دانلود و خرید کتاب سفر به جنوب محمدرضا سرشار
تصویر جلد کتاب سفر به جنوب

کتاب سفر به جنوب

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سفر به جنوب

نام رضا رهگذر (محمدرضا سرشار) در ادبیات کودکان و نوجوانان انقلاب ما نامی آشنا است. او در اردیبهشت سال ۱۳۶۵، که سفری به جبهه‌های جنوب داشت، یادداشت‌هایی را به همراه خود آورد، که محصول دیده‌ها و شنیده‌های او از رزمندگان نوجوان بود. «با سَرزندگی مخصوصی در چشمها، خودش را معرفی می‌کند. ـ اسمم حسین رنجبر است. کلاس سوم راهنمایی هستم؛ و از شیراز اعزام شده‌ام. ـ شیرازی هستی؟ ـ نه. اهل آباده‌ام. ـ بار اولی است که به جبهه می‌آیی؟ ـ نه. بارِ سوم است. دو بار از طرف سپاه آمدم؛ و این بار همراه هلال احمر. ـ روی هم رفته، چقدر در جبهه بوده‌ای؟ ـ یک سه ماه، یک دو ماه. حالا هم دو ماه است اعزام شده‌ام. ـ آیا آمدن به جبهه، به دَرسَت لطمه نزده؟‌ باعث نشده از درس عقب بیفتی؟ ـ اصلاً! اینجا مجتمع آموزشی هست. معلمهایی هستند که به جبهه آمده‌اند تا به دانش‌آموزهای رزمنده، درس بدهند. پیش آنها درس می‌خوانم. همین روزها هم امتحان دارم. خط۲ بودم؛ برای دادن امتحان، فرستادندم اینجا.»
s.latifi
۱۳۹۷/۰۹/۱۷

حال و هوای قشنگی داشت.

ره دوست
۱۴۰۱/۰۷/۲۵

نشستن پای صحبت نوجوانان رزمنده ای که بخشی از صفای زیباشون در این نوشته راه پیدا کرده...

امیرحسین
۱۳۹۹/۰۱/۱۴

فضای نوشتار و محتواش دلنشین و زیبا بود. درکل ارزش خوندن داره.

مجاهد راه خدا، همیشه در حال عبادت است. همه کارش عبادت است: غذا خوردنش، نفس کشیدنش، خوابیدنش، تفریحش، ورزشش...
s.latifi
ـ چه باعث شد که به جبهه بیایی؟ ـ معلوم است: وظیفه شرعی. امام فرمودند، ما هم عمل کردیم.
s.latifi
ـ فکر می‌کنی جبهه، چه تأثیری روی رزمندگان دارد؟ ـ همین که آدم از همه چیزهایی که دوست می‌داشته، دل می‌کند، باعث سازندگی‌اش می‌شود. برای کسانی که هم سن و سال ما هستند، یک تأثیر دیگر هم دارد: یک نوع اعتماد به نفس، در ما به وجود می‌آورد. این اعتماد به نفس باعث می‌شود که اگر در زندگی روبه‌روی دشمنی قرار گرفتیم، خودمان را نبازیم. خونسردی خودمان را حفظ کنیم و بر او پیروز شویم؛ چه دشمنان خارجی و چه ضد انقلاب داخلی.
s.latifi
ـ از اینکه بعد از مدتها دوری، به خانه‌تان برمی‌گردی، چه احساسی داری؟ ـ ناراحتم. ناراحتم که من آنجا بخورم و بخوابم، و بچه‌ها زیر گلوله باشند و زیر آتش. گاهی حتی آب هم بِهِشان نرسد. از آن گذشته، توی شهر، آدم چیزهایی می‌بیند که دیگر دلش نمی‌خواهد توی این دنیا باشد. و جمله آخر را، با نفرتی آشکار در چهره، می‌گوید.
ره دوست
ـ دوم نظری. رشته ریاضی بودم، وِل کردم! ـ چرا؟ مثل اینکه از این سؤالم قدری دلخور می‌شود. طوری نگاهم می‌کند که انگار می‌گوید: «تو کجایی؟!» و بعد، مفصل توضیح می‌دهد. خلاصه کلامش این است که «وقتی دشمن توی خاک ماست، وقتی ضد انقلاب می‌خواهد کشورمان را تکه‌تکه کند، وقتی عزیزترین دوستان من جلو چشمم به خون می‌غلتند، چطور می‌توانم فکرم را روی درس متمرکز کنم و درس بخوانم!»
ره دوست
این بچه‌های بسیجی، چقدر پاک و صادق‌اند! چقدر بی‌ریا هستند! بزرگ‌ترین کارها را دارند می‌کنند؛ اما حاضر نیستند یک کلمه درباره آن حرف بزنند. اصلاً کار خودشان را «کار» به حساب نمی‌آورند. و این، بزرگ‌ترین مشکل من در این مصاحبه‌هاست. مدتها باید بالا و پایین و این‌طرف و آن‌طرف بپرم، تا راجع به کارهایشان، یک جمله از دهانشان بیرون بکشم. خدا حفظشان کند! خدا این صفت خوب آنها را، به همه ما، ببخشد...
ره دوست
اینجا گورستان عده‌ای از اهالی عرب‌زبان هویزه است. این عده، در زمان اشغال آن منطقه، حاضر به سازش با عراقیها نشده‌اند. و بعثیها، همه را تیرباران کرده‌اند. اغلب آنها، اعضای یکی دو خانواده هستند. آثار باقی‌مانده از آنان، نشان می‌دهد که چقدر مستضعف بوده‌اند: دمپاییهای لاستیکی فرسوده. وسایل شخصی بسیار ارزان‌قیمت. و...
ره دوست
در نزدیکیهای سوسنگرد، به گور جمعی از خواهران عرب ایرانی برخورد کردیم؛ که اول مورد بی‌حُرمتی صدامیها قرار گرفته، و بعد به دست همانها کشته شده بودند
ره دوست

حجم

۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان