دانلود و خرید کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین سینان آکوز ترجمه مرضیه خسروی
تصویر جلد کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین

کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین

نویسنده:سینان آکوز
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین

«پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین» برگرفته از مصاحبه‌های نویسنده، آقای سینان آکوز، روزنامه نگار ترک، با خانم سوادا هاتیوبویچ (Suada Htibovic) است. کتاب بر مبنای واقعیت‌های جنگ بوسنی است، جنگی که در قرن بیستم و در میانه هیاهوی تبلیغاتی حقوق بشر غربیان در قلب اروپا اتفاق می‌افتد و همه سازمان‌هایی بمانند اتحادیه اروپا، ناتو و سازمان ملل که مدعی دفاع از صلح و حقوق بشر هستند، به صرف مسلمان بودن مردم بوسنی چشم بر فجایع عظیمی‌که در این نقطه از جهان اتفاق می‌افتد، می‌بندند و تا آن جا پیش می‌روند که حتی ورود سلاح و مهمات به بوسنی را نیز تحریم می‌کنند و در نهایت بوسنی به مدد کمکهای چند کشور مسلمان از جمله کشورمان ایران، موفق به مقاومت در برابر جنایتکاران صرب می‌شوند. کتاب واقعیت‌های تلخی را بیان می‌کند که خواندن آن قلب انسان را به درد می‌آورد، البته به نظر می‌رسد تمام آنچه که در اینجا بیان شده است بازهم قطره‌ای است در برابر دریای رنجهایی که ملت مسلمان بوسنی متحمل شده‌اند. داستان هرچند توسط سواداو در قالبی عاشقانه روایت می‌شود اما در حقیقت روایت تمام زنان بوسنی در دوران جنگ است. بخشی از داستان را می‌خوانید: حالا همه چیز عوض شده‌بود. مدتها بود که برنامه‌های تمام کانال‌های تلویزیون به اعلام آمار تعداد کشته و زخمی های میدان جنگ و سایر خبرهای مربوط به جنگ محدود شده‌بود. خاک شهر ووکوار، محل زندگی کروات‌ها، از سوی ارتش فدرال یوگسلاوی بمانند پنبه حلاجی شده، زیر و رو شده‌بود. رودخانه دانوب که از میان این شهر زیبا می‌گذشت به دریاچه خون بدل شده‌بود. هزاران نفر در زیر بمبهائی که بر سر شهر فرودمی‌آمد به‌این سو و آن سو فرار می‌کردند و در نهایت در مواجهه با شلیک‌های تصادفی نظامیان بر خاک می‌افتادند. ارتش فدرال یوگسلاوی در همان روز نه فقط شهر ووکوار بلکه دوبروونیک را هم که قبلا محاصره کرده‌بود را نیز هم از طریق دریا و آسمان بمباران کرد. افسوس که از شهر زیبای دوبروونیک فقط مشتی خاک باقی مانده‌بود.
surrender
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

خیلی غم انگیز و در عین حال زیبا... باید بگم که قبل از خوندن این رمان عاشقانه چیزی از مصیبت‌های بسیار و نسل کشی‌ فجیعی که بر سر مسلمون های مظلوم بوسنی در همین حدود سی سال گذشته و در بیخ

- بیشتر
MSadra
۱۳۹۹/۰۲/۲۹

سلام کتاب رمانی احساسی،قوی و دردناکه ولی با پایان خوش موضوع کتاب مهمه:جنگ بوسنی در مورد این موضوع چند تا چیز مهمه و متاسفانه ناشران و فعالان فرهنگی خیلی کم بهش توجه کرده اند. ۱-داستان نسل کشی یه ملت اصالتا مسلمانان تو اروپای مدعی ۲-نقش ایران

- بیشتر
کاوه
۱۳۹۶/۰۸/۲۶

یک داستان عاشقانه در زمان جنگ بوسنی.زیبا ست.

mohsen azimi
۱۳۹۸/۰۸/۰۴

بسیار زیبا تکان‌دهنده با جزئیاتی دقیق اما موجز

الهام
۱۴۰۰/۰۲/۱۷

اول کتاب به نظرم کمی خسته کننده رسید ولی واقعا آنقدر داستان جذاب شد که دوست داشتم یک نفس بخونم و از عاقبت قهرمان داستان باخبر بشم وقایع جنگ در بوسنی هرز گوین خوب توضیح داده شده و اطلاعات خوبی

- بیشتر
M.Kh
۱۴۰۳/۰۵/۲۵

خیلییییییییی غم انگیز بود.💔 حتی یکبار هم درباره جنایت های صرب ها نشنیده بودم و این خیلی فاجعه است که رسانه رو تا این حد دشمن مدیریت میکنه!!! نمیدونم درباره داستان چی بگم :) فقط میتونم بگم بعد خوندنش حالم خیلی

- بیشتر
دایه مکفی
۱۳۹۹/۰۶/۲۴

ترجمه ش کمی آزاردهنده ست، ولی از لحاظ جریان داستانی و تاریخی کتاب قابل قبولیه.

S.Abolqasem
۱۳۹۸/۰۸/۰۲

بسیار غم انگیز ...

maryam haghgoo
۱۴۰۳/۰۵/۰۳

بوسنی یک کشور کوچک بود که با نسبت برابر مسلمان و مسیحی. مسیحی‌هایی که صرب و کروات بودند. صرب‌ها و مسلمان‌ها سالهای زیادی در آرامش کنار هم زندگی می کردند. مسلمان در عید قربان به مسحییان گوشت قربانی می‌دادند و

- بیشتر
egm
۱۴۰۱/۱۲/۲۹

واقعاً چیزی از سرگذشت بوسنی نمیدونستم...

به نظر من دنیای بدون رویا مثل باغچه بدون گل است
مادربزرگ علی💝
هرکس صبر کند به اندازه توانش سنگها را آب خواهد کرد
مادربزرگ علی💝
صورتم را به سمتش برگرداندم، لحن صدایش مانند لالائی بود. حالا متوجه می شدم که عشق تا چه حد عجیب، آتشین و چیزی است شبیه مه، گمان نمی‌کردم که تا این حد بتواند نگاه انسان را تغییر دهد.
مادربزرگ علی💝
" برخی ازمردها قدرنشناسند سوادا. به خاطر اونها بیهوده روزهای خوبمان را هدر می‌دهیم. حتی اگر مثل خورشیدی هم بر اونها بتابیم باز هم نمی‌تونند روشنائی ما رو ببینند. این مردها از نیت خوب ما سوء استفاده می‌کردند و می‌کنند. تو هم مواظب خودت باش، خیلی ساده هستی.‌”
مادربزرگ علی💝
صدای تلویزیون را قطع کردم. در حالی که قلبم به شدت می‌تپید، گفتم" این خیلی ترسناکه خاله.‌” خاله‌ام گفت" حالا دیگه، جنگ به پشت در رسیده است.‌” " چه طور ممکنه جنگ شروع شده باشه؟ در قرن بیستم، در قلب اروپا جنگ شروع شده؟ اصلا نمی‌توانم حرفهائی رو که می‌زنی قبول کنم.‌” خاله‌ام گفت" توی این زندگی هرچیزی امکان داره. تو می‌دانی کتابهای تاریخ چه طور نوشته می‌شوند. کتابهای تاریخ پر از جنگهائی است که بشر نمی‌تواند باورشان کند.‌”
مادربزرگ علی💝
"به او گفتم که در قلبم برای دو مرد جایی نیست.‌” در یک آن خاله‌ام از شدت خنده منفجر شد،‌” آه خدای من، بزرگیت رو شکر، چقدر خندیدم، چقدر خندیدم... ببینم تو این حرف ها رو از کی یاد گرفتی؟" " از کی قرار بود یاد بگیرم، طبیعیه که از تو" خاله‌ام بدون آن که کلمه‌ای بگوید، بر جا میخکوب شد. چند ثانیه‌ای با دقت به من نگاه کرد.‌” از من؟" با شگفتی حرف می‌زد. " بله از تو یاد گرفتم. مگر تو نبودی که هر شب تا صبح با نامزدت آصم از این حرف ها می‌زدی؟" خاله‌ام ناز بالشت کوچکی را که روی مبل بود را برداشت و به سمتم پرتاب کرد.‌” نکنه تو هرشب به حرفهای ما گوش می‌کردی؟" " خاله جون مثل این که یادت رفته توی یکی از اون خونه‌های قوطی کبریتی تیتو زندگی می‌کنیم. من هم چه بخواهم چه نخواهم حرفهای شما را می‌شنیدم. تازه حرفهای دیگری رو هم شنیدم.‌”
مادربزرگ علی💝
واقعیت این بود که‌این صرفا یک جنگ نبود، چرا که در هیچ جنگی زن ها تا این حد مورد ستم واقع نشده بودند. این یک نسل کشی و پاکسازی قومی‌بود که تلاش می شد تا با باردار کردن زن های بوسنیایی در نسلهای بعدی تغییراتی ایجاد کنند، و افسوس که بدترین قسمت ماجرا هم همین بود...
MSadra
ازکودکی تاکنون مردان زیادی را دیده بودم اما تاکنون بانتظار مرد رویاهایم ایستاده بودم. از یک ماه قبل تا کنون پاروهایم را به کناری گذاشته و خود را به آب انداخته و خود را در جریان عشق رها کرده بودم...
دایه مکفی
کتابهای تاریخ پر از جنگهائی است که بشر نمی‌تواند باورشان کند.‌”
forooghsoodani
در تپه‌های برف گرفته کوهها سرود مرگ می خوانند فرشته‌های بالدار بر شهر فرود آمده جان تک تک بوسنیایی ها را می‌گیرند به فرشته‌های مرگ نگاه می‌کنم آن ها هم مثل ما تنها هستند سپس برگشته و به خود نگاه می‌کنم من هم تنها هستم
mohsen azimi

حجم

۱۸۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۸۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان