دانلود و خرید کتاب قصه‌های جزیره (جلد اول: دختر قصه‌گو) ال.ام مونتگومری ترجمه سارا قدیانی

معرفی کتاب قصه‌های جزیره (جلد اول: دختر قصه‌گو)

با اینکه حدود هفتادوسه سال که از مرگ لوسی ماد مونتگومری (ال. ام. مونتگومری) کانادایی می‌گذرد، شخصیت‌ها و داستان‌های جذابی که او خلق کرده‌است در حافظه مردم ماندگارند. مونتگومری در جزیره پرنس ادوارد کانادا متولد شد، جایی که بعدها به خاطر داستان‌های او و وصف روح انسانی و طبیعت آن، شهرت جهانی و توریستی پیدا کرد. مونتوگومری در طول زندگی‌اش بیست رمان، پانصد داستان کوتاه و شعر نوشت. او رمان‌های خود را در قالب سری کتاب می‌نوشت مانند سری داستان‌های آنه شرلی در گرین گیبلز و سه‌گانه امیلی در نیومون که سریال‌آنها هم ساخته شد. «قصه‌های جزیره (جلد اول: دختر قصه‌گو)» یکی از داستان‌های شیرین و به‌یادماندنی مونت‌گومری است که سریال زیبا و بسیار محبوب قصه‌های جزیره با بازی سارا پلی بر اساس آن ساخته شده‌است. قصه‌های جزیره داستان زندگی خانواده کینگ در حدود اوایل قرن بیستم است، ماجراهای قصه روی شخصیت دختری به نام سارا استنلی متمرکز شده است. سارا از خانواده‌ای ثروتمند در مونترال است که پس از مرگ مادرش، با پدر به آوُنلی می‌رود تا خاله‌هایش، هِتی و اولُویا کینگ، از او مراقبت کنند و سارا کمتر نبود مادرش را حس کند: «من جاده‌ها را دوست دارم. چون آدم همیشه می‌تواند منتظر باشد تا ببیند چه چیزی در انتهای آن است» این جمله را دختر قصه‌گو، روزی روزگاری گفته بود. من و فلیکس در آن صبح ماه می که تورنتو را به مقصد جزیره پرنس ادوارد ترک می‌کردیم این جمله را از زبان او نشنیده بودیم و در واقع حتی از وجود کسی به نام دختر قصه‌گو هم خبر نداشتیم....
میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۳۹۸/۰۵/۲۷

قبل از هر چیزی بگم قصه های جزیره ی چهار جلدی که تو بازار هست و توسط خانم یثربی ترجمه شده، ترجمه فیلم نامه ی سریال قصه های جزیره هست و این دو جلدی، کتاب اصلی مونتگمری هست. اما بپردازیم به

- بیشتر
StarShadow
۱۴۰۱/۰۳/۱۷

در واقع داستان هدف خاصی رو دنبال نمیکنه و کل داستان حول محور بچه های خانواده ی کینگ و ماجراجویی های کوچیک و بامزشون در زمین های خانوادگی کینگ میچرخه. کتاب بیشتر فقط شیوا و دلنشینه دقیقاً مثل دفتر خاطرات

- بیشتر
تبسم آفتاب
۱۳۹۷/۰۶/۱۲

عالیه ولی هر کتابی وقتی برگه هاش با دستت لمس بشن اون موقع است که کلمات جون می گیرن و زنده می شن پیشنهاد من اینه که حتما نسخه چاپیش رو تهیه کنید

رادیو سکوت :)
۱۳۹۹/۱۲/۰۹

من که خودم یکی از طرفدار های پر و پاقرص آثار مونتگمری هستم بسیار این نویسنده قلم شیوایی داره و همچنین خداروشکر مترجم بسیار خوبی دارد که منظور نویسنده به طور دقیق میرسونه خیلی از ما ها با سریال خاطره انگیز قصه

