دانلود و خرید کتاب شاهان، دختر دردانه افسانه نیک‌پور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شاهان، دختر دردانه اثر افسانه نیک‌پور

کتاب شاهان، دختر دردانه

انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۰۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شاهان، دختر دردانه

کتاب شاهان، دختر دردانه نوشتهٔ افسانه نیک پور است. انتشارات سخن این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دربارهٔ دختری به نام «شاهان» است که اتفاق کم‌نظیری در زندگی او رخ می‌دهد.

درباره کتاب شاهان، دختر دردانه

در کتاب شاهان، دختر دردانه دختر جوانی به نام «شاهان» پس از مرگ مادرش در آمریکا و پس از سال‌ها به ایران بازمی‌گردد. او به امید یافتن پدربزرگی که در سال‌های دور دختر خود را از خانواده طرد کرده است، به ایران برگشته است. شاهان در این میان با مرد جوانی آشنا می‌شود. آشنایی این ۲ به ازدواجی پرشور می‌انجامد، ولی در مراسم ازدواج ناگهان دختر دیگری پیدا می‌شود که ادعا می‌کند شاهان واقعی، اوست.

این رمان از  روز پنجشنبه، ساعت ده و چهل‌و‌پنج دقیقهٔ صبح و فرودگاه آتاترک آغاز می‌شود.

«می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم» و «فردای پس از تنهایی» نام دو رمان دیگر از افسانه نیک پور هستند.

خواندن کتاب شاهان، دختر دردانه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب شاهان، دختر دردانه

««بالاخره داره تموم می‌شه! سه ساعت دیگه به تهران می‌رسم و اگه تا اون موقع از شدت خواب و خستگی نمرده باشم زندگی تازه‌ام شروع می‌شه! زندگی تازه... اما برای شروع این زندگی تازه؛ یک ماشین اجاره‌ای لازم دارم و یک نقشه. مطمئناً هر دو رو از یه جا می‌تونم تهیه کنم ولی ای کاش می‌تونستم چند ساعت بخوابم، یه خواب واقعی در یه رختخواب واقعی!»

میان شلوغی و ازدحام مسافران فرودگاه آتاترک ترکیه، روی صندلی‌های سرخ رنگ سالن ترانزیت دختر جوانی نشسته بود و تلاش می‌کرد همه حواسش را به جملاتی که به زبان انگلیسی با خطی شکسته و زیبا روی صفحه‌ای از دفتر خاطراتش می‌نوشت متمرکز کند تا با این کار زمان انتظار کوتاه‌تر شود و پلک‌های سنگین و خواب آلوده‌اش برای مدت بیشتری باز بماند.

یازده ساعت نشستن بی‌حرکت روی صندلی‌های نه چندان راحت هواپیما و پیمودن راه دراز نیویورک تا استانبول و چندین شب بد خوابی، تمام انرژی‌اش را گرفته بود و می‌دانست هنوز ساعت‌های طولانی دیگری راه در پیش دارد تا در آستانه زندگی تازه‌اش قرار بگیرد. پایان این سفر؛ آغاز سفری دیگر برای او بود، سفری که سرنوشتش را رقم می‌زد و فصل تازه‌ای در زندگی‌اش می‌گشود.

پس از شانزده سال برای نخستین بار به زادگاهش باز می‌گشت؛ در پی یافتن زندگی از هم گسیخته و پیوند زدن خود به آنچه امیدوار بود مانده باشد تا او بازگردد و از نو آغاز کند.

با خستگی سرش را از روی دفتر قطور بلند کرد و یک به یک مسافران را زیر نظر گرفت. او با زن‌ها و دخترهای دیگر فرق داشت! تنها دختر جوانی بود که با مانتویی به طور رقت‌انگیزی از مد افتاده و روسری‌ای که ناشیانه زیر گردن گره خورده بود میان آن همه زن و دختر آراسته و رنگارنگ به انتظار باز شدن گیت پرواز نشسته بود. مانتوی پرچین و بلند مشکی با اپل‌های بزرگ سرشانه متعلق به مادرش بود که شانزده سال پیش با آن از کشور خارج شده بود و حالا به تن شاهان زار می‌زد! قد بلند را از مادر به ارث نبرده بود ولی آن مانتو برای مادرش هم بلند بود؛ شانزده سال پیش بلندی مانتوها به نزدیکی‌های قوزک پا می‌رسید و حالا شاهان با دیدن سر و وضع دیگر زنان ایرانی که تک و توک برای برگشتن به ایران آماده بودند، به این می‌اندیشید که آیا هنوز زن‌ها در ایران مانتو می‌پوشند یا چه؟ با خود فکر کرد ای کاش پیش از این سفر ناگهانی اندکی درباره وضعیت پوشش روز زنان هم‌وطنش تحقیق کرده بود؛ هر چند در آن روزهای آخر چنان افسرده و غم‌زده بود که مجالی برای این کار نداشت.

