دانلود و خرید کتاب بچه‌های راه‌آهن ای نزبیت ترجمه شیما فتاحی

معرفی کتاب بچه‌های راه‌آهن

«بچه‌های راه‌آهن» نوشته ای نزبیت(۱۹۲۴-۱۸۵۸)، نویسنده انگلیسی است. این کتاب یکی از آثا رکلاسیک در حوزه ادبیات کودک است و درباره خانواده‌ای است که در غیاب پدر مجبور به تغییر محل زندگی و تحمل دشواری‌های فقر می‌شوند. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: بچه‌های راه‌آهن، از اول بچه‌های راه‌آهن نبودند. حتی فکر نمی‌کنم که در مورد آن فکر می‌کردند یا چیز زیادی می‌دانستند. فقط این را می‌دانستند که راه‌آهن وسیله‌ای است برای رفتن به جاهای مختلف مثل نمایش شعبده‌بازیِ ماسکلین، فروشگاه‌های مواد غذایی، اجرای پانتومیم، باغ جانورشناسی یا سالن مدِ مادام توسو. آنها بچه‌هایی خیلی معمولی بودند که با پدر و مادرشان در یک خانه ویلایی در حومه شهر زندگی می‌کردند. خانه‌ای که نمای آن آجر قرمزرنگ بود و در جلوی آن شیشه‌ی رنگی داشت. راهرو خانه با کاشی فرش شده بود و به آن هال می‌گفتند. آن خانه، یک حمام با آب سرد و گرم، زنگ برقی و پنجره‌های فرانسوی بلند داشت. دیوارهای خانه را رنگ سفید قشنگی زده بودند و در کل، خانه، به قول مشاوران املاک ''همه‌جور امکانات مدرن'' را داشت. بچه‌ها سه تا بودند و روبرتا از همه بزرگ‌تر بود. معمولاً مادرها عزیزدُردانه ندارند، اما اگر قرار بود که مادر این بچه‌ها عزیزدردانه‌ای داشته و یکی را بیشتر از بقیه دوست داشته باشد، او حتماً روبرتا بود. دومی پیتر بود که آرزو داشت در بزرگی، مهندس بشود و کوچک‌ترین بچه هم فیلیس بود که دختر بسیار خوبی بود. مادر این بچه‌ها، از آن زن‌های خاله‌زنکی نبود که بیشتر وقتشان را با حرف‌های بیهوده تلف می‌کنند. او همیشه آماده بود که با بچه‌هایش بازی کند، برایشان کتاب بخواند و در انجام تکالیف مدرسه به آنها کمک کند. او همچنین وقتی بچه‌هایش در مدرسه بودند، برایشان قصه می‌نوشت و وقتی برمی‌گشتند، داستان‌هایش را بعد از عصرانه با صدای بلند برایشان می‌خواند.
Hana
۱۳۹۹/۰۷/۲۴

کتابش قشنگ بود و به نظرم ارزش یک بار خوندن رو داشت. از این کتاب میشه مهربونی و کمک به دیگران رو یاد گرفت.

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۸/۰۱/۲۲

چه مادر قویی بود

📚عشق کتاب📚
۱۳۹۹/۰۲/۲۷

محشره

Fahim Tol
۱۳۹۹/۰۱/۱۷

من نوجوان بودم که این کتابو خوندم.واقعا عالی بود.همیشه دستم بود و هرموقع میخوندم خودمو توی این خانواده حس میکردم.واقعا زیباست.

jeennnniii
۱۳۹۹/۰۱/۱۶

کتاب خوبی بود

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

بسیار زیبا💫

Estatira
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

سر امتحانای پایان ترم پنجم دبستان بودم (الآن ۲۲ سالمه)، که از توی قفسه‌ی کتابام، بچه‌های راه آهن رو بیرون آوردم. خوندن صفحه‌ی اولش = چندساعت پلک نزدن از روی کتاب و تموم کردنش! رمان کلاسیک موردعلاقه‌ی نوجوونیم بود. توی ژانر

- بیشتر
دلسا
۱۳۹۶/۱۲/۲۰

چند سال پیش خوندمش، قشنگ بود، فیلمشم هست، شبکه دو پخش میکرد...یادش بخیر

Matin Ghaffari
۱۳۹۹/۰۴/۲۵

خیلی جذاب بود و شبیه به کار های چارلز دیکنز بود. پیشنهاد میکنم نوجوانان این کتاب رو بخوانند.

💙❄ zeynab ❄💙
۱۳۹۹/۰۳/۱۵

بسیار عالی به همه ی نوجوان ها پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونن 🌈

«راه بیفت. هرچیزی بالاخره تمام می‌شود و اگر ناامید نشوی به آخر آن می‌رسی.
Elahe
پیتر گفت: «او خودش آن همه گل دارد.» بابی گفت: «اما کیفش به این است که دیگران به آدم گل بدهند. اصلاً مهم نیست که خودت چقدر گل داشته باشی.
sahar
«راه بیفت. هرچیزی بالاخره تمام می‌شود و اگر ناامید نشوی به آخر آن می‌رسی.
Elahe
«بله مادر! درست است. به نظر من، همه‌ی مردم دنیا با آدم دوست می‌شوند، فقط اگر بتوانیم به آنها ثابت کنیم که دشمنشان نیستیم.»
sahar
بعضی از مردم مهربان بودند و بعضی هم نبودند. بعضی از آنها چیزی دادند و بعضی دیگر ندادند. ولی به هر حال، خواستن چیزی از مردم، حتی اگر برای دیگری هم باشد، کار مشکلی است. اگر خودتان امتحان کرده باشید، حرف مرا تأیید می‌کنید. بچه‌ها وقتی به خانه رسیدند و چیزهایی را که گرفته بودند و چیزهای را که قولش را داده بودند، شمردند، دیدند که برای روز اول، خیلی هم بد نبوده است. پیتر فهرست چیزها را در همان دفترچه‌ای که شماره‌ی قطارها را در آن می‌نوشت، یادداشت کرد. این همان لیست پیتر است: چیزهای گرفته شده: توتون پیپ از مغازه‌ی شیرینی‌فروشی. نیم پوند چای از مغازه‌ی بقالی. یک شال گردن پشمی تقریباً کارکرده از مغازه‌ی روبه‌روی بقالی. یک سنجاب خشک شده از آقای دکتر. چیزهای که مردم قولش را داده‌اند: یک تکه گوشت از طرف قصاب. شش تخم‌مرغ تازه از طرف خانمی که در اتاقک عوارضی زندگی می‌کند. یک تکه شانه‌ی عسل و شش بند کفش از طرف کفاش. یک بیلچه‌ی آهنی از طرف آهنگر.
sahar
تمام چیزهایی را که دوست دارم، در او می‌بینم. به طور مثال دیوانه‌وار دوست دارد که دیگران را خوشحال کند. خیلی راحت می‌تواند یک راز را پیش خودش نگه دارد؛ کاری که تحمل بالایی لازم دارد. همچنین او یک غم‌خوار بی‌ریا است. شاید به نظر برسد که چنین آدمی بی‌تفاوت است. اما این بی‌تفاوتی نیست. معنای این رفتار، این است که او می‌فهمد که تو ناراحتی و چون دوستت دارد، به رویت نمی‌آورد که غمگین است و دارد غصه می‌خورد تا تو از این مسئله ناراحت نشوی.
sahar
بعضی از مردم آن خصوصیت را دخالت در کار دیگران می‌دانند، بعضی دیگر آن را در کمک به سگ لنگ بالای پلکان جست‌وجو می‌کنند و برخی آن را عشق و مهربانی می‌نامند؛ اما معنی همه‌ی اینها کمک به دیگران است.
sahar
«کدام لقب زشت؟ روبرتا خودش می‌داند که من وقتی می‌گویم احمق، درست مثل این است که بگویم روبرتا.»
Book

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۹۳ صفحه

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۹۳ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان