با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب کشکهای خفن
۳٫۹
(۱۷)
خواندن نظراتمعرفی کتاب کشکهای خفن
«کشکهای خفن» کشکول طنزی از احمد اکبرپور(-۱۳۴۹)، طنزپرداز معاصر ایرانی به همراه تصویرگریهایی از محمدرفیع ضیایی(-۱۳۲۷) است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
خیلیها میدانند که توی چه ماه و روز و حتی چه ساعتی به دنیا آمدهاند؛ اما من انگار در یک زمان مبهم متولد شدهام. حتی مادرم قات زده است. میگوید: «چلهی زمستان بود و سگ از توی جا جُم نمیخورد.» ولی کمی میرود توی فکر و میگوید: «نه، آن موقع تولد خواهرت بود، گمانم وسط تابستان بود که زبانبسته برای ذرهای سایه لَهلَه میزد!» پدرم داد میزند: «زن! بهار بود، وسط بهار، مگر یادت نیست بیصاحاب چه دُمی تکان میداد؟» مادر کمی توی فکر میرود و بعد دادوهوار او را تلافی میکند: «هوش و حواست کجاست مرد؟! این قضیه مال بچهی چهارم یا اولمان است، نه این زبان بسته. گمانم پاییز بود که خشخش برگها قاتی صدای سگ... .»
باید منتظر میشدم تا برایم شناسنامه بگیرند. هر دهسالی یکبار مأمور ثبت به ولایت ما میآمد.
وقتی مأمور آمد من برای خودم آدمی شده بودم. روزی چهار _ پنجتا مارمولک میگرفتم، از روی چهارتا خر میپریدم و بعضی وقتها از سگمان جلو میزدم. جز برادر و خواهر بزرگم، پدر همهمان را برد پیشاش. غلغله بود. مأمور به پدرها گفت اگر میخواهید کارتان زود راه بیفتد بچههایتان را بهترتیب قد بهخط کنید.
پدرم خیلی زودتر از بقیه، هر ششتایمان را پسوپیش کرد. یکییکی میرفتیم پیش مأمور؛ نگاهی به قد و جثهمان میکرد، دندانهایمان را میشمرد و آخر کار شناسنامه را صادر میکرد. وقتی دهانم را باز کرد سگمان چنان واقواقی کرد که نگو. حتی میخواست تنبان مأمور را جرواجر کند که پدر جلویش را گرفت. انگار میفهمید که مردک از روی باد هوا تاریخسازی میکند.
واژههای نفهم![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
احمد اکبرپور
لبخندهای کشمشی یک خانواده خوشبختفرهاد حسنزاده
کتابدار عجیب و غریبدومینیک دمرس
چاچالک، سرزمین توالت های طلااحمد اکبرپور
بنفشه ها هم می خندندرفیع افتخار
در روزگاری که هنوز پنج شنبه و جمعه اختراع نشده بودفرهاد حسنزاده
بند رختی که برای خودش دل داشت؛ قصههای کلهگنجشکیفرهاد حسنزاده
بازی اهریمنسوسن طاقدیس
از جلو نظامسعید طلایی
خاطرات خونآشام عاشقفرهاد حسنزاده
خانم معلم معرکهدومینیک دمرس
به زبان آدمعبدالله مقدمی
کشکول تحت ویندوزاحمد اکبرپور
ماجراهای طنز واقعی من و بابامایرج افشاری اصل
خدمتکار شگفتانگیزدومینیک دمرس
اسمت چیه؟ تربچهعزت الله الوندی
چطوری خیلی بد خط بنویسیمآن فاین
هفت اورنگ جامی: قصههای شیرین ایرانیجعفر ابراهیمی
۳۱ روز و پنج انگشتمحمداسماعیل حاجیعلیان
مرغ سوخاری برای جنازهشهرام شفیعی
چغندر تا پیاز شکر خدا![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
معصومه ذباح
یک کلاغ چهل کلاغمعصومه ذباح
حالا من میومعصومه ذباح
آش نخورده و دهان سوختهمعصومه ذباح
لطیفه های تصویری و نوشتاری چگونه ساخته می شوند؟محمدرفیع ضیایی
من بدو اژدها بدوجک پریلوتسکی
محله آسایشفرهاد حسنزاده
محله میکروب خانسیدسعید هاشمی
آقای گام و مخفی گاه اسرارآمیزاندی استنتون
آقای گام و درخت گیلاساندی استنتون
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
کتاب صد و بیست و دوم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی ، جالب بود
من عاشق نویسندشم امضاشم دارم
.واقعا عالی بود
بامزه بود
به نظرم برای نوجوان ها مناسب است تا سنین بالاتر به هر حال طنز قوی نداشت و من ارتباط برقرار نکردم
واقعا هرچی بگم کمه ۵ تا ستاره هم کمه عالیی بود😘😘😘😘😘😊😊😊😚😚😚😚😙😙😙😗😗😗😀😀😀
عالی بود هر کی میگه خوب نیست اشتباه کرده
عالیییی
به نظرم واقعا معمولی بود شاید هم یه ذره لوس🤨
گفتگوی پرنده فصل یکی مونده به اخر خنده روی لبم ترکاند