دانلود و خرید کتاب کشک‌های خفن احمد اکبرپور
تصویر جلد کتاب کشک‌های خفن

کتاب کشک‌های خفن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کشک‌های خفن

«کشک‌های خفن» کشکول طنزی از احمد اکبرپور(-۱۳۴۹)، طنزپرداز معاصر ایرانی به همراه تصویرگری‌هایی از محمدرفیع ضیایی(-۱۳۲۷) است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: خیلی‌ها می‌دانند که توی چه ماه و روز و حتی چه ساعتی به دنیا آمده‌اند؛ اما من انگار در یک زمان مبهم متولد شده‌ام. حتی مادرم قات زده است. می‌گوید: «چله‌ی زمستان بود و سگ از توی جا جُم نمی‌خورد.» ولی کمی می‌رود توی فکر و می‌گوید: «نه، آن موقع تولد خواهرت بود، گمانم وسط تابستان بود که زبان‌بسته برای ذره‌ای سایه لَه‌لَه می‌زد!» پدرم داد می‌زند: «زن! بهار بود، وسط بهار، مگر یادت نیست بی‌صاحاب چه دُمی تکان می‌داد؟» مادر کمی توی فکر می‌رود و بعد دادوهوار او را تلافی می‌کند: «هوش و حواست کجاست مرد؟! این قضیه مال بچه‌ی چهارم یا اولمان است، نه این زبان بسته. گمانم پاییز بود که خش‌خش برگ‌ها قاتی صدای سگ... .» باید منتظر می‌شدم تا برایم شناسنامه بگیرند. هر ده‌سالی یک‌بار مأمور ثبت به ولایت ما می‌آمد. وقتی مأمور آمد من برای خودم آدمی شده بودم. روزی چهار _ پنج‌تا مارمولک می‌گرفتم، از روی چهارتا خر می‌پریدم و بعضی وقت‌ها از سگمان جلو می‌زدم. جز برادر و خواهر بزرگم، پدر همه‌مان را برد پیش‌اش. غلغله بود. مأمور به پدرها گفت اگر می‌خواهید کارتان زود راه بیفتد بچه‌هایتان را به‌ترتیب قد به‌خط کنید. پدرم خیلی زودتر از بقیه، هر شش‌تایمان را پس‌وپیش کرد. یکی‌یکی می‌رفتیم پیش مأمور؛ نگاهی به قد و جثه‌مان می‌کرد، دندان‌هایمان را می‌شمرد و آخر کار شناسنامه را صادر می‌کرد. وقتی دهانم را باز کرد سگمان چنان واق‌واقی کرد که نگو. حتی می‌خواست تنبان مأمور را جرواجر کند که پدر جلویش را گرفت. انگار می‌فهمید که مردک از روی باد هوا تاریخ‌سازی می‌کند.
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۰۸

کتاب صد و بیست و دوم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی ، جالب بود

Aram Moghaddam
۱۳۹۹/۰۴/۰۹

من عاشق نویسندشم امضاشم دارم

"Setayesh"
۱۳۹۸/۱۲/۱۸

.واقعا عالی بود

شیرین
۱۳۹۸/۱۲/۲۰

بامزه بود

رابرت
۱۳۹۹/۰۳/۳۱

به نظرم برای نوجوان ها مناسب است تا سنین بالاتر به هر حال طنز قوی نداشت و من ارتباط برقرار نکردم

باران بهاری
۱۳۹۸/۱۲/۲۴

واقعا هرچی بگم کمه ۵ تا ستاره هم کمه عالیی بود😘😘😘😘😘😊😊😊😚😚😚😚😙😙😙😗😗😗😀😀😀

𝘱𝘦𝘵𝘪𝘵★𝘱𝘪𝘴𝘴𝘢𝘯𝘭𝘪𝘵
۱۳۹۹/۰۵/۲۷

عالی بود هر کی میگه خوب نیست اشتباه کرده

ایلیا
۱۳۹۸/۰۵/۳۱

عالیییی

M ، A
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

به نظرم واقعا معمولی بود شاید هم یه ذره لوس🤨

خواننده ای در راه یاگیری
۱۴۰۰/۰۴/۲۵

گفتگوی پرنده فصل یکی مونده به اخر خنده روی لبم ترکاند

باور بفرمایید خیلی‌ها از من خرترند. الاغ
سیّد جواد
دروغ خیلی شرم‌آور است. چوپان دروغگو
سیّد جواد
آبی از این رنگ بی‌بخارتر خودش است. حتی قهوه‌ای و سبز لجنی صد شرف دارد به آبی. این رنگ مال آدم‌های بزدل و موش‌دل و از این‌جور دل‌هاست. کسی که از این رنگ خوشش بیاید تیمش چپ و راست گل می‌خورد. در یک کلام، قرمز سرورشه. خوب شد بچه‌ها؟
سیّد جواد
متولدین آبان: بیخود نیست که قدیمی‌ها به این ماه «عقرب» می‌گفتند. آبانی‌جماعت نیش می‌زند نه این‌طور. از هر نه‌تا جمله‌اش، ده‌تایش نیش‌وکنایه است. البته، نباید متولدین ماه‌های دیگر به تریش قبایشان بربخورد؛ چون همه (غیر از من) می‌دانند که: نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است دخترهای این ماه تا به هم‌کلاسی‌هایشان می‌رسند می‌گویند: «میتی جون چقدر کفشت جیغ می‌زنه؟ وای که من عاشق این رنگ‌های پشت‌کوهی هستم.» یا «اوه الی! هرچه بیشتر ورم می‌کنی خوشگل‌تر می‌شی.» یا به معلمشان می‌گویند: «خانم، شما از جنوب‌شهر تشریف می‌یارین؟» چون پسرها کمی ضریب‌هوشی‌شان کمتر است، نیش‌های خرکی می‌زنند: «احسان! چه بوی گندِ خوبی می‌دی.» یا «صورتت مثل صورت اسب‌آبی قشنگه.» خیلی از آبانی‌ها معلم می‌شوند و عده‌ای هم استاد دانشگاه. البته از همان گونه‌هایی که با نگاهشان دخل همه را درمی‌آورند و عاقبت روی یکی فیکس می‌شوند: «آهای عقل‌کل بیا پای تخته.»
سیّد جواد
عروسی خیلی محشر بود. ده‌بار عروس و داماد با من عکس گرفتند.
سیّد جواد
گندم از شلغم بروید، جو بروید از خیار
mashkook
در امتداد سیفون خاله با عینک ریبن پر می‌کشد به این هوا و داد می‌کشد بر سراسر تاریخ: «آی سنتی‌ها آی تاریخ گذشته‌ها من تا کمتر از یک‌هزارم ثانیه می َپ َر م می‌پرم به‌سوی یک توالت‌فرنگی تمیز توی کافی‌شاپ‌های شیک و باکلاس با هزار عطر و اودکلن.»
سیّد جواد
تمام دانشمندان که چیزی را اختراع کرده‌اند عرقچین یا تنبان آبی می‌پوشیده‌اند.
mashkook
خوانندگان گرامی، شما هم مثل من زیر بار زور نروید، مگر اینکه طرف زورش خیلی زیاد باشد.
mashkook
سوسک‌های بی‌کلاس از خجالت و حیا زیر سنگ مستراح بی‌صدا نشسته‌اند و خاله با کمی ملایمت ادامه می‌دهد: «دنیا عوض شده ای عوضی‌ها دنیا مدرن شده ای سنتی‌ها تا کمتر از یک‌هزارم ثانیه من می‌پ ر م می‌پرم به‌سوی بوی کافی و تی و هات‌های میلک و چاکلت و از این قماش.»
سیّد جواد

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان