با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب بچههای کارون
۴٫۵
(۱۳)
خواندن نظراتمعرفی کتاب بچههای کارون
احمد دهقان( - ۱۳۴۵)، نویسنده و مردمشناس است.
«بچههای کارون» قصه گروههای رزمنده نوجوانی است که بسیار زود با جنگ آشنا شدند و در نهایت نیز به پیروزیهای بزرگی چون آزادسازی خرمشهر دست یافتند.
راوی از آنجا آغازگر داستان میشود که نوجوانی با وساطت مادرش به میدان نبرد میآید.
گویی تا پیش از آن در آشپزخانه بوده و فرماندهش او را در صورت تخطی به آشپزخانه برخواهند گرداند اما نوجوان قصه تلاش خود را میکند تا در پست ها و امور محوله دقیق باشد.
هرچند گاهی شیطنتهای نوجوانانه که خاصه این گروه سنی است، سر و گوشش را مشغول به سویی میکند.
این اثر از مقطع اشغال خرمشهر شروع و در مقطع آزادسازی آن به پایان میرسد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
« از همان اولِ صبح، فرمانده من را گذاشته بود لب کانال و گفته بود که وقتی آذرخش آمد، یک راست ببرمش پیشِ او و درباره این موضوع هم با احدی حرف نزنم.
توی کانال، کنارِ اولین سنگرِ اضطراری منتظر بودم. کانال، به اندازه قد من گود بود و عرضش طوری بود که دو نفر زورکی میتوانستند از کنارِ هم رد شوند. هوای گندی بود. باران ریز ریز میبارید. زمین مثل سریش چسبناک شده بود و نمیشد قدم از قدم برداشت. توی آن هوا که شرجی بود و دم کرده، کلاه آهنی بیشتر از همیشه رو سرم سنگینی میکرد.
وقتی دیدم از آذرخش خبری نیست، رفتم تو سنگرِ اضطراریِ کناره کانال، یک گوشه قمبرک زدم و نشستم. چند بار صدای شالاپ وشلوپ آمد که معلوم بود طرف با زور دارد قدم برمیدارد. هر بار به امید آمدنِ آذرخش که اصلاً نمیشناختمش و تا آن روز ندیده بودمش، سرک کشیدم ...
تا رسید، آمد تو. تکیه داد به دیواره سنگر و نشست. خیسِ آب بود و باران از دو ورِ صورت گوشتالودش شُره کرده بود تا توی یقه پیراهنش:
ـ چهطوری پسر؟ چرا مثل راهزنها، اینجا قایم شدهای؟!
سنش از بقیه بیشتر بود. توی جبهه ما، تنها کسی که حق داشت کلاه آهنی سر نگذارد، جنابِ ایشان بود. واقعیتش را بگویم، فرمانده خیلی زور زد تا کاری کند یدی هم عین ماها ـ موقع این طرف و آن طرف رفتن ـ کلاه لگنی سر بگذارد ولی زورش نرسید. بهانهاش چه بود؟ میگفت وقتی کلاه آهنی سر میگذارم، موهام میریزد! وقتی فرمانده پیله کرد و گفت که الا و بلا باید مثل بقیه کلاه سرت بگذاری، چشم دوخت تو چشمهای او ـ این صحنه را خودم شاهدش بودم و در حالی که با عصبانیت تند تند میزد رو شکم گندهاش، گفت: «کله من احتیاج به محافظت ندارد، اگر خیلی دلواپس هستی، دستور بده یک کلاه آهنیِ گنده برای این بسازند، چون تنها چیزی از من که در تیررسِ دشمن است، شکمم است ولاغیر!» ».
حماسه یاسین![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
سید محمد انجوی نژاد
خداحافظ کرخهداوود امیریان
تأملی درباره رمان نوجوان در ایرانآسیه ذبیح نیا
سنگر علافهااکبر صحرایی
مهاجر کوچکمحمدرضا سرشار
منظومه بابلرودعلی اکبر صادقی امیری
علم ژنتیک، کلید طلایی کشف جرممهدی حسام
ریاضی پایه هشتم دبیرستان (دوره اول)مانوشا امامی
آشیانه در مهامیرحسین فردی
اولین روزهای مقاومتمرتضی قاضی
تشنگان قلههای برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتیساسان ناطق
قصههای پدر بزرگعلی وصال فرید
آخرین شلیککاظم فرامرزی
خاکریزهای دورهگرد: خاطرات علی لطفیساسان ناطق
یادداشتهای سفر شهید صیاد شیرازیمحسن کاظمی
گفت و گوهای سیاسی![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
عماد افروغ
فریادهای خاموش (جلد هفتم)عماد افروغ
فریادهای خاموش (جلد ششم)عماد افروغ
فریادهای خاموشی (جلد سوم)عماد افروغ
فریادهای خاموش (جلد دوم)عماد افروغ
فریادهای خاموش (جلد اول)عماد افروغ
ده، دومین سوگواره عاشوراییکانون بانوی فرهنگ
جنگ خیابانیسیدنظام مولاهویزه
تپه های لاله سرخغلامرضا نباتی
پرواز شماره ۲۲عصام عبدالوهاب الزبیدی
حجم
۱۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۸ صفحه
حجم
۱۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۳۸ صفحه
قیمت:
۷۱,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
خواندنش را ب نوجوانان توصیه میکنم.😊
روایتی از خاطرات دوران جنگ و آزاد سازی خرمشهر و شهادت عبدالرضا خفاجی
خیلی کتاب خوبیه...طنز مودبانه ای داره.
به نظر من کتاب خیلی خوبی هستش و به نوجوانان توصیه می کنم حتما این کتاب رو بخونن ولی اگه یکم قیمتشو کمتر کنن بهتره
من از خوندن این کتاب لذت بردم و دوست نداشتم که تمام شود ولی افسوس که پس از چند روز مطالعه به انتهای کتاب رسیدم.
عالی 👌 با اینکه یک ذره متن روانی نداره ، ولی من خیلی خوشم آمد حتما بگیرید
کتاب عالی هست
من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم حتما بخونید فوق العاده زیبا و جذاب 😍😍🤍