- بیشتر
سپیده
۱۳۹۷/۰۵/۱۶

آخی ... چقدر من این سریالای اینجوری رو دوست دارم... پر از زندگین😍 واقعا کی باورش میشه که ۷۳ سال از درگذشت " ال.ام.مونتگمری" گذشته باشه... " من جاده ها را دوست دارم. چون آدم همیشه می تواند منتظر باشد تا ببیند چه چیزی در

- بیشتر
...
۱۳۹۹/۰۷/۰۳

این کتاب فوق العاده داستان جذابی داره هر چند که یه مقدار غلط املایی و ترجمه داره اما داستانش خیلی خوبه اما دقت داشته باشین که این داستان اصلی هست و با سریال متفاوت هست و ممکنه اوایل گیج بشین

- بیشتر
faeze
۱۳۹۷/۰۵/۰۹

فیلمش که واااااااااقعا عالی بود با دیدنش حس خوب سرازیر وجودت میشه خدا کنه کتابشم خوب باشه

💜
۱۳۹۹/۱۱/۰۷

سلام😊😘 من کتابش را نخوندم ولی فیلمش را همه ی قسمت هاشو داخل تلویزیون دیدم خیلیییییییییی سریالش قشنگه و جالب نمی دونم باید چه جوری توصیفش کنم خیلی خوبه.💖💖 حتما سریالش را ببینید😁❤

صبا
۱۳۹۸/۰۶/۰۹

لایق پنج ستاره بود اما غلط املایی زیاد داشت شاهکار بود از مجموعه شاهکار های خانم مونتگومری

Soheyla
۱۳۹۷/۰۵/۱۵

نثر این نویسنده بسیار صمیمی و دوست داشتنی هست. من کتاب های آنی شرلی از سارا قدیانی رو قبلا خونده بودم و وقتی این کتاب رو تو بازار دیدم بی درنگ خریدم و راضی ام هرچند که این کتاب به

- بیشتر
دن پرسید: «چرا همه توی قصه‌ها خوش‌قیافه‌اند؟ چرا هیچ قصه‌ای دربارهٔ آدم‌های زشت نیست؟» فیلیسیتی گفت: «شاید برای زشت‌ها هیچ ماجرایی پیش نمی‌آید.»
ناهید
فیلیسیتی مصرانه گفت: «زیاد که دعا نمی‌خوانی.» پیتر جواب داد: «اگر زیاد مزاحم خدا نشوم، احتمال اینکه به حرف‌هایم گوش بدهد بیشتر است.»
ناهید
اگر صداها رنگ داشتند، مال او چیزی شبیه به رنگین‌کمان بود
میـمْ.سَتّـ'ارے
جاده را واقعاً دوست دارم؛ چون همیشه در حیرتی که انتهایش چیست
میـمْ.سَتّـ'ارے
بعد او سر حرف را باز کرد: «صبح به خیر.» تا آن‌موقع چنین صدایی به گوشمان نخورده بود. هرگز، در تمام عمرم صدایی شبیه به آن را نشنیده بودم. نمی‌توانم توصیفش کنم. می‌شود بگویم شفاف بود، می‌شود بگویم دل‌نشین بود، می‌شود بگویم زنگ‌دار و آهنگین بود و البته شاید همهٔ اینها درست باشند، اما هیچ تصور درستی از کیفیت منحصربه‌فرد صدای دختر قصه‌گو به شما نمی‌دهند. اگر صداها رنگ داشتند، مال او چیزی شبیه به رنگین‌کمان بود. به کلمات جان می‌داد. آنچه به زبانش می‌آمد تبدیل به موجودی جاندار می‌شد و دیگر یک گفته یا عبارت لغوی محض نبود
Emily
"جاده را واقعاً دوست دارم؛ چون همیشه در حیرتی که انتهایش چیست."
soniya
تا زندگی هست، امید هم هست
میـمْ.سَتّـ'ارے
"جاده را واقعاً دوست دارم؛ چون همیشه در حیرتی که انتهایش چیست."
"Shfar"
نابغه‌ها هیچ‌وقت نمی‌توانند توضیح بدهند که چطور کار می‌کنند. اگر بتوانند پس نابغه نیستند و دختر قصه‌گو هم نبوغ خاصی داشت.
StarShadow
همهٔ قشنگی زمستان به این است که باعث می‌شود قدر بهار را بدانیم.»
میـمْ.سَتّـ'ارے
معلوم است که احساس همهٔ ما نسبت به کسانی که تخیلاتمان را نابود می‌کنند "تغییر می‌کند." خود من هیچ‌وقت آن موجود بی‌رحمی را که برای اولین بار به من گفت، "کسی به اسم بابا نوئل وجود ندارد،" نمی‌بخشم. او پسربچه‌ای بود که از خود من فقط سه سال بزرگ‌تر بود و شاید الان یک عضو مفید جامعه باشد و اطرافیانش عاشقش باشند، ولی احساسی که من همیشه به او خواهم داشت فرق می‌کند!
StarShadow
معلوم شد پیتر و دختر قصه‌گو خواب‌های ترسناکش را مدیون خوردن چیزهای سنگین و دیرهضمِ قبل از خواب هستند. البته عمه اولیویا چیزی از این موضوع نمی‌دانست. او فقط اجازه داده بود قبل از خواب یک شام سبک بخورند. ولی دختر قصه‌گو در طول روز تنقلات مختلفی را از سردخانه به طبقهٔ بالا منتقل می‌کرده و نصفش را هم به پیتر می‌داد و نتیجه‌اش هم دیدن صحنه‌هایی بود که همه‌مان را از تک‌وتا انداخته بود
Emily
فیلیسیتی مصرانه گفت: «زیاد که دعا نمی‌خوانی.» پیتر جواب داد: «اگر زیاد مزاحم خدا نشوم، احتمال اینکه به حرف‌هایم گوش بدهد بیشتر است.»
کتاب باز
«نباید یادمان برود از خدا به خاطر خوب کردن پیتر تشکر کنیم.» دن گفت: «به نظر تو پیتر به‌هرحال خوب نمی‌شد؟» سیسیلی با اضطراب شدیدی گفت: «وای دن، چی باعث می‌شود تو چنین سؤال‌های عجیبی بپرسی؟» دن گفت: «نمی‌دانم. یکهو به ذهنم می‌رسد. البته حتماً امشب بعد از دعا از خدا تشکر می کنم. کار درست، همین است.»
fariba
وجدان سارا همیشه او را به خاطر انجام دادن کارهایی که می‌داند مورد تأیید مادرش نیست، عذاب می‌دهد، ولی هیچ‌وقت جلوی انجام دادنشان را نمی‌گیرد. فقط لذتش را کم می‌کند.
بانو کُردلیا در ویندی پاپلرز
"جاده را واقعاً دوست دارم؛ چون همیشه در حیرتی که انتهایش چیست."
𝔏𝔦𝔪𝔬𝔬
فیلیسیتی گفت: «بهتر است آدم بداند تا اینکه تصور کند.» دختر قصه‌گو فوری گفت:‌ » نه، نیست. وقتی یک چیزی را می‌دانی باید به واقعیت بچسبی، ولی وقتی تصورش می‌کنی هیچ مانعی برای تصورت وجود ندارد.»
parisa_msi
«هیچ تعجبی ندارد که نمی‌توانیم از کار بزرگ‌ترها سردربیاوریم؛ چون خودمان تا حالا بزرگ‌تر نبوده‌ایم، ولی آنها که بچه بوده‌اند. نمی‌فهمم چرا ما را درک نمی‌کنند!
melikar
احساس همهٔ ما نسبت به کسانی که تخیلاتمان را نابود می‌کنند "تغییر می‌کند."
Dayana
فیلیسیتی فیلسوفانه گفت: «ناسزا استخوان نمی‌شکند.» سیسیلی گفت: «ولی احساساتت را جریحه‌دار می‌کند
کتاب باز

حجم

۲۴۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۲۴۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
تومان