کتاب ماجرای عجیب سگی در شب

ماجرای عجیب سگی در شب نمایش‌نامه‌ای نوشته سایمون استیونز است که بر اساس رمانی به همین نام اثر مارک هادون نوشته شده است. این اثر نمایشی برنده جوایز متعددی مثل جایزۀ حلقۀ منتقدان بیرونی ۲۰۱۵، لارنس اولیور ۲۰۱۳، دراما دِسک ۲۰۱۵ و  دراما لیگ ۲۰۱۵ شده است.

خلاصه کتاب ماجرای عجیب سگی در شب

ماجرای عجیب سگی در شب در انگلستان می‌گذرد. و حول سفر پرماجرای قهرمان داستان از سوئیندون به لندن شکل می‌گیرد. کریستوفر بون نوجوان که مبتلا به بیماری اوتیسم است، متهم به کشتن یک سگ می‌شود و برای اثبات بی‌گناهی‌اش مجبور به سفر به لندن می‌شود. این سفر زندگی او را تغییر می‌دهد. خود کریستوفر داستان را روایت می‌کند و از همین رو لحن داستان منحصربه‌فرد است. او به علت بیماری‌اش از درک مسائل پیش‌پا افتاده و عادی زندگی عاجز است اما هوشی سرشار دارد و دنیا را جور دیگری می‌بیند.

کتاب ماجرای عجیب سگی در شب برای چه کسانی مناسب است

خواندن این اثر را به دوست‌داران نمایشنامه خصوصا علاقه‌مندان به نمایشنامه‌های اقتباسی پیشنهاد می‌کنیم. اگر از خواندن کتاب‌هایی مثل رمان بادام (وون پیونگ سون)، اعجوبه (آر. جی. پالاسیو) و تابستان قوها (بتسی بایارس) لذت بردید، این اثر را نیز دوست خواهید داشت.

درباره سایمون استیونز

سایمون استیونز متولد سال ۱۹۷۱ در لندن است. او سال‌ها در کورس نویسندگان جوان در تئاتر رویال کورت تدریس کرده و اکنون مشاور هنری در لیریک همراسمیت است. 

استیونز تا به حال نمایشنامه‌های اقتباسی زیادی نوشته است که نمایشنامه «بلوبرد» با تأثیر از فیلم «شب روی زمین» جیم جارموش هم یکی از آنها است.

جملاتی از کتاب ماجرای عجیب سگی در شب

سگ مرده‌ای در وسط صحنه قرار دارد. چنگال باغبانی بزرگی از یک سمت بدنش بیرون زده است. کریستوفر بون ـ پانزده ساله ـ در یک طرفِ سگ و خانم شی‌یرز ـ همسایهٔ چهل‌ودو ساله ـ در سمت دیگر آن ایستاده‌اند. آنها بی‌آنکه حرفی بزنند برای مدّتی می‌ایستند. بقیهٔ بازیگرها هم نگاهشان می‌کنند و منتظرند ببینند چه کسی جرأت دارد اوّل حرف بزند.

خانم شی‌یِرز: (عصبی) با سگ من چه‌کار کردی؟

کریستوفر بون خشکش زده است.

خانم شی‌یِرز: نه... نه... نه... لعنتی...

Unknown

شی‌وون ـ معلّم بیست‌وهفت سالهٔ کریستوفر ـ کتاب کریستوفر را باز می‌کند. از روی آن می‌خواند.

شی‌وون: هفت دقیقه بعد از نیمه‌شب بود. سگ در چمن‌های محوطهٔ روبروی خانهٔ خانم شی‌یِرز، دراز کشیده بود.

خانم شی‌یِرز: از کنار سگم گم شو اون‌ور!

شی‌وون: چشم‌هایش بسته بود. انگار حدقه‌هایش به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند، مثل وقتی که در رؤیایشان گربه‌ای را دنبال می‌کنند. امّا سگ نه می‌دوید و نه در خواب بود. سگ مرده بود.

خانم شی‌یِرز: از کنار سگم گم شو اون‌ور!