دانلود و خرید کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس محمدعلی محمدی
تصویر جلد کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس

کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس

معرفی کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس

این کتاب داستان های ۵۵ کلمه ای با موضوع جنگ ایران و عراق است . داستان کوتاه کوتاه، داستانک، داستان های مینی مال؛ اسمش می‌خواهد هر چه باشد، محمدعلی محمدی(م.ریحان) این قالب را برگزیده است تا با ۵۵ کلمه از روزهای جنگ بگوید. ماحصل کوشش و جوشش او هم در این عرصه، شده است ۱۱۰ داستان ۵۵ کلمه ای که کتاب « تاهنوز» را شکل داده‌اند. او گستره وسیعی از جنگ را با همین داستان های ۵۵ کلمه ای، به تصویر کشیده است؛ گاه مستقیما به سراغ رزمندگان و خط مقدم جبهه رفته است، گاه به شهرهای بمباران شده سرک کشیده و در جایی هم از چشم پرستاران، جنگ را دیده است. محمدی در کتابش از مجروحان و فضای اسارت هم غافل نبوده است تا تصویری تمام و کمال از دفاع مقدس ترسیم کند. «تا هنوز» به همت دفتر مطالعات فرهنگ وادبیات پایداری حوزه هنری استان اصفهان شکل گرفته است و مقدمه ای از ناشر دارد. محمدی هم خود مقدمه ‌ای با عنوان «پیش از ورود» بر کتاب نوشته که هم پیشینه داستان های ۵۵ دقیقه ای در ایران را شرح می‌دهد و هم به دلایل و انگیزه ها و شرایط شکل گیری «تا هنوز» پرداخته است. او در این مقدمه عنوان می کند: «با افتخار اذعان می‌کنم که مضامین همه این داستانک ها را از میان صفحات خاطرات، گزارش ها و نوشته‌های قهرمانان جنگ و آثار نویسندگان مختلف بیرون کشیده‌ام و کوشیده‌ام با رعایت آنچه لازمه شکل‌گیری و جذابیت داستانک است آنها را خواندنی‌تر کنم.»
ali fattahi
۱۴۰۰/۰۸/۰۶

کتابی است که ازلحاظ محتوی تجربه شیرینی برای خواننده بجامیگذارد ولی ازلحاظ رعایت فرم و قواعد نوشتاری داستان های کوتاه چند کلمه ای یا برق آسا برای خواننده حرفه ای اینگونه آثار مکتوب درمرحله پایین‌تری از قدرت محتوای داستانی بیان

- بیشتر
3741
۱۳۹۵/۰۸/۱۴

خیلی خیلی دلنشین عالی

کاربر ۱۴۲۶۹۳۹
۱۴۰۳/۰۷/۰۶

بیشتر خاطرات کوتاه بود. فرم داستان کوتاه و ضربه پایان در همه دیده نمیشد با همه اینا دست نویسنده درد نکند

پشت خاکریز تازه‌واردها کلافه‌اش کرده بودند. دستور داد قبل از اینکه تار و مار شوند پشت خاکریز سنگر بگیرند. رفت و برگشت و اثری از آن‌ها ندید. خود را بالای خاکریز رساند و دید که آن طرف در تیررس عراقی‌ها دراز کشیده‌اند. داد زد: «برگردین این طرف.» با تعجب گفتند: «خودتون گفتین بریم پشت خاکریز!»
ali fattahi
کلاه آهنی روی سر و صورتش اثری از زخم نیست. لباس رزمش کامل است. کلاه آهنی به سر دارد. به من خیره شده است. مانده‌ام که توی اورژانس چه کار دارد. به هم نرسیده‌ایم که نقش زمین می‌شود. باید کلاهش را بردارم و او را بغلتانم. اما ترکش سر و کلاه آهنی را به هم دوخته است.
ali fattahi
زل زدن به موش‌ها خداخواهی بود که در شهر با هیچ آشنایی برخورد نکردیم. تنها آشنایی که از حضور ما روی قله‌های برفی کانی‌مانگا خبر دارد موش‌هایند که به وجودشان عادت کرده‌ایم. سنگر شناسایی آن قدر کوچک است که نشسته نماز می‌خوانیم. هر روز ساعت‌ها به مواضع دشمن زل می‌زنیم و موش‌ها هم به ما زل می‌زنند.
ali fattahi
سیزده‌به‌در برای جلوگیری از نفوذ تانک‌های دشمن کانالی کندیم و پر از آب کردیم. نخلستان را تحویل لشکرهای دیگر دادیم. ما ماندیم و میدان‌های مین. یکی گفت: «این هم از سیزده‌به‌در ما.» گفتم: «برو سیم‌های خاردار را گره بزن.» رفت و با نیم متر سیم خاردار برگشت و گفت: «بیا خودت هم گره بزن.»
ali fattahi
توی چشم‌های هم بعد از مجروح شدن، چهل روز پشت درخت‌ها پنهان شده بود و برگ و جلبک می‌خورد تا پیدایش کردیم. روز هفتادم به هواداری از پرستارش توی روی رئیس بیمارستان درآمد. روز نود و پنجم قرار شد همان پرستار را از پدرش خواستگاری کند. حالا توی چشم‌های هم زل زده‌اند. رئیس بیمارستان پدر عروس است.
ali fattahi
از به هم خوردن دندان بعد از شکستن حصر آبادان به بوکان آمدیم. منطقه بسیار ناامن و سرد بود. نگهبان بودم و تاریکی و ترس حکم می‌کرد به طرف هر کسی که نزدیک می‌شد شلیک کنم. گلنگدن کشیدم و ایست دادم. سیاهی جواب داد: «منم عبدالحمید. اومدم بگم یه فکری برای سروصدای به هم خوردن دندونات بکن.»
ali fattahi
باید از قله بالا می‌رفتیم و جایگزین نیروهای خط‌شکن می‌شدیم. نفر جلویی پشت پیراهنش نوشته بود: «بیچاره ترکش». تو فکر این جمله بودم که صدای سوت خمپاره آمد و چیز سنگینی توی سرم خورد. بعد از مدتی درد کشیدن چشمم را باز کردم. تابلوی کنار جاده بود که رویش نوشته بودند: «لبخند بزن برادر!»
ali fattahi

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۵۰%
تومان