دانلود و خرید کتاب دختری به نام دردسر نانسی فارمر ترجمه حبیب گوهری‌راد
تصویر جلد کتاب دختری به نام دردسر

کتاب دختری به نام دردسر

معرفی کتاب دختری به نام دردسر

«دختری به نام دردسر» نام رمانی از نانسی فارمر (-۱۹۴۱) درباره دختری به اسم «نامو» است که در مزرعه زندگی می‌کند و با کودکی‌هایش دردسرساز می‌شود. این کتاب در کنار کتاب «پسری به نام دردسر» از جری اسپینلی، برنده مدال افتخار نیوبری، نامزد دریافت جایزه ملی کتاب سال آمریکا، کتاب برگزیده انجمن ادبی ALA و کتاب برگزیده سال پابلیشر ویکلی شده‌است: بر فراز درخت انجیر، در حالی که دخترک بر روی شاخه‌ای قوز کرده بود، انجیر کرم خورده را از میان باز کرد. همین که مورچه‌ها در لابه‌لای انگشتان دستش به تکاپو و ولوله افتادند، صورتش در هم رفت. آه چقدر مورچه! به غیر از آن درون میوه هم انباشته از کرم بود. با این که احساس گرسنگی بر نامو غلبه کرده بود، اما قادر به خوردن میوه نبود. انجیر را از بالای درخت به پایین پرتاب کرد و دیده چرخاند تا شاخه انبوه‌تری از میوه بیابد. - «نامو!... نامو!...» صدایی که زیاد هم دور نبود، به گوشش رسید. دختر سرش را به تنه‌ی درخت چسباند. اگر جنبشی نمی‌کرد، کسی او را نمی‌یافت. برگ‌های سبز و گسترده، او را مانند کاسه‌ای در بر گرفته بودند. صدا آمد: «نامو، ای دخترک تنبل!... با تو هستم... نوبت کوبیدن ذرت‌ها به تو رسیده است.» صدای گام‌هایی که در مسیر راه بر زمین کشیده می‌شدند تا زیر درخت می‌رسید. نامو با خود گفت: «همیشه نوبتِ من است!»
ƒaɾʑaŋҽɧ
۱۳۹۷/۰۷/۰۲

داستان زندگی دختری ۱۵ ساله به نام "نامو" که در قبیله ای آفریقایی زندگی میکند. قبیله ای که به باورهای عجیبی درباره وجود جادوگران و نفرین آن ها اعتقاد دارند.نامو در زبان بومی آن ها به معنای دردسر است. او

- بیشتر
Aysan
۱۳۹۷/۰۴/۱۲

نامو،دختر باهوشی که در زندگیش پای یک پلنگ در میان بود. او ردپا شناس و داستان سرای ماهریست و همیشه با خوب گوش کردن و خوب دیدن چیز های به درد بخوری یاد می گیرد. نامو می ترسد اما انجام می دهد.😊

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۶/۱۹

لذت بردم لذت بردم لذت بردم مرحبا به این قلم و این تصویر سازی معرکه چقدر به اینجور کتابا نیاز دارم تا به جای تمام زندگی های متفاوتی که نمیتونم تجربه کنم بخوانم و اینکه ما آدما فرقی نمیکنه متجدد و روشنفکر یا بیسواد هر

- بیشتر
asal_msm
۱۳۹۸/۰۵/۲۶

من این کتابو هفت سال پیش وقتی فقط ۱۲ سالم بود خوندم داستانش تقریبا یادمه اما قلم نویسنده و توصیفاتش رو ت اون سن نمیتونستم تحلیل کنم و الانم چیزی یادم نیست اما بخاطر داستان زیباش هم شده به همه

- بیشتر
Soodeh66
۱۳۹۸/۰۱/۲۹

بد نبود. بیشتر یه رمان نوجوانانه بود.

لونا لاوگود
۱۴۰۱/۰۶/۰۵

هرچقد از قشنگی این کتاب بگم بازم کمه‌...برای چندمین بار دوباره خوندمش...خیلی جالب و قشنگه.‌حتما حتما بخونید.

happiness363
۱۳۹۸/۰۵/۰۸

بد نبود ولی ترجمه زیاد روان نبود. انگار ترجمه ی کلمه به کلمه بود.

اصلی‌ترین تفریح میمون‌های نر، هل دادن یکدیگر به این سو و آن سو بود.
Aysan
روی گرداندن از چیزی که از کودکی درون خون آدم رفته بسیار دشوار است.
Pariya
به یاد همه‌ی آن دیوارهایی که در کودکی از آن‌ها بالا نرفته‌ایم
Pariya
او علف‌های خودرو را به صمغ چسبناک می‌مالید و با آن برای موریانه‌ها دام می‌نهاد. در زمان شب خزندگان کوچک را جمع می‌کرد، شکمشان را خالی می‌کرد، میان خاک رس دفن می‌کرد و در میان زغالها کباب می‌کرد. وقتی خاک رس ترک برمی‌داشت، آن را توسط بال‌هایشان می‌گرفت و خارج می‌کرد و لقمه‌های کوچک را با اشتها می‌بلعید.
Aysan
آن دختر را کشتند، پوست او را جدا کردند و از آن برای ساختن طبل استفاده کردند.
Aysan
پیمودن این راه‌ها برای جسم طولانی است، اما برای روح کوتاه است.
Pariya
نامو قصد داشت بپرسد: «آیا تو هم می‌آیی؟» که صدای مادر به نرمی و خوش آهنگی به گوش رسید: «پیمودن این راه‌ها برای جسم طولانی است، اما برای روح کوتاه است.»
بلاتریکس لسترنج
شوهرخاله کوفا بسیار ناخن خشک است... او حاضر است شپش پخته بخورد، اما حلیم خود را آن‌قدر نگه دارد تا بگندد!»
Aysan
اما نامو مانند دیگ آب جوش بود. او همواره با خود در گفت‌وگو بود: «من می‌خواهم... من می‌خواهم...» اما چه می‌خواست، نمی‌دانست.
Aysan
هر صبح و عصر حیوانات با شور و هیجان موهای یکدیگر را تمیز می‌کردند. میمونی که قرار بود تمیز شود بر زمین می‌نشست، با شادی چشم‌هایش را بر هم می‌گذاشت و در این لحظه میمون دیگری در پی کنه و ساس میان موهایش می‌گشت.
Pariya
وقتی دید که چیزی روی دیوار حرکت می‌کند، ترسید. گویا یک نفر از اتاق مانند سایه به بیرون می‌نگریست. وقتی نامو دستش را بالا برد، آن شخص هم این کار را انجام داد. نامو در منزل ژائو آینه دیده بود، اما این انعکاس تصویر آینه نبود. تصویر بسیار لاغر و دراز بود. اندکی از موها از زیر روسری بیرون زده و چشم‌ها از یک صورت مردنی به بیرون خیره شده بود. اگر نامو این موجود را در مسیر جنگل می‌دید، قطعآ از ترس از نزدیک‌ترین درخت بالا می‌رفت.
Aysan
هر صبح و عصر حیوانات با شور و هیجان موهای یکدیگر را تمیز می‌کردند. میمونی که قرار بود تمیز شود بر زمین می‌نشست، با شادی چشم‌هایش را بر هم می‌گذاشت و در این لحظه میمون دیگری در پی کنه و ساس میان موهایش می‌گشت.
Aysan
خداوند باز هم گل برداشت و یک زن خلق کرد. او مقداری از رودها، کوه‌ها، گیاهان و گُل‌ها را به گِل رس افزود تا از زیبایی به آن زن عطا کند. او اندکی آتش در قلبش و یک مشت آب برای رَحِمش برداشت تا آن زن قادر به خلق موجودی در وجودش باشد.
Aysan
بزرگِ دهکده زن بسیار کهنسالی بود که تنها یک دندان تیز و بلند داشت و فقط زنان در آن دهکده ساکن بودند. پیرزن تمام مردان را خورده بود، زیرا آن‌ها غذای محبوب او بودند!
Pariya
متأسفیم، ولی ما به دنیای موجوداتی که دل شکسته و طرد شده‌اند تعلق داریم.
Pariya
نمک به آخر رسیده بود، اما از روزهای قبل جایگزینی برای آن یافته بود. گیاه ماتسانگیدزا در جزیره بسیار فراوان بود. نامو آن‌ها را خیساند و بعد آتش زد. سپس خاکستر آن را با آب مخلوط کرد. او در یک کدو قلیانی سوراخ‌هایی درست کرد و آن را با علف‌های خشک پر کرد تا به این صورت آبکش درست کند، زیرا خاکستر این گیاه که از صافی عبور نمی‌کردند تا حدی سمی بودند. عصاره‌ای که از میان این آبکش چکه می‌کرد در ظرفی جمع و جوشانده می‌شد تا این که پودر سفیدی بر جای می‌ماند. اگرچه این پودر به خوش‌طعمی نمک نبود، اما بهتر از هیچی بود.
Aysan
کدوتنبل‌ها را پخت و چندتایی از مورچه‌های سرباز را که در سبدها به دام انداخته بود، بریان کرد. از خوردن موجوداتی که تا لحظاتی قبل سعی کرده بودند او را نیش بزنند لذت سرشاری به او دست داد.
Aysan
او می‌توانست برای همیشه در آن جزیره بماند. او حتی قادر بود برای خود منزلی بسازد تا از گزند باران مصون بماند و قلاب‌های ماهیگیری درست کند تا احتیاجش به گوشت را برآورده سازد، اما آن‌چه که جزیره هرگز قادر به یافتن آن برای نامو نبود، یک دوست و هم‌زبان بود.
Aysan
نامو هرگز دهان اسب آبی را تا این حد از نزدیک ندیده بود؛ درست مثل تکه‌ای از گوشت خام بود که با دندان‌های بزرگ و ترسناک تزیین شده بود.
Aysan
«اما من حتی یک عکس هم از شوای عزیزم ندارم.» مرد پرتغالی به سینه‌اش کوبید و گفت: «اهمیتی ندارد، عکس او این‌جا، در دل شماست، این‌طور نیست؟... تو، درون قلبت، زیباترین تصویر را داری.»
Aysan

حجم

۲۶۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۲۶۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان