
کتاب بازار باران
معرفی کتاب بازار باران
کتاب بازار باران نوشتهی یو یونگ گوانگ با ترجمهی مهشید سجادی، اثری داستانی است که توسط نشر دانشآفرین منتشر شده است. این کتاب با روایتی فانتزی و سرشار از عناصر جادویی، داستان دختری نوجوان به نام سرین را روایت میکند که در جستجوی راهی برای رهایی از زندگی دشوار و پر از بدبختیهایش، وارد بازاری اسرارآمیز میشود؛ بازاری که فقط در فصل باران باز است و وعدهی معاملهی بدبختی با خوشبختی را میدهد. بازار باران با شخصیتهایی عجیب و فضاهایی خیالانگیز، دنیایی متفاوت را پیش روی خواننده میگذارد و به دغدغههای نوجوانانه، امید، رؤیا و مواجهه با مشکلات زندگی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بازار باران
کتاب بازار باران داستانی فانتزی و ماجراجویانه از یو یونگ گوانگ است که با ترجمهی مهشید سجادی به فارسی درآمده است. این کتاب با محوریت زندگی سرین، دختری نوجوان که در شرایطی دشوار و پر از محرومیت بزرگ شده، روایت میشود. سرین در شهری به نام رنگینکمان زندگی میکند و با مشکلاتی مانند فقر، تنهایی، غیبت پدر و خواهر و آیندهای نامعلوم دستوپنجه نرم میکند. شایعهای دربارهی بازاری جادویی که فقط در فصل باران باز میشود، زندگی او را دگرگون میکند؛ بازاری که در آن میتوان بدبختی را با خوشبختی معامله کرد. ساختار کتاب بر پایهی سفر قهرمان و ورود به دنیایی جادویی استوار است. شخصیتهای متنوعی از جمله دوکبیها (موجوداتی افسانهای)، گربهی راهنما، فروشندگان عجیب و مدیران بازار، هرکدام با ویژگیها و نقشهای خاص خود، فضای داستان را رنگارنگ و پررمزوراز کردهاند. روایت با نگاهی به دغدغههای نوجوانان، امید به تغییر، و مواجهه با انتخابهای دشوار، پیش میرود و در عین حال، طنز و جزئیات زندگی روزمره را نیز در خود جای داده است.
خلاصه داستان بازار باران
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان بازار باران با زندگی سرین آغاز میشود؛ دختری که پس از مرگ پدر، با مادرش در شرایطی سخت و فقیرانه زندگی میکند. خواهر کوچکترش مدتهاست ناپدید شده و او در مدرسه و اجتماع احساس تنهایی و بیپناهی دارد. شایعهای دربارهی بازاری جادویی که فقط در فصل باران باز میشود، ذهن سرین را به خود مشغول میکند؛ بازاری که با ارسال نامهای دربارهی بدبختیهای شخصی، میتوان دعوتنامهای برای ورود به آن دریافت کرد. سرین با نوشتن نامهای صادقانه، بلیت طلایی بازار را به دست میآورد و در اولین روز بارانی، راهی شهر رنگینکمان و خانهای متروکه میشود. در مسیر ورود به بازار، با پیرمردی مواجه میشود که او نیز بلیت دارد و هر دو با راهنمایی دوکبیای به نام توریا وارد دنیای جادویی بازار باران میشوند. بازار پر از فروشگاههای عجیب، شخصیتهای افسانهای و قوانینی خاص است؛ جایی که بدبختیها را در گویهایی جمع میکنند و در ازای آن سکههای طلایی میدهند تا بتوان خوشبختی را خرید. سرین با گوی مخصوص خود، بدبختیهایش را به یاد میآورد و معامله را انجام میدهد. اما بلیت طلایی او را وارد ماجراهایی متفاوت و چالشبرانگیز میکند و با شخصیتهایی مانند دوروف، برنا و سایر دوکبیها روبهرو میشود. داستان با ماجراجوییهای سرین در بازار، مواجهه با انتخابهای دشوار و جستجوی معنای واقعی خوشبختی و تغییر ادامه مییابد.
چرا باید کتاب بازار باران را بخوانیم؟
بازار باران با ترکیب فضای فانتزی و دغدغههای واقعی نوجوانان، تجربهای متفاوت از داستانگویی را ارائه میدهد. این کتاب نهتنها به ماجراجویی و رؤیاپردازی میپردازد، بلکه به موضوعاتی مانند فقر، تنهایی، امید به تغییر و اهمیت صداقