دانلود و خرید کتاب واژه‌های نفهم احمد اکبرپور
تصویر جلد کتاب واژه‌های نفهم

کتاب واژه‌های نفهم

ویراستار:آمنه رستمی
انتشارات:انتشارات هوپا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۴۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب واژه‌های نفهم

«واژه‌های نفهم» مجموعه‌ی قطعات طنزی از احمد اکبرپور است. در مقدمه کتاب نویسنده این گونه می‌گوید: همان‌طور که بچه‌ی بفهم و بچه‌ی نفهم داریم تا دلتان بخواهد واژه‌ی بفهم و واژه‌ی نفهم داریم. بچه‌ی بفهم با یک اشاره حواسش را جمع می‌کند و مواظب همه‌چیز هست، اینکه چطور به خان‌عمو سلام کند، کجای دست عمه را ببوسد و چطور به مهمان‌ها لبخند سفارشی بزند. بچه‌ی نفهم تو سرش هم بزنی، کار خودش را می‌کند؛ مثلاً بعد از اینکه با نی‌نی‌های مفو دست داد و روبوسی کرد و لپشان را چندبار کشید، آخر کار می‌رود سراغ خان‌عمو. از کنار موجودِ مهمی مثل عمه بی‌اعتنا رد می‌شود انگار از کنار تشت آب یا جارو و خاک‌انداز و فوقش جاروبرقی رد شده است. معلوم است در آینده، عمه به او محل سگ نمی‌گذارد. هر عملی را عکس‌العملی است... واژه‌ی نفهم به اندازه‌ی واژه‌ی بفهم ارزش دارد، زیرا اگر نباشد، فرق این دو را کسی متوجه نمی‌شود. اگر بچه‌ی نفهم از ریشه خلق نشده بود، چطور می‌توانستیم بچه‌ی مؤدب و بفهم را شناسایی کنیم؟ البته دلیل اصلی تشخیص واژه‌ها این است که بعضی‌وقت‌ها واژه‌های بفهم، مثل بعضی از بچه‌های اتوکشیده و مؤدب، کسل‌کننده و تکراری و حال‌به‌هم‌زن می‌شوند. در این شرایط، واژه‌های نفهم خودی نشان می‌دهند و بی‌آنکه بخواهند برای رضایت کسی خودشیرینک بازی دربیاورند و هوای عمه و خان‌عمو را داشته باشند حرف درست و حسابی را می زنند. نکته را گرفتید؟ «حاجی بادام» او تحصیلات دانشگاهی ندارد ولی به قول مجری‌های فوتبال، این مسئله چیزی از ارزش‌هایش کم نمی‌کند. شاید قیافه‌ی چندان جالبی نداشته باشد، اما بسیار بامزه و تو دل برو است. مثل پسته اصلاً اهل خودنمایی و قیافه گرفتن نیست. اخلاقش به اخلاق گند و خشک فندق نرفته. حتی پسته که همیشه خندان و خوش‌مرام به نظر می‌رسد برای خریدنش باید پول خون بابایش را بدهی. او این‌طوری نیست حتی یک جورهایی خوراک فقیر فقرا و کارمندان است. با هیچ‌کس مقایسه‌اش نکنیم. او فقط مثل خودش است. حاجی کارش درست است.
رابرت
۱۳۹۶/۱۱/۱۷

بسیار خنده داره ولی عالیه این کتاب رو باید هر وقت ناراحت بودید بخونید و بخندید

سپیدار
۱۳۹۷/۰۲/۲۷

فهمیدن یا نفهمیدن مسئله این است.

S_MR_GH
۱۳۹۹/۰۱/۱۱

عالی بود پیشنهاد من به همه ی نوجوون ها

SANA GOLZARY
۱۳۹۹/۱۲/۱۱

خیلیییییییییییییی عالی بود نگم براتون ، من کلاسای استاد احمد اکبر پور میرفتم برای نویسندگی ، ایکاش این اوضاع بر طرف شه دوباره کلاساشون برگزار شه ، دلم برای کارگاه تنگ شده ، این کتاب بی نظیره ، از همه

- بیشتر
ماتیلدا
۱۳۹۹/۰۸/۰۱

این کتاب روبه همه ی نوجوون های باحال توصیه میکنم نظر من اینه که هر کسی ناراحته بدون معطلی بیاد و این کتاب رو بخونه.

YASIN
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

عالیه

کاربر ۲۳۱۹۵۶۳
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

خیلی جالب وطنز است

سینا محمدی
۱۳۹۹/۱۱/۲۸

عالیه کتابی بسیار طنز و عالی

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۶/۱۱

عالیه حتما بخونید واقعا خنده اوره✌💟بهترین گزینه برای نوجوونا👌👍

parisa
۱۳۹۹/۰۹/۰۱

من نصخه ی چاپی این کتاب رو خوندم از خنده مردم🤣🤣🤣 خیلی خوبه بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونید.

«آدم خوش‌بین و آدم بدبین هردو برای جامعه لازم‌اند. اولی هواپیما را اختراع می‌کند و دومی چتر نجات.»
einlam
حماقت از بین نمی‌رود بلکه از شکلی به شکل دیگر تغییر می‌کند.
einlam
دروغ نگو. اصلاً اصلاً که نه، کم بگو، اندازه‌ی نیازت. منظور اینکه اسراف نکن. به هر حال دروغ اگر لازمه‌ی زندگی نبود اختراع نمی‌شد. نیاکان ما الکی که نبوده‌اند. جوری دروغ بگو که صد سال بعد از مرگت هم نفهمند با چه عوضیِ آب زیر کاهی طرف بوده‌اند. ضرب‌المثلش هم حی و حاضر است: «دروغ استخوان ندارد که گلو را بگیرد.»
einlam
بعد از مرگ همه شادند چون روی قبرشان می‌نویسند: شادروان.
einlam
مطالعه اصلاً. اگر می‌خواهید خوشبخت شوید حتی لای کتاب را باز نکنید. متأسفانه کتاب‌ها پر از چیزهایی هستند که آدم را از نفهمی درمی‌آورند و این ابتدای بدبختی است. آدمِ نفهم تا سرش را می‌گذارد روی بالش، خروپفش به هوا می‌رود ولی آدم بفهم به هزار و یک چیز فکر می‌کند و این‌قدر دنده به دنده می‌شود که نگو.
لافکادیو
آل بویه: این طایفه بوی خیلی گند و ناجوری می‌دادند و هرروز صبح ده تا اسپری و خوش‌بوکننده‌ی چینی و تایوانی روی خودشان و دیگران خالی می‌کردند ولی باز اَه اَه اَه.... خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری
کاربر
اشکانیان: این‌ها همه اشکشان دم مشکشان بود و تا کشوری به آن‌ها حمله می‌کرد گریه می‌کردند، نه این‌طور. حتی پادشاه مغول که تو عمرش اشک ندیده بود تا آن‌ها را دید شمشیرش را غلاف کرد و چهارزانو کنارشان نشست و زارزار گریه کرد. وقتی پادشاه اشکانیان برای چنگیزخان دستمال کاغذی آورد، او ده دوازده‌تا پشت سر هم از جعبه بیرون کشید. همه فکر می‌کردند سریع اشک‌هایش را پاک می‌کند ولی او شمشیرش را بیرون آورد و با دستمال‌ها آن را تر و تمیزتر کرد. عهدنامه‌ی کلینکس مربوط به این دوران پرشکوه تاریخی است.
کاربر
در این شرایط، واژه‌های نفهم خودی نشان می‌دهند و بی‌آنکه بخواهند برای رضایت کسی خودشیرینک بازی دربیاورند و هوای عمه و خان‌عمو را داشته باشند حرف درست و حسابی را می زنند. نکته را گرفتید؟ بعضی‌وقت‌ها واژه‌های نفهم خیلی بهتر و بی‌ملاحظه‌تر حرف راست و درست را می‌زنند و تو تعارفات صد من یک غاز گیر نمی‌کنند. یک‌جورهایی واژه‌های بفهم و نفهم دو روی یک سکه‌اند. شکسپیر عرض کردند: «بودن یا نبودن؟ مسئله این است!» ما می‌فرماییم: «فهمیدن یا نفهمیدن، هیچ‌کدام مسئله‌ای نیست.»
کاربر
هلو هلو گلابی چه واژه‌های نابی! تمشک و ماست و ماهی همه‌اش قوی و عالی (دو بار) همه‌چیزاش سر جا از ویرگولش تا کاما (نگفتم خش بلندگو برطرف می‌شود؟!) پر از حکایت و پند نود عسل، دهش قند چه نکته‌ها، همه‌اش ناب نه چرت و پرت و ناباب
کتاب بهشت است :)
چه نکته‌ها، همه‌اش ناب نه چرت و پرت و ناباب
کاربر
همان‌طور که بچه‌ی بفهم و بچه‌ی نفهم داریم تا دلتان بخواهد واژه‌ی بفهم و واژه‌ی نفهم داریم. بچه‌ی بفهم با یک اشاره حواسش را جمع می‌کند و مواظب همه‌چیز هست، اینکه چطور به خان‌عمو سلام کند، کجای دست عمه را ببوسد و چطور به مهمان‌ها لبخند سفارشی بزند. بچه‌ی نفهم تو سرش هم بزنی، کار خودش را می‌کند؛ مثلاً بعد از اینکه با نی‌نی‌های مفو دست داد و روبوسی کرد و لپشان را چندبار کشید، آخر کار می‌رود سراغ خان‌عمو.
کاربر
انتقام یا بخشش، مسئله این است؟
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽
لالا لالا گل زیره بابات رفته زنی گیره لالا لالا گل زیره ننت از غصه می‌میره لالا لالا گل تخته زنِ بابات سقط رفته
avina\hermayni
همین مانده با داماد تحمیلی‌مان هم‌کلام بشوم. من اسبم. نمی‌خواهم با هر خری هم‌کلام شوم هرچند صد تا کتابخانه را بلعیده باشد. شما بگویید سنتی، عقب‌افتاده، ولی من پای اصالت و نجابتم ایستاده‌ام.
لافکادیو
یک لالایی از مازندران: لالا لالا گل پونه گدا اومد در خونه یه نان دادم بدش اومد دو نان دادم خوشش اومد خودش رفت و سگش اومد... این یکی خیلی تخیل‌برانگیز است و نی‌نی‌ها را برای شناخت صنف گداها آماده و برای زندگی سگی مجهز می‌کند.
لافکادیو
هفت هشت قدم بعد از بیرون آمدن از دست‌شویی زیپ و در نهایت کمربندش را می‌بندد. بعد می‌گوید: «اوووووووووووووووف!»
لافکادیو
البته این کار سلیقه و استعدادِ بسیار می‌خواهد طوری که باید در وجودتان پست‌فطرتی ذاتی خوابیده باشد. با این حساب نود و هشت درصد و خرده‌ای از این کار معاف می‌شوید، اما ای یک درصد و خرده‌ای که از پس این کار به‌خوبی برمی‌آیید: «تا می‌توانید تهمت بزنید.»
لافکادیو
دروغ نگو. اصلاً اصلاً که نه، کم بگو، اندازه‌ی نیازت. منظور اینکه اسراف نکن. به هر حال دروغ اگر لازمه‌ی زندگی نبود اختراع نمی‌شد. نیاکان ما الکی که نبوده‌اند. جوری دروغ بگو که صد سال بعد از مرگت هم نفهمند با چه عوضیِ آب زیر کاهی طرف بوده‌اند. ضرب‌المثلش هم حی و حاضر است: «دروغ استخوان ندارد که گلو را بگیرد.»
لافکادیو
خاطره‌ای خیس از شاپور: یکی از دوستانش تعریف می‌کند وقتی جلسه‌مان تمام شد متوجه شدیم باران تندی می‌بارد. با نگرانی گفتم: «حالا چه‌کار کنیم؟» شاپور گفت: «نگران نباش، می‌رسانمت.» باخوشحالی گفتم: «چه خوب، مگر ماشین دارید؟» گفت: «نه چتر دارم.»
لافکادیو
اس ناخوانده را می‌خوانی: «اگه خودکارتون به اندازه‌ی نوشتن یک جمله جوهر داشت در مورد من چه می‌نوشتید؟» در حالت عادی، آدم تاحدودی مؤدبی به نظر می‌رسی. کسی فکر نمی‌کند فحشی چیز از بین لب‌های مهربانت به بیرون درز کند. همه فکر می‌کنند آدم پدر و مادرداری هستی. اگر غیر از این بود که دوست عزیز یا همکار یا فلان‌کس عزیز این اس عاطفی را برایت نمی‌فرستاد.
لافکادیو

حجم

۶۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۷ صفحه

حجم

۶۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۷ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان