بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس | طاقچه
تصویر جلد کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس

بریده‌هایی از کتاب تا هنوز: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دفاع مقدس

امتیاز:
۴.۵از ۴ رأی
۴٫۵
(۴)
پشت خاکریز تازه‌واردها کلافه‌اش کرده بودند. دستور داد قبل از اینکه تار و مار شوند پشت خاکریز سنگر بگیرند. رفت و برگشت و اثری از آن‌ها ندید. خود را بالای خاکریز رساند و دید که آن طرف در تیررس عراقی‌ها دراز کشیده‌اند. داد زد: «برگردین این طرف.» با تعجب گفتند: «خودتون گفتین بریم پشت خاکریز!»
ali fattahi
باید از قله بالا می‌رفتیم و جایگزین نیروهای خط‌شکن می‌شدیم. نفر جلویی پشت پیراهنش نوشته بود: «بیچاره ترکش». تو فکر این جمله بودم که صدای سوت خمپاره آمد و چیز سنگینی توی سرم خورد. بعد از مدتی درد کشیدن چشمم را باز کردم. تابلوی کنار جاده بود که رویش نوشته بودند: «لبخند بزن برادر!»
ali fattahi
از به هم خوردن دندان بعد از شکستن حصر آبادان به بوکان آمدیم. منطقه بسیار ناامن و سرد بود. نگهبان بودم و تاریکی و ترس حکم می‌کرد به طرف هر کسی که نزدیک می‌شد شلیک کنم. گلنگدن کشیدم و ایست دادم. سیاهی جواب داد: «منم عبدالحمید. اومدم بگم یه فکری برای سروصدای به هم خوردن دندونات بکن.»
ali fattahi

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان