دانلود و خرید کتاب شاه ماهی عاطفه منجزی
تصویر جلد کتاب شاه ماهی

کتاب شاه ماهی

نویسنده:عاطفه منجزی
انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۳۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شاه ماهی

کتاب شاه ماهی نوشتهٔ عاطفه منجزی است. انتشارات سخن این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. در این رمان پیرزنی بی‌نام‌ونشان به کمک «ماهنوش غفاری» می‌آید. او کیست و چرا ماهنوش را از بازداشتگاه بیرون می‌کشد؟

درباره کتاب شاه ماهی

در کتاب شاه ماهی می‌بینیم که «ماهنوش غفاری» به‌دلیل کشیدن چک بی‌محل در شهری که کس‌وکاری در آن ندارد، بازداشت شده و درحالی‌که در اوج ناامیدی است، پیرزنی سالخورده او را به قید ضمانت و با گروگذاشتن سند خانه‌اش آزاد می‌کند. پیرزن او را به خانه‌اش می‌برد و ماهنوش در اوج بهت‌زدگی و تعجب و بااکراه و تردید به خانهٔ پیزرن می‌رود. او اصرار دارد بداند چرا پیرزن آزادش کرده است و حتی با خودش فکر می‌کند شاید این کار دردسری تازه باشد، اما زن سالخورده از ماهنوش می‌خواهد تا صبور باشد و به او اعتماد کند تا بالاخره دلیل کارش را بفهمد.

قصه از جایی آغاز می‌شود که نگاه ملتهب و خستهٔ ماهنوش روی چهرهٔ گوشت‌آلود و زمخت افسر نگهبان ثابت مانده است. دقایق سنگین و بی‌انتها در گذر بودند اما نه ماهنوش کلامی بر زبان آورد و نه افسرِ خشک و خشنی که با ابروهای درهمش پشت میز نشسته بود. ماهنوش با خود فکر می‌کند که شاید این بار، او را به جایی بفرستند که حتی از این بازداشتگاه نکبت و خفقان‌آور هم مخوف‌تر باشد. ماهنوش بی‌حال و بی‌رمق، سعی می‌کند به خاطر بیاورد آخرین باری که چیزی خورده است، چه وقت بوده؟ یادش نمی‌آید اما مطمئن است که از غروب روز قبل که به‌شکل غیرمنتظره‌ای دستگیر شده بود، نه قطره‌ای آب نوشیده، نه لقمه‌ای نان به دهان برده است. این‌ها را که مربوط به گذشتهٔ ماهنوش است، راوی در ابتدای این رمان روایت می‌کند.

رمان شاه ماهی نوشتهٔ عاطفه منجزی، رمان‌نویس معاصر اهل مسجدسلیمان، در ۱۸ بخش نوشته شده است.

خواندن کتاب شاه ماهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب شاه ماهی

«ماهنوش مدتی بعد از بیدار شدن، در همان اتاق نشست تا به افکارش سر و سامانی بدهد. باید با زندگی جدیدش کنار می‌آمد مسلمآ اینجا هم از آزادی خبری نبود اما شاید می‌توانست زندگی خوبی را برای کودک به دنیا نیامده‌اش به دست بیاورد و در آن شرایط، نهایت خواسته‌اش از زندگی فنا شدهٔ خودش همین بود و بس! با این فکر و خیال از جا کنده شد و برای صرف صبحانه به طبقهٔ پایین رفت. چادر سفید رنگ گلداری را روی شانه‌هایش انداخته بود و با تمام وجود دقت می‌کرد مبادا پایش لابه‌لای آن گیر کند و با افتادنش آسیبی به بچه‌اش وارد شود. خانم تاج با دیدن او خنده کنان گفت:

ـ شانس آوردی کامران خونه نیست وگرنه باز سر این چادری که دور خودت پیچیدی، بلوا راه می‌انداخت.

ماهنوش همان‌طور که پشت میز می‌نشست با مظلومیت جواب داد:

ـ چون می‌دونستم نیستند با خیال راحت انداختم رو شونه‌ام! آخه از زیبا خانم خجالت می‌کشم که هنوز منو ندیده یهو با این ریخت و شمایل باهاشون روبه‌رو بشم!

خانم تاج لبخندی زد و گفت:

ـ آره خب اینم هست چون هنوز از ازدواج‌تونم خبر نداره فقط یه مختصری از تو براش گفتم و اونم خیال می‌کنه نامزدید. البته تا همین حد هم به خاطر این که شایعات به گوش اونم رسیده بوده مجبور شدم براش بگم وگرنه که تا امروز به کل بی‌خبر می‌موند اما به هر حال بعد که بفهمه ازدواج کردید می‌شه این خبر دوم رو هم بهش داد! اون موقع دیگه به این مخفی کاری هم نیازی نداری. فعلا بشین یه چند لقمه بذار دهنت تا این وِر وِره جادو سر نرسیده که وقتی بیاد این‌قدر حرف می‌زنه که اسم خودت هم

یادت می‌ره چه برسه به نون خوردن!

ماهنوش هنوز سرگرم صرف صبحانه بود که طبق پیش بینی خانم تاج، زیبا پر سر و صدا وارد عمارت شد و در حالی که صدای شاد و خندانش فضای خانهٔ بزرگ کامران را پر کرده بود، پرسید:

ـ پس این زن داداشه ما کجاست که چند ساله ما رو تو انتظار گذاشته!؟»

a
۱۳۹۸/۰۶/۱۶

لطفا این کتاب رو در کتابخوانه همگانی قرار بدید موندم چرا هیچ وقت رمانای ایرانی و جدید رو تو کتابخونه همگانی نمیذاری طاقچه؟؟؟ همه شونم که ماشالا گرونن الان آثار بزرگان ادبیات ۱۰ هزارتومنه نهایتا بعد رمانای جدید همه ۲۵ به بالا ی

- بیشتر
مهدیس
۱۳۹۸/۱۲/۰۶

واقعا دوسش نداشتم خیلی موضوع سطحی داشت و البته به شدت غیر واقعی.این کتاب و بسته به جونم ضعیف ترین کار خانم منجزی هست به نظر من

zahra.s
۱۳۹۹/۰۱/۲۸

داستان جذابی داشت حتی با اینکه میشد حدس زد معماهاشو ولی بازم مشتاق خوندنش میشدی و داستان هیجان خودشو از دست نمیداد و نکته فوق العاده اش استفاده از لغات جدید همراه با معنی بود

راحله
۱۳۹۸/۰۶/۱۲

من خوندمش...فوق العاده و پرکشش بود...و پراز معماهای جذذذاااب...

ل.صفوی
۱۳۹۹/۰۹/۰۹

رمان روان و لطیف و زیبایی بود. من دوست داشتم و توصیه میکنم.

کاربر ۱۹۹۵۵۸۵
۱۳۹۹/۰۷/۲۹

داستان دختر بی اراده و ترسو و ساده لوحی داره که حرص منو درآورد. دو سوم کتاب مکالمه های اضافی و الکیه. داستان پردازی خیلی کودکانه و پایان قابل حدسه.

sanaz.f
۱۳۹۸/۰۶/۲۰

رمان قشنگیه

z.gh
۱۳۹۹/۰۲/۳۱

خیلی الکی هیجانی کرده بود همش فکر میکردم قراره اتفاق خاصی بیفته

Farzan
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

چیزی که از کتابهای خانم منجزی وجود داره اینه که شخصیت زن داستان اکثر کتابهاشون خانمهای چادر به سری هستن که فقط بغض کردن اشکاشون سرازیر شده سر به زیر وایستادن و هیچ حرفی نمیزنن😐🤭

zahra.Askari
۱۳۹۹/۰۵/۲۸

برای وقت سپری کردن خوبه .همین

دلسوزی پرسید: ـ انگاری شکر خدا الان بهتری، نه!؟
محمد جواد
جایی که همهٔ راه‌ها به بن‌بست ختم می‌شه، فقط خداست که راه‌گشا می‌شه!
z.gh
«مرد از جنس آتش است و زن از جنس خاک، پس آتش خشم مردت را با خاک سرد خاموش کن طوری که حتی دود و دمی از آن باقی نماند!»
کاربر ۱۴۵۸۸۸۵
مادرم معتقد بود که مرد از جنس آتشه و زن از جنس خاک! می‌گفت واسه خاموش کردن آتیش نباید حتی از آب استفاده کرد چون بوی دود و دمش همه‌جا رو برمی‌داره بلکه باید خاک ریخت رو آتیش تا بدون دود و دم خاموش بشه طوری که، نه جایی آتیش بگیره، نه دود و دمش همه رو خفه کنه!
ARASTEH
پول سفید رو آدم واسه همین روزای سیاهش می‌خواد!
ARASTEH
دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقهٔ زر راز این حلقه که انگشت مرا اینچنین تنگ گرفته‌ست به بر راز این حلقه که در چهرهٔ او این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت حلقهٔ خوشبختیست، حلقهٔ زندگی است! همه گفتند: مبارک باشد دخترک گفت: دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سال‌ها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقهٔ زر دید در نقش فروزندهٔ او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای این حلقه که در چهرهٔ او باز هم تابش و درخشندگی است حلقهٔ بردگی و بندگی است!
ARASTEH
جایی که همهٔ راه‌ها به بن‌بست ختم می‌شه، فقط خداست که راه‌گشا می‌شه!
ARASTEH

حجم

۴۶۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۳ صفحه

حجم

۴۶۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۳ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان