کتاب گود
معرفی کتاب گود
کتاب گود نوشتهی مهدی افشارنیک، داستانی را در بستر تاریخ سیاسی ایران، قبل از کودتای ۲۸ مرداد تا سالهای امروزی و دوران معاصر تعریف میکند. این اثر اولین رمان این نویسنده است. بخش اصلی کتاب، شرح داستان زندگی چهار دختر و چریک مجاهد است که تحولات سیاسی و مبارزاتی باعث میشود اتفاقات تکاندهندهای در زندگی آنها رخ دهد.
درباره کتاب گود
کتاب گود داستان نفسگیر چند نسل از فرزندان این سرزمین است... داستان دخترانی چریکی، پسران مدافع خرمشهر، مردانی که روح بازار سنتی تهران در آنها دمیده شده بود یا زنانی که با استفاده از نیروی جذابیت زنانگی تیمسارهای بلندمرتبه را نوک انگشتشان میچرخاندند. کتاب گود، رمانی سیاسی از نسلی است که در انقلاب بوده و گذشته را تعریف میکند. موضوعات اصلی این رمان جنگ و انقلاب است و خواننده را با دههی ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ آشنا میکند. همچنین در این کتاب خواننده با زندگی شهری تهران و تحولات آن را در یک دهه قبل و بعد از انقلاب آشنا میشود.
مهدی افشارنیک در اولین رمان خودش سراغ شکافهایی رفته است که از سالهای قبل کودتا سال ۱۳۳۲ شروع شد و تا همین سالهای نزدیک ادامه پیدا کرد. باعث تولد جناحهای مختلف فدایی، چریک، انقلاب، مذهبی و کارگران و بازاریان شد. روح شهر را از آن خودش کرد و بعد از انقلاب هم زندگی این آدمها را جور دیگری رقم زد. مهدی افشارنیک، با کمک گرفتن از شخصیتهای بسیار، که خواسته یا ناخواسته در داستان نقشی ایفا میکنند، تصویر جنگ و تأثیرات آن را بیان میکند و روایتی از یک نسل را بازگو میکند که برعلیه شاه با یکدیگر متحد بودند، راهشان را جدا کردند و اکنون در مسیر و راهی دیگر به درک متقابل میرسند.
رمان گود تجربهای تازه از احضار تاریخ سیاسی ایران است. تاریخی با انبوه شخصیتهایی که خواسته یا ناخواسته در آن نقش بازی میکنند.در هر فصل این داستان، اتفاق تازهای انتظارتان را میکشد به علاوه یک نگرانی همیشگی از فروریختن سقف بازار که در همه ماجرا وجود دارد. یک حرکت سمبلیک که نشاندهنده تقابل میان نسلها است.
چرا باید کتاب گود را مطالعه کنیم؟
کتاب گود تجربهای جدید در این سبک در ادبیات فارسی بهشمار میرود. در این کتاب تقابل نسلها به وضوج دیده میشود و میتوان با دیدگاههای متفاوتی آشنا شد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب گود اثر مهدی افشارنیک برای کسانی مناسب و جذاب است که به خواندن کتابهای انقلابی و سیاسی علاقه دارند و دوست دارند اتفاقات رخ داده در بین همهی جناحها را بدانند و اطلاعاتشان را بالا ببرند.
درباره مهدی افشارنیک
مهدی افشارنیک، روزنامهنگار اقتصادی است. او همچنین کارگردان سینما و تلویزیون است که در آثاری همچون فیلم سینمایی «زیر صفر مرزی لالایی جنگ» فعالیت داشته است.
تکه هایی از کتاب گود
اون روز آفتاب داغ بود و نور از سر گنبدهای تاق بازارچه خودش رو به کف زمین رسونده بود. حفره سرگنبدها رو یه مدتی بود بسته بودن و حیوون جمع شده بود. کفترها توی دهنه حفرهها لونه کرده بودن و هر از گاهی فضلهشون میریخت روی سر یکی که حواسش نبود از زیر حفره رد نشه، بدتر از فضله، خون کفتر بود. گربههای بازارچه از روی تاق میرفتن به لونه کفترها چنگ میزدن و جوجه یا کفتری رو خفه میکردن. حاصل این شبیخون، قطرههای خون یا پری خونی بود که میچکید یا میافتاد روی سر مردم. ولی آنقدر همه گفتن بازارچه خفه و تاریک شده که حاج ذوالفقار به کارگرهاش گفت "بپرین سر حفرهها رو باز کنین، بینور و آفتاب کسبمون میخوابه".
میون بازارچه اون ورتر از کوچه صدتومنی پشت ماست بندی خدامی نرسیده به پیچ حموم قبله، عباس مروارید داخل حجرهش به بار پنیر ترکمن چای نگاه میکرد و نمکش رو میچشید. قبل از چشیدن نمک خیالش از شل و سفت بودن پنیر راحت شده بود. پنیر از نظر اون باید نه شل مثل دنبه باشه و نه سفت مثل گچ، پنیر ماستبندی همیشه بین گچ و دنبه دودو میزد. عباس و شریکش تو بازار به خودشون میبالیدن که پنیرشون از ماست بندی بهتره. اما کسب ماست بندی فقط پنیر نیست که... اصل کسب شیر تازه و دوغ و کشک و ماست های مختلف و تغاریه، کنارش به قول حاج ذوالفقار "یه پنیری هم می فروشیم".
مروارید که از چشیدن پنیرها خلاص شد به پیتهای خیارشور اومده از رزن و ساوه نگاه کرد. خیارها رو شل و سفت کرد و کارگرها رو عتاب و خطاب که اینها اون ور و اون ها اون ور. تازه از روضه اومده بود و کجخلق بود.
روضه امروز، روضه علی اکبر بود که به قول محسن عبایی، ممد احیاداران غوغایی به پا کرد. جا نبود بره داخل اتاقها، توی حیاط بین فعلهها و چرخیها و کفبازاریها نشست و هرچی خود حاج عیسا با ایما و اشاره از اون سر حیاط گفت که بیا برو داخل یهطوری برات جا باز میکنیم، نرفت و با دست مخلصم و چاکرم گفت و سر به زیر انداخت که یعنی بریم سراغ روضه.
حجم
۵۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
حجم
۵۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
نظرات کاربران
کتابی متوسط
دوستش داشتم.