کتاب اینجا شب هایش بلند است
معرفی کتاب اینجا شب هایش بلند است
بهمن کامیار در کتاب اینجا شبهایش بلند است، قضه زنی را روایت میکند که آستانه 34 سالگی قرار دارد. این زن زندگیاش را از گذشته تا حال مرور میکند و خودش را در نقطهای که ایستاده پیدا میکند.
خلاصه کتاب اینجا شبهایش بلند است
داستان اینجا شبهایش بلند است از روز تولد زنی آغاز میشود که در آستانه ۳۴ سالگی قرار دارد. او در طول دوران تحصیلش با دو مرد آشنا شده که هر کدام به نوعی روی زندگی او تاثیر گذاشتهاند. این داستان از زبان زن داستان روایت میشود. او داستان زندگی خود را در گذشته و حال مرور میکند. مخاطب در خلال این رفت و برگشتها به گذشته و حال، جذب داستان میشود و در جریان اتفاقات قرار میگیرد.
خواندن کتاب اینجا شبهایش بلند است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
بهمن کامیار در کتاب اینجا شبهایش بلند است، احساسات زنانه را به خوبی به تصویر کشیده است. خواندن این کتاب را به علاقمندان رمان و داستان پیشنهاد میشود.
درباره بهمن کامیار
اینجا شبهایش بلند است نخستین کتاب بهمن کامیار است. او پیش از این کتاب، فعالیتهایی چون کارگردانی، تهیه کنندگی و فیلمنامه نویسی را در کارنامه خود داشته است. کامیار فیلمهای وجه حامل، مرداد، نیم و بیداری با کارگردانی بهمن کمیار را کارگردانی کرده است. تهیهکنندگی فیلمهای سد معبر، کارت پرواز و نیم را نیز به عهده داشته است.
جملاتی از کتاب اینجا شبهایش بلند است
فرصت دو کلمه حرف زدن هم به من داده نشد، چه برسد به گرفتن مرخصی. راه افتادم. فکرم درگیر سهراب بود. امروز از هربار دیگر که در دانشگاه دیده بودمش برایم جذابتر مینمود. شلوار مشکی به پا و پیراهن آبینفتی پوشیده بود که در قدوقامتش خوب به هم میآمدند. اولین بار ترم گذشته او را سر کلاس نقشهکشی دیده بودم. باهوش بود و جذاب، خوشصدا وخوشپوش، موقر و متین یا شاید به چشم من چیزی کم نداشت؛ بههرحال دل از من برده بود. از شماره دانشجوییاش فهمیدم ورودی دو سال قبلتر از من است. از آنجایی که من هر ترم بیستوچهار واحد پاس میکردم، پس ممکن بود باز هم با او درس مشترک داشته باشم. در طول ترم، تمام توانم را گذاشتم تا به او بفهمانم دلم را برده و منتظر یک اشاره از سمتش هستم تا نه تسلیم که بندهاش شوم!
برای مطالعهی جملههای بیشتری از کتاب اینجا شبهایش بلند است، بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.
حجم
۱۹۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه
حجم
۱۹۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۶ صفحه
نظرات کاربران
فعلا اواسط کتابم فقط اومدم بگم متاسفم بابت اینهمه ایراد نگارشی!!!! تموم افعال جملات اشتباهن. مرتب از ماضی به مضارع تغییر میکنن اون هم نه درست و بجا که به اشتباه! چطور ممکنه اثری نوشته، ویرایش و چاپ بشه اونهم با
خیلی قشنگ بود. از اون کتابهایی که وقتی میخونیش رو کلماتش فکر میکنی و بعد از تموم شدنش هی با خودت فکر میکنی اونموقع چی شد؟ حالا چی میشه؟ خلاصه که دوستش داشتم.
به نظر من ارزش خواندن دارد گاهی بی کسی ما را به عشق می کشاند و وابستگی
بنظرم احساسات زن رو بخوبی نشون داده بود
کتاب خوبیه ولی احساسات و رفتار زنانه برای شخصیت اصلی داستان به خوبی بیان نشده حتی بعضی جاها با حقیقت رفتاری یک زن تناقض داره.
اولش خسته کننده است و ایرونی بودن خودش رو حفظ کرده اما به مرور که پیش میره خوب میشه نوع نگارشش که بین حال و گذشته داستان پیش میرفت برام جالب بود
واقعا عالی بود...من که خیلی لذت بردم از متن قشنگ و مرتبط کتاب
کاش پایان بهتر و دید وسیع تری داشت نویسنده... و کاش یه کم تصمیمات این بانوی عقل گرا واقعا منطقی تر بود.
من زیاد دوسش نداشتم، اوایل از اینکه همسرش ترکش کرده دیوانه شده ولی در ادامه با توجه به مسائلی که بیان میشه و خودش میگه منتظر این اتفاق بوده! این ضد و نقیضه😑
و باز هم داستانی که انتهاش تمام تفکرات آدم رو بهم میریزه.