دانلود و خرید کتاب روزگاران: کتاب زنان خرمشهر بتول کازرونیان
تصویر جلد کتاب روزگاران: کتاب زنان خرمشهر

کتاب روزگاران: کتاب زنان خرمشهر

معرفی کتاب روزگاران: کتاب زنان خرمشهر

«کتاب زنان خرمشهر» از مجموعه روزگاران، به نقش زنان در جنگ تحمیلی با محوریت اشغال و آزادسازی خرمشهر می‌پردازد.

در بخشی از مقدمه کتاب می‌خوانیم:

سال‌ها پیش، وقتی دشمن آمده بود سمت خرمشهر، وقتی همه‌ی زندگیمان بی‌آن‌که بخواهیم یا انتخاب کنیم با جنگ پیوند خورده بود و اصلاً همه‌ی زندگیمان شده بود جنگ، درست یک شب مانده به روزی که خرمشهر را گرفتند و خرمشهر شد خونین‌شهر، محسن راستانی آمد. یک ضبط صوت کوچک با خودش داشت. به ما که از شهر آمدیم گفت «در خرمشهر چه خبر بود؟» و صدای من را ضبط کرد. من گفتم «چیزی غیر از عشق نبود.»

هنوز هم بر این باورم. و حالا بعد از این همه سال، صد خاطره‌ی عاشقانه از زندگی زنان خرمشهر را نوشته‌ام. بعد از سال‌ها و در تمام این سال‌ها همیشه حس عجیبی با من بوده است؛ حسی نگفتنی. حسی درست مانند حس هبوط.

کمیل تایی
۱۳۹۸/۰۷/۲۴

مجموعه کتابهای روزگاران عالین... عالی... ای کاش هزاران هزار از این خاطرات با همین قلم ثبت میشد همیشه تو کتابخونه‌ام هستن. هروقت برشون میدارم حتما یکی دوتا از خاطراتش رو میخونم... و البته هیچوقت موفق نمیشم به یکی دوتا بسنده کنم

- بیشتر
پسرخوانده مرحوم صاحب مغازل
۱۳۹۴/۰۴/۰۲

اگر فارسی بلد نبودم، برای خواندن این کتاب یاد می گرفتم؛ کتاب بسیار عالی است

غریبه
۱۳۹۵/۱۱/۲۶

زیاد جالب نبود خیلی کوتاه بودند خاطرات.

۴۴ گفتم «زود باش دیگه، چه‌کار می‌کنی مادر؟ الآن عراقی‌ها می‌رسن.» گفت «صبر کن کلید بردارم.» ـ کلید برای چی؟ ـ ای مادر! وقتی برگشتیم، درِ خونه رو با چی باز کنم؟
Arman
پسرش که به دنیا آمد، هشت ماه بود شوهرش شهید شده بود. بعد شش هفت سال دیدمش. حال پسرش را پرسیدم. گفت «شش ساله که شد، توی مدرسه یادش دادند بنویسه بابا آب داد. خودم یادش دادم بنویسه بابا جان داد.»
کمیل تایی
می‌گفت «این همه سال عمر کردم، ولی فقط پنج ساعتی که خودمون رو به مُردن زده بودیم که عراقی‌ها تیر خلاص نزنند به‌مون، معنی زندگی رو فهمیدم.»
bahar narenj
دو بار خواب دیدم یک نفر می‌آمد و می‌گفت «این که بزرگش می‌کنی، باید در عید قربان، قربانی بشه.» از شوهرم پرسیدم «خواب بدیه، نه؟» شوهرم آرام لب‌هایش را گاز گرفت و گفت «نه، پاشو نمازت رو بخون. چند روز دیگه عید قربانه، گوسفند می‌کشیم.» گفتم «ما که حاجی نیستیم.» گفت «عیبی نداره. برای سلامتی پسرمون.» بیست و سه سال بعد، عراقی‌ها داشتند خرمشهر را می‌گرفتند، عید قربان بود. توی آبادان هم گوسفند پیدا نمی‌شد که قربانی کنیم. دلم شور می‌زد. می‌گفتم «نکنه روز قربانی شدن محمود باشه؟» وقتی رفتم بالای سرش، دیدم ترکش عین تیغ شاه‌رگش را بریده است.
melodious_78
تجلایی به روایت همسر شهید
راضیه کریمی
‌‫روزگاران‌‫، کتاب پرستاران‌‫
جابر تواضعی
یک دریا ستاره
سیدقاسم یاحسینی
روزگاران: کتاب از سفر برگشتگان
آرش حکمیان
کتاب علی تجلایی؛ یادگاران ۳۱
سمانه زالی
خرمشهر کو جهان آرا؛ مجموعه‌ی بانوی ماه ۵
مرتضی سرهنگی
شهید علی تجلایی؛ نیمه پنهان ماه ۲۲
راضیه کریمی
سعید جان‌بزرگی به روایت زهرا صبوری همسر شهید (جلد پنجم)
هاله عابدین
محمدعلی رنجبر به روایت مرضیه کازرونی همسر شهید (جلد چهارم)
زهره شریعتی
به مجنون گفتم زنده بمان؛ شهید حمید باکری
فرهاد خضری
سفر به مدار مهتاب؛ مجموعه‌ی بانوی ماه ۳
مرتضی سرهنگی
قله‌ی فریاد
محمدعلی آقامیرزایی
شهید کاظم نجفی رستگار؛ نیمه پنهان ماه ۲۶
نجمه طرماح
باغ انگور باغ سیب باغ آیینه؛ مجموعه‌ی بانوی ماه ۴
مرتضی سرهنگی
شهید اسماعیل دقایقی؛ نیمه پنهان ماه ۴
علی مرج
من کنیز زینبم
گروه نویسندگان
نیمه پنهان یک اسطوره
احد گودرزیانی
کتاب غلامعلی رجبی‌ (جندقی)؛ یادگاران ۲۴
سید‌احمد معصومی‌نزژاد
مصطفی طالبی؛ به روایت مژگان کشاورزیان همسر شهید (جلد دوم)
مرجان فولادوند

حجم

۲۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۲۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان