کتاب غارهای فراموشی؛ جان کریستوفر
معرفی کتاب غارهای فراموشی؛ جان کریستوفر
یک بار دیگر جان کریستوفر، نوجوانان شیفته داستانهای علمی - تخیلی را در غارهای فراموشی به دنیای دلکش و پرماجرای خود میبرد.
خلاصه کتاب غارهای خاموش
مارتی و خانوادهاش مانند بسیاری از خانوادههای دیگر در کره ماه و زیر گنبدی بزرگ به نام حباب زندگی میکنند. اما زندگی زیر حباب، با وجود تمام امکانات رفاهی و تفریحیاش مثل پارک و دریاچه مصنوعی و سالنهای ورزش و غیره، برای او یکنواخت شده است. مارتی و یکی از دوستانش تصمیم می گیرند با مهنورد از حباب خارج شوند و گشتی در سطح ماه بزنند. استیو پیشنهاد میکند که به نخستین ایستگاه تحقیقاتی انسانها در کره ماه سری بزنند...آنها در ایستگاه چه مییابند و چگونه در اعماق این کره، به راز جاودانگی پی می برند؟
کتاب غارهای فراموشی برای چه کسانی مناسب است
غارهای فراموشی برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای علمی-تخیلی نوشته شده است.
درباره جان کریستوفر
کریستوفر ساموئل یود معروف به جان کریستوفر نویسنده انگلیسی خالق داستان های علمی تخیلی نوجوانان است او سالها با نام اصلیاش برای بزرگسالان داستان مینوشت اما موفقتی نداشت. او بیشتر شهرت خود را مدیون داستان هایی است که در ژانر علمی-تخیلی برای کودک و نوجوان نوشته است.
به گفته خود کریستوفر، این داستانها ماجرای واکنش انسانها در شرایط سخت زندگی و بررسی این واکنشها هستند.
جملاتی از کتاب غارهای خاموش
ریش غریبه بلند، بور و نامرتب بود و مثل مویی که تا شانه فرو ریخته باشد، کمی پیچ خورده بود. صورت او، آنجا که ریش یا سبیل آن را نپوشانده بود، در تابش نور خزهها سفید و رنگپریده بود. زیر نور خزهها پوست آن دو رنگپریده به نظر میآمد اما پوست غریبه رنگپریدهتر بود. مارتی که از ترس غریزی اولیهاش بیرون آمده بود، سعی کرد از نگاه غریبهای که بالای سر او ایستاده بود، نیت او را بخواند. اما هرچه کرد چیزی دستگیرش نشد. نگاه مرد نه دوستانه بود و نه دشمنانه. مارتی به کمک دستها روی پاهایش بلند شد.
ـ تو کی هستی؟ چطور به اینجا آمدی؟
آنگاه متوجه شد اگر او یکی از سلنایتهاـ ساکن کرهٔ ماه باشد، نمیتواند زبان او را بفهمد. بهعلاوه صدای درخت ارکستر هم دوباره بلند شده بود. درخت ارکستر درست آن لحظه از آهنگی آشنا به آهنگی شبیه به یکی از آهنگهای یوهان اشتراوس۳۷ تغییر لحن داد. مرد هیچ پاسخی به پرسش مارتی نداد و آن دو در سکوت به هم خیره شدند. نگاه مارتی احتیاطآمیز اما نگاه غریبه مبهم بود. مرد لباس کوتاهی از برگهای بزرگِ بههمدوخته بر تن داشت و پوست بدنش بسیار سفید و بدون رنگدانه بود.
استیو هنوز خواب بود. مارتی خم شد و او را تکان داد. استیو چشمهایش را باز کرد.
نگاه استیو از مارتی گذشت و به مرد دوخته شد. او درحالیکه خواب از سرش میپرید، پرسید: «این کیه؟»
حجم
۱۵۲٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۵۲٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب رو اولین بار وقتی ابتدایی بودم از کتابخونه مدرسه گرفتم و خوندم و انقدر داستانش واسم جذاب بود که باعث شد یجورایی عاشق رمان خوندن بشم. دوباره چند سال پیش کتابشو خریدم و وقتی خوندم فهمیدم با
داستان فراموش نکردنی داره کتاب های اقای کریستوفرمحشره من که دوستشون دارم حتما بخونید
فوق العاده بود یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم. منتظر می مونم ببینم چنین اتفاقی می افته با پیشرفت دنیا! دوست درم ی کتاب دیگشو بهتون معرفی کنم که رمان های چهرگانه جان کریسوفر هست که فووووقلاده عالیه.
در سن نوجوانی این کتاب رو مطالعه کردم و واقعا جذاب بود و جزو بهترین داستان هایی بود که خوندم.هنوز هم پیشرفت علم منو یاد این کتاب میندازه.
عالی بود. جان کریستوفر در ژانر علمی تخیلی واقعا استاده ولی این یکی یک چیز دیگه بود. از دیدگاه های فلسفی و علمی و اجتماعی واقعا می شه این کتاب رو مورد مطالعه قرار داد و من خودم احساس می کنم