه ها نوشته ای ندارند

آیناز ر
۱۴۰۰/۰۴/۲۸

از داستان و طرز برخورد نویسنده با داستان که همش یاس و ناامیدی پیش می‌کشه خوشم نیومد از تلاش بدون دید شخصیت های اصلی داستان خوشم میاد و به نظرم جالبه کتاب خیلی توضیحات بیجا داشت خیلی سریع خوندم چون هر پاراگراف

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲)
مطمئنم شما بارها شنیده‌اید که می‌گویند، نباید از روی جلد کتاب دربارهٔ آن قضاوت کرد. اما درست همان‌طور که مشکل می‌شود باور کرد کسی که پزشک نیست، ولی ماسک جراحی به صورتش می‌زند و کلاه‌گیس سفید روی سرش می‌گذارد آدم جالبی باشد، برای بچه‌ها هم مشکل بود که باور کنند بینایی‌سنجی پیشرفته غیر از دردسر چیز دیگری برایشان داشته باشد. کلمه ''بینایی سنجی'' ـ که احتمالاً با آن آشنا نیستید ـ به معنی ''آزمایش‌های مربوط به چشم'' است؛ اما حتی اگر هم کسی این معنی را نمی‌دانست، از روی جلد کتاب می‌فهمید. روی جلد کتاب، تصویری بود که بچه‌ها خیلی راحت آن را شناختند. آنها در کابوس‌هایشان و تجربه‌هایی که از سر گذرانده بودند با آن آشنا شده بودند. آن تصویر یک چشم بود، و یتیمان بودلر می‌دانستند که آن چشم علامت کنت اولاف است.
اندلس
وایولت گفت: «خُب، باشد.» و برای برادرش، که به دنبال چشم‌پزشک به انتهای راهرو می‌رفت، دست تکان داد. وایولت و سانی در را هل دادند و داخل اتاق انتظار رفتند، و فوری فهمیدند که دکتر اوروِل درست می‌گفت. بلافاصله همه چیز برایشان روشن شد. اتاق انتظار، اتاق کوچکی بود شبیه اغلب اتاق‌های انتظار دیگر. مثل همه اتاق‌های انتظاری که من و شما دیده‌ایم، داخل این اتاق هم یک مبل راحتی، چند صندلی و میز کوچکی بود که کلی مجلهٔ قدیمی روی آن ریخته بودند، و منشی هم پشت میزش نشسته بود. اما وقتی وایولت و سانی منشی را دیدند، متوجه چیزی شدند که امیدوارم شما در هیچ اتاق انتظاری نبینید. پلاکی روی میز گذاشته بودند که اسم ''شِرلی'' روی آن نوشته شده بود، ولی با اینکه منشی لباس قهوه‌ای کم‌رنگی پوشیده و کفش‌هایی بژِرنگ به پا داشت، از شِرلی خبری نبود. در صورت شِرلی، بالای رژلب کم‌رنگ و زیر کلاه‌گیس بورش، یک جفت چشم خیلی‌خیلی درخشان بود که بچه‌ها فوری آن را شناختند. دکتر اوروِل، با رفتار مؤدبانه‌اش، عسلی بود به جای سرکه. و متأسفانه بچه‌ها مگس بودند. و کنت اولاف، که با لبخندی شیطانی پشت میز منشی نشسته بود، بالاخره آنها را به چنگ آورده بود.
اندلس

حجم

۵۹۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

حجم

۵۹۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان