
کتاب مهمان حبیب
معرفی کتاب مهمان حبیب
کتاب مهمان حبیب نوشتهی جمعی از نویسندگان و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این اثر مجموعهای از سیوشش روایت است که به مراسم چهارمین سالگرد شهادت حاجقاسم سلیمانی در کرمان میپردازد. نویسندگان با حضور در محل حادثه، منازل شهدا، بیمارستانها و کوچههای شهر، روایتهایی دستاول و متنوع از این رویداد و پیامدهای آن را گردآوری کردهاند. هر روایت، زاویهای تازه از تجربههای شخصی، جمعی و اجتماعی افراد حاضر در این مراسم را به تصویر میکشد؛ از دلتنگیها و امیدها تا فداکاریها و سوگ جمعی. مهمان حبیب تلاش دارد تا فراموشی را پس بزند و خاطرهی آن روز و مظلومیت قربانیان را زنده نگه دارد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مهمان حبیب
کتاب مهمان حبیب با گردآوری سیوشش روایت از جمعی از نویسندگان، به بازخوانی و ثبت وقایع مراسم چهارمین سالگرد شهادت حاجقاسم سلیمانی در کرمان میپردازد. این کتاب با ساختاری روایی و چندصدایی، تجربههای متنوع افراد حاضر در این مراسم را بازتاب میدهد؛ از دانشجویان و خادمان موکبها تا خانوادههای شهدا و مردم عادی. هر روایت، بخشی از فضای احساسی، اجتماعی و حتی جزئیات روزمره این رویداد را به تصویر میکشد و در کنار هم، تصویری جامع از یک واقعهی ملی و تاثیرگذار ارائه میدهد. نویسندگان با حضور میدانی و مشاهدهی مستقیم، روایتهایی زنده و ملموس از پیش و پس از حادثهی تروریستی را ثبت کردهاند. مهمان حبیب نهتنها به سوگ و داغ جمعی میپردازد، بلکه لحظات همدلی، ایثار و امید را نیز برجسته میکند. این کتاب، تلاشی است برای حفظ خاطرهی آن روز و جلوگیری از فراموشی فداکاریها و مظلومیتهای بهجامانده از این حادثه.
خلاصه کتاب مهمان حبیب
مهمان حبیب مجموعهای از روایتهای کوتاه و متنوع است که هرکدام از زاویهای متفاوت به مراسم سالگرد شهادت حاجقاسم سلیمانی و حادثهی تروریستی آن روز در گلزار شهدای کرمان میپردازد. دغدغهی اصلی کتاب، ثبت و حفظ خاطرهی جمعی و جلوگیری از فراموشی است. روایتها با زبان و لحنهای گوناگون، تجربههای شخصی و جمعی افراد را بازگو میکنند؛ از دانشجویان و خادمان موکبها تا خانوادههای داغدار و مردم عادی. برخی روایتها به جزئیات روز حادثه، لحظات پیش از انفجار و واکنشهای پس از آن میپردازند؛ برخی دیگر، به سوگ و دلدادگی بازماندگان، خاطرات و امیدهایشان اشاره دارند. کتاب، همزمان با روایت داغ و اندوه، لحظات همدلی، ایثار و حتی طنز تلخ را نیز به تصویر میکشد. مهمان حبیب با کنار هم قرار دادن این روایتها، تصویری چندلایه و انسانی از یک واقعهی ملی ارائه میدهد و بر اهمیت روایتگری و حفظ حقیقت تأکید میکند.
چرا باید کتاب مهمان حبیب را بخوانیم؟
مهمان حبیب با روایتهای متنوع و دستاول، فرصتی فراهم میکند تا ابعاد انسانی، اجتماعی و عاطفی یک رویداد ملی را از نزدیک لمس کنیم. این کتاب نهتنها به ثبت خاطرهی جمعی و جلوگیری از فراموشی میپردازد، بلکه با روایتهای صمیمی و جزئینگر، امکان همدلی با بازماندگان و درک فضای آن روزها را فراهم میسازد. خواندن این اثر، دریچهای به تجربههای واقعی و ناگفتهی افراد مختلف باز میکند و اهمیت روایتگری و حفظ حقیقت را یادآور میشود. همچنین، کتاب با کنار هم قرار دادن صداهای مختلف، تصویری جامعتر و چندوجهی از یک حادثهی تاثیرگذار ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن مهمان حبیب به علاقهمندان روایتهای مستند، پژوهشگران حوزهی تاریخ معاصر، فعالان اجتماعی، دانشجویان علوم انسانی و کسانی که دغدغهی حفظ خاطرهی جمعی و شناخت ابعاد انسانی وقایع ملی را دارند پیشنهاد میشود. همچنین، این کتاب برای افرادی که به دنبال درک عمیقتر از تجربههای بازماندگان و فضای اجتماعی پس از یک حادثهی تلخ هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب مهمان حبیب
«به درازیِ صف نگاه کردم. شانههایم با گردنم کج شد. پرسیدم: «صفِ چیه؟» یک دختر که موهای فر و مشکیاش زودتر از خودش دیده میشد با لبخند از آن دور جوابم را داد: «صف فلافل.» من دوباره به درازیِ صف نگاه کردم. با خودم دودوتا چهارتا کردم: «اینها که فلافلِ دستساز نیست قطعاً! حتماً کارخونهایه. اگه اربعین بود و اینجا جادهٔ نجف _ کربلا، برای فلافل دستساز عراقی میرفتم توی صف اما حالا...» و صدای دختر را شنیدم: «نه، ارزشش رو نداره! نداره برو.» نگاهش کردم. گردنش را از وسطِ صف آورده بود بیرون و داشت بهم میخندید. موهایش از زیر شال نارنجی زده بود بیرون. من هم با لبخند بهش لایک نشان دادم و رفتم. و به این فکر کردم پس چرا او اینجا مانده توی صف؟ آن روز فائزه را نمیشناختم. فائزه از تهران آمده بود کرمان. با اتوبوس آمده بود. میگویند خیلی هم خسته بوده. من قبلترش خوشحال بودم، همان اولی که اسم فائزه را شنیدم. دانشجو معلم بود. صبح همان روز دانشجو معلمهای تهرانی رسیده بودند کرمان. من خودم را رساندم به خوابگاه. میخواستم ازشان استقبال کنم. کنار در ایستادم. آنها یکییکی میآمدند تو. ساکبهدست. کجکج. همان چند ثانیه ساکشان را زمین میگذاشتند و دوباره برمیداشتند. توی چشمشان نگاه میکردم و داد میزدم: «به کرمان خوش اومدید!» صدایم توی صدای روضه گم میشد. یک اسپیکر بزرگ کنار گوشم داشت روضه میخواند. اتوبوس اول که تمام شد، رفتم به یکی از خادمها گفتم: «یه چیز شاد بذار، یه چیز حماسی. بابا امروز روز تولد حضرت زهراست.»
حجم
۱۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه