دانلود و خرید کتاب پسران سالخورده حسام‌الدین مطهری
تصویر جلد کتاب پسران سالخورده

کتاب پسران سالخورده

انتشارات:نشر اسم
امتیاز:
۳.۸از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پسران سالخورده

«پسران سالخورده» مجموعه داستان‌هایی از حسام الدین مطهری، نویسنده معاصر است.

داستان‌های این مجموعه درباره رویاهایی است که محکوم به رویا ماندنند و آدم‌هایی که درک نمی‌شوند. درباره روح لطیف و بلند انسان‌ها و خواسته‌ها و رویاهایی که به دلیل بضاعت کم یا درک نادرست به حقیقت نمی‌رسند.

برای نمونه داستان اول درباره زندگی و حال و روز یک مهاجر افغانستانی است که دوران کودکی و نوجوانی‌اش را در تهران سپری کرده و حالا در دانشگاه استفورد منتظر پذیرفته شدن در مقطع تحصیلی بالاتر است.

داستان دوم درباره زنی است که رویای صاحب شدن پیانویی را دارد که هر روز پشت ویترین مغازه‌ای می‌بیند.

داستان سوم درباره مردی شاعر است که دچار فقر شده و نمی‌تواند نیازهای خانواده کوچک دونفره‌اش را برآورده کند و از روحیه شاعرانه‌اش هم نمی‌تواند دست بردارد و تن به زندگی روزمره بدهد و...

بخشی از داستان «بانوی پیانو»:

«با اکراه رژ لب My را برداشت و لبش را بی‌دقت جگری کرد. آق‌بابا این را دو سال قبل از یک دست‌فروش خریده بود. همان شب که تولدش بود و مثل هر شب دیگری عادی گذشت. رژ روی لب حرکت می‌کرد و چشم‌ها آونگ‌وار حرکت بی‌اشتیاق رژ را دنبال کردند تا از رو رفت. مثل زن‌های روس شد. پیش خودش گفت «روس‌ها هم خوشگل‌اند، پیانو هم می‌نوازند.» وقتی آناکارنینا را خوانده بود فهمیده بود زن‌های روس پیانو می‌زنند، اما نه همه‌شان.

«من مال یک جای دیگرم، مال یک زمان دیگر... باید صبح‌ها دیر بیدار بشوم، از ظرف‌های چینی صدفی مربای خانگی بردارم و روی نان کره‌ای بمالم، تا ظهر وقت تلف کنم، عصرها توی باغ خانه‌ام با دخترهایم و دوستانم توی فنجان‌های چینی گل‌قرمز چای بنوشم و از کیکی که آشپز خانه پخته است تکه‌تکه مزمزه کنم... بعد بروم تو، دامن پیرهنم را کمی جمع کنم، پشت پیانوی سفیدم بنشینم و برای مهمان‌هایم پیانو بنوازم و با لمس دکمه‌های سیاه و سفید هر غمی را از سر باز کنم... بعد مهمان‌ها برایم دست بزنند و با صورت‌های خندان تحسینم کنند.»»

آرام
۱۳۹۸/۰۵/۲۶

پسران سالخورده مجموعه ۱۳ داستان کوتاه روایت شده از زندگی های "عادی" که بیشتر اجتماع ما رو در بر گرفته... اما ! واقعیت اینکه خوشی کم پیداست... تو هر یک از خونه های دل , هزارتوی رنج و روزمرگی در حال پیچیده

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۹/۰۲/۱۰

کتاب ۲۶۳ از کتابخانه همگانی، همه ی داستان ها در یک سطح نبودند ولی در کل خوب بود و جذاب و البته غمناک !!

MrM
۱۳۹۹/۰۱/۰۳

خوب بود در کل ارزش یکبار خوندن رو داره

*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
۱۴۰۲/۰۱/۰۴

"ما حتی دنبال خوشی هم نیستیم؛فقط می خواهیم قدری کمتر رنج بکشیم..."چارلز بوکوفسکی اگر این‌طور چیز ها نوشته شده اند ، فقط برای این نیست که بگویند «درد می کشیم». روز های سخت،روز هایی که بیش از حد توی هیچ شدن

- بیشتر
vafa
۱۴۰۱/۱۲/۲۴

ظرافتِ قلمِ حسام الدین همیشه ارزش خواندن داره. حتی اگه از بدترین مسائل نوشته باشه. اما درون مایه‌‌ی اکثر داستان‌ها یکسان بود... و فکر می‌کنم اگر شما این کتاب رو نخوندید، بهتره اول به اسمش توجه کنید. پسرانِ سالخورده. اکثر

- بیشتر
صدف
۱۴۰۰/۱۰/۲۳

فقط اولین داستان جذاب و قالب متفاوتی داشت مابقی تقریبا به هم شبیه بودند. و از یک جایی به بعد داستانها درون مایه یکسانی داشتند. اما چرا باید نویسنده ها که اصولاً اهل تفکرند هم توی داستانشون آدم های کتابخوان را

- بیشتر
AmA
۱۴۰۳/۰۸/۲۸

بعضی داستان هاشون اونقدر برای بنده جالب و دوست داشتنی بود که با تمام وجود اون احساسات تلخ ، غم و اندوهشون رو حس میکردم و همراهشون بغض کردم و چقدر از ته دل نوشته شده بود... قلم بسیار زیبایی داشتند...🌱

mustafaa
۱۴۰۳/۰۱/۰۹

نثر ساده همراه با توصیفات زیبا داستان های کتاب هر چی جلوتر می‌ره قشنگ تر میشه

محسن سفیدگر
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

بالاخص داستان «دست‌نوشته‌ها» عالی بود.

دویدن زمین‌خوردن هم دارد. بنشینی گریه کنی، معلوم است که نمی‌رسی.
آرام
لحظهٔ خوب را به امید بهتر شدن نباید از دست داد.
آرام
مشکل این است که زمانه ما را عوضی کرده. باید یک‌جور دیگری می‌بودیم، عوضش یک‌شکل شدیم. جوری هم شدیم که خودمان تویش مانده‌ایم و سر درنمی‌آوریم.
آلوین (هاجیك) ツ
به کتمان، به حاشا، به پذیرفتن محتاجم تا از یاد نبرم این لحظه لحظهٔ من نیست بلکه لحظه‌ای است که باید برای رسیدن به خودم از آن گذر کنم.
آرام
زن و مرد تا از هم دورند، تا نامزدند، تا دوست‌اند خوش‌خوشانشان است.
سیّد جواد
کلمات دقیق انتخاب می‌شوند، اما دریغا که دقیق فهم نمی‌شوند!
سیّد جواد
عشق بچگی، عشق لب‌ودهان و رنگ چشم و باریک‌نای کمر نیست، محبت محض است
سیّد جواد
ای تُف توی این جوگیری ملّت که هر روز شور یک چیز را درمی‌آورد.
سیّد جواد
ناخنکی هم به غزل امروز زدم. دیدم هرجایی است. مال یک نفر نیست. اصل نیست. هر دم برای کسی است. غزل امروزی به دلم نمی‌نشست. رها کردم.
سیّد جواد
طینتِ سگ از بعضی آدم‌ها پاک‌تر است. ما دیگر آن‌جور که بودیم نیستیم. خلاف طبیعتیم.
سیّد جواد
همهٔ کاروبار و زندگی‌مان و اصلا نقل دهنمان شده فحش ناموس و اسم فلان‌جا و بهمان‌جای زن و مرد.
سیّد جواد
مردم هم هی ازت می‌پرسند: «خب؟ آقا سید! از کار و کاسبی چه خبر؟ مشغولی به سلامتی؟»
سیّد جواد
اقرار به گناه کار سختی است. هیچ‌وقت نباید به گناه اقرار کرد. باید رویش سرپوش گذاشت. اما اگر هر روز چند بار رفتی و سرپوشش را برداشتی و مزمزه‌اش کردی و کم‌کم از مزمزه به خوراکت تبدیل شد، دیگر نمی‌توانی کتمانش کنی.
سیّد جواد
سگ تو روح آنکه کلمات را روسپی کرد.
سیّد جواد
دفترچه‌های قدیمی تلفن کاغذپاره نیستند. عصارهٔ خاطراتِ ته‌نشین‌شده در جدول‌های منظم‌اند.
سیّد جواد
به خیالمان آن‌ورِ زن‌گرفتن بهشت است. خب نبود؛
سیّد جواد
آن موقع اصلا نزار قبانی را نمی‌شناختم و نمی‌دانستم در شعری گفته است: «رفتنت آن‌قدرها که فکر می‌کنی فاجعه نیست / من مثل بیدمجنون ایستاده می‌میرم.»
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
زن چشم‌هایش میشی بود. نگاهش که یک زمان زُل و پررنگ بود، حالا فروافتاده و بی‌رمق شده بود. مژه‌هایش یک دسته داس بود. آق‌بابا روز اول با همان‌ها خر شد ولی حالا حتی یادش نمی‌آمد.
سیّد جواد
چند جور «وا» در جهان آواها داریم. در پس بعضی‌شان نفرت است. بعضی‌شان کرشمه‌ای پیش از عشق‌اند. «وا» یی هم هست که هیچ نیست جز اظهار تعجب سادهٔ زنانه.
سیّد جواد
گاهی فکر می‌کنم اگر با این حالم خودکشی کنم، خدا چه کار می‌کند با من؟ واقعا نمی‌بخشدم؟ نمی‌بیند این همه زجر را؟ عدالت خدا لابد چیزی است در قاموس خودش و برای خودش. هیچ‌کس هم نمی‌تواند توضیحش بدهد
MrM

حجم

۱۰۱٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۱٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان