کتاب حسرت بس است

اگر تلاش نکنم، هیچ‌وقت نمی‌فهمم تا چه حد می‌توانم خوب باشم.

انتظار نداشته باشید زندگی متفاوتی داشته باشید، وقتی همیشه یک کار مشابه را انجام می‌دهید. اگر در یک رابطهٔ بد قرار گرفته‌اید، یا شغل نامناسبی دارید، یا در نقطه‌ای از زندگی‌تان گرفتار شده‌اید، شهامت به خرج بدهید و تکانی به زندگی‌تان بدهید و جلوی ضرر را بگیرید. خود را از حسرت موقعیتی که در آن هستید رها کنید و مسیر جدیدی در پیش بگیرید. انجام کار بیهوده را رها کنید تا بتوانید کار مفیدی را شروع کنید.

۲۱: از منطقهٔ امن‌تان خارج شوید بیش‌تر مردم از فرصت‌ها استفاده نمی‌کنند مبادا خودشان و دیگران را به دردسر بیندازند.

این هم گام‌های بعدی: ۱. هر دفعه که لازم است تصمیم بگیرید این دو سؤال را از خودتان بپرسید: اگر این کار را انجام دهم (یا انجام ندهم) حسرت می‌خورم؟ اگر این کار را انجام دهم (یا انجام ندهم) دیگر حسرت نمی‌خورم؟ ۲. برای سی روز بعدی خودتان نقشهٔ عمل حسرت بس است تهیه کنید.

باید دو سؤال رفتاری از خودمان بپرسیم و این بخش استاندارد فرآیند هر تصمیم‌گیری‌ای است: - اگر این کار را انجام دهم (یا انجام ندهم) پشیمان می‌شوم؟ - اگر این کار را انجام دهم (یا انجام ندهم) دیگر حسرت نمی‌خورم؟

یادم داد که پیروزی‌های کوچک در زندگی را جشن بگیرم و این‌که فروتنی معنایش این نیست که دربارهٔ خود نظر خوبی نداشته باشم؛ بلکه به این معنی است که کم‌تر به فکر خودم باشم.

از منطقهٔ امن‌تان خارج شوید

به قلب خود گوش کنید نقش خود را پیدا کنید حرف خودتان را بزنید نسبت به آن‌چه بیش از همه برای‌تان ارزش دارد، صادق باشید خوش‌بختی‌تان را جست‌وجو کنید

رؤیای‌تان را زندگی کنید و حسرت‌های‌تان را پشت سر بگذارید. فقط رؤیاپردازی نکنید؛ عمل کنید.

توصیهٔ من به لی ساده بود، به او گفتم: «نقطه‌ای برای شروع انتخاب کن. در فهرست وظایف روزانه‌ات چیزی را انتخاب کن که تا وقتی حل‌وفصل نشده است خیلی مایهٔ حسرتت می‌شود.» لی پرسید: «پس بقیه چی؟» «انگار نمی‌خواهی بی‌خیال بقیهٔ موارد فهرست بشوی!» دوباره خاطرجمعش کردم که «فقط قرار است نقطه‌ای برای شروع پیدا کنی که عجالتاً توجه خودت را بر آن متمرکز کنی. مشکل درست همین‌جاست که فهرستت را زیادی طولانی کرده‌ای، نمی‌دانی از کجا شروع کنی.» با این‌که این توص

این کتاب چه چیزی به شما عرضه می‌کند؟ ۲۹ راه تا خوش‌بختی و معنای بیش‌تر که در این کتاب به شما معرفی می‌کنم، به پنج راه‌برد مهم برای پایان دادن به حسرت‌ها تقسیم می‌شود. اساس هر راه‌برد، یک حسرت با مضمون مشخص است: ۱. روال عادی زندگی‌تان را به هم بزنید. ۲. هیچ چیزی را بدیهی نپندارید. ۳. هدف‌تان حفظ اصالت باشد. ۴. به بدن‌تان کشش بدهید. ۵. عامل خیر باشید. مطمئنم که از ۲۹ راهی که برای زندگی لذت‌بخش و بدون حسرت به شما معرفی می‌کنم، دست‌کم چند فصل واقعاً مناسب حال شما خواهد بود. فقط یک یا دو بینش جدید ممکن است کلید خوش‌بختی و معنای بیش‌تر در زندگی، حرفه و روابط‌تان باشد.

اگر به دیگران نگویید چه فکری در سرتان است، انتظار نداشته باشید ذهن‌تان را بخوانند. دغدغه‌ها یا نگرانی‌های‌تان را با دیگران در میان گذارید و خود را از این حسرت که اجازه دادید احساسات منفی با گذشت زمان بر شما چیره شوند، خلاص کنید. احساسات‌تان را از سینه بیرون بریزید، تا احساس سرزندگی و قابلیت اعتماد بیش‌تری داشته باشید.

به خودتان اجازه دهید که ناکامل باشید. با حس حسرت و پشیمانی خودتان کنار بیایید و خودتان را به‌خاطر شرایطی که در کنترل‌تان نیست، سرزنش نکنید. با خودتان آشتی و از زندان گذشته رها کنید.

روال عادی زندگی‌تان را به هم بزنید

هرازگاهی ریخت‌وپاش کنید. کنجکاو باشید، مدام درحال یادگیری باشید و با صدای بلند بخندید.

چه چیزی ما را وا می‌دارد تا این اندازه دغدغهٔ هم‌رنگی با جماعت داشته باشیم؟ مثل دیگران بودن چه جذابیتی دارد؟ وقتی هدف زندگی‌مان صرفاً جلب نظر و تأیید دیگران باشد، دیگر نمی‌دانیم در مقام یک فرد، چه چیزی برای عرضه داشته باشیم.

این هم گام‌های بعدی: ۱. هر دفعه که لازم است تصمیم بگیرید این دو سؤال را از خودتان بپرسید: اگر این کار را انجام دهم (یا انجام ندهم) حسرت می‌خورم؟ اگر این کار را انجام دهم (یا انجام ندهم) دیگر حسرت نمی‌خورم؟ ۲. برای سی روز بعدی خودتان نقشهٔ عمل حسرت بس است تهیه کنید.

۲۸: کار درست را انجام دهید چند سال پیش در کارگاهی دربارهٔ زندگی مبتنی بر انتخاب شرکت کردم. حرف سخن‌ران این بود که چه‌طور می‌توانیم با گرفتن تصمیم‌های ریز و درشت از روی خودآگاهی، حس کارآیی‌مان در زندگی را بهبود ببخشیم. بعد از جلسه، از او خواستم دقیقاً به من بگوید منظورش از این حرف چه بوده است. گفت: «خلاصهٔ کلام این است که وقتی در زندگی در حال انتخاب یک گزینه نسبت به دیگری هستید، همیشه کار درست را انجام دهید.» ادامه داد: «کار درست به برداشت فردی بستگی دارد، از همین روست که باید اجازه دهید شعورتان راهنمای شما باشد.»

خودتان را از تلهٔ خطر نکردن خلاص کنید و عادت کنید برای موفقیت دل به دریا بزنید. خودتان را باور کنید و به توانایی‌های‌تان اعتماد داشته باشید. هر بار نهایت تلاش‌تان را بکنید. برای هر تلاش به خودتان امتیاز بدهید و ببینید چه اتفاقاتی می‌افتد. نتیجه هر چه که شد، دیگر حسرت نمی‌خورید که شهامت نداشتید تلاش کنید.

هر کدام از ما مجموعه‌ای از ارزش‌های شخصی برای خودمان داریم که راه را در زندگی به ما نشان می‌دهند، اما گاهی این ارزش‌ها با هم تناقض پیدا می‌کنند و مجبور می‌شویم تصمیم‌های سختی بگیریم. سؤال خوبی که در این مواقع باید از خودتان بپرسید این است: «چه چیزی از همه بیش‌تر اهمیت دارد؟» این سؤال مجبورتان می‌کند ارزش‌های‌تان را طوری اولویت‌بندی کنید که یکی از آن‌ها از بالای فهرست سر در بیاورد. گرچه کل مجموعه ارزش‌ها برای‌تان اهمیت دارد، مثل حفظ یک اصل اخلاقی برجسته، استقلال مالی، پای‌بندی به تعهدات، شاد بودن، حفظ سلامتی و وقت‌گذرانی با خانواده، راهش این است که بفهمید کدام‌یک بیش‌ترین اولویت را برای‌تان دارد. جواب سؤال را که بدانید، شاید مجبور شوید تغییرات مهم و احتمالاً دشواری در زندگی‌تان ایجاد کنید که قربانی کردن یک اولویت برای دیگری، بخشی از این تغییرات است. اما دست آخر، اگر صادقانه بدانید چه چیزی بیش‌ترین ارزش را برای شما دارد، هیچ‌وقت با حسرت به گذشته نگاه نخواهید کرد.