با کنجکاوی به دختر جوان و زیبایی نگاه کرد که کمی دورتر از او گوشه‌ای ایستاده بود و تغییراتی در وضع لباس پوشیدن خود می‌داد. دختر از داخل ساک دستی‌اش لباسی بیرون آورد که شبیه پیراهنی تنگ و کوتاه بود، با ناخشنودی به چروک‌های پیراهن نگاه کرد و جوری که انگار ناگزیر به پوشیدن لباس چرکی شده باشد آن را روی تاپ پر زرق و برق خود پوشید بدون آن‌که دکمه‌هایش را ببندد و چیزی شبیه به دستمال گردن سفید رنگی هم دور گردن خود انداخت و موهای طلایی بلند و لختش را روی دستمال گردن سفید ریخت، در همان حال نگاهش متوجه شاهان شد.»

نظرات کاربران

نگار.م
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

کتاب کاملا متوسط اما عجیبی بود. حوصله‌ی آدم رو سر نمیبرد اما جوری هم نبود که ذوق و شوق داشته باشی واسش. فقط گاهی سادگی‌های بیش از حد شاهان روی اعصابت اسکی میکنه. جوری که اون دوستمون گفتن نبود که بخواد به شعورمون

- بیشتر
shima
۱۳۹۸/۱۱/۱۸

رمان قشنگی بود و از خوندنش لذت بردم شاهان رو با تمام سادگیش که خواستنیش کرده بود دوست داشتم شخصیت یاور خان هم حرف نداشت از همه بهتر زینت بود عاشق پرچونگی و حرافیش بودم بهداد هم شخصیت جالبی داشت

- بیشتر
کاربر ۱۳۵۸۸۱۹
۱۳۹۹/۰۹/۲۶

کتاب گاهی برای دیدن باید چشمها را شست از ایشون رو خوندم بیشتر پسندیدم.چون واقعی تر بود.

Farnoosh
۱۳۹۹/۰۲/۰۷

من همه کتابای خانم نیک پورو خوندم واقعا قلم جذابی داره ولی یه چیزی تو همه کتاباش مشترکه اونم اینه دختر داستان تا آخر هیچ اشاره ای به احساسی که به مرد داستان داره نمیشه و چند صفحه آخر یهو

- بیشتر
تسنيم
۱۳۹۸/۱۲/۲۵

قابلیت خوندن داره،نثرش نسبت به رمان های این دوره و زمونه در درجه خوب به بالاست.شخصیت هاش عالین جوری که آرزو می کنی کاش بیشتر بهشون پرداخته میشد و بیشتر رمان باهاشون ادامه پیدا می کرد.

فایزه
۱۳۹۸/۱۱/۱۹

شخصیت پردازی فوق العاده خوبی داره نمیتونی کتاب رو زمین بذاری

شهلا
۱۳۹۸/۰۹/۲۷

اینقدر پرکشش بود که در یک نشست خوندمش... یعنی هلاک یاورخان شدم، شخصیت بهداد هم که شاهکار بود. اگر دنبال یه رمان عاشقانه شیرین هستید این کتاب رو بهتون پیشنهاد می کنم

najmeh
۱۴۰۰/۰۱/۲۷

خیلی خیلی عالی بود در حدی که شب نخوابیدم و الان ساعت ۱۱صبح تمومش کردم😂

صبا
۱۳۹۹/۰۳/۲۸

کتاب خوبی بود هرچند بعضی وقایع غیر قابل باور بود

Mahsa Tn
۱۳۹۹/۰۳/۰۳

خیلییی خووب بود😍غیرقابل پیش بینی و جذاب😍👍🏻👍🏻

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۹۱ صفحه

حجم

۳۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۹۱ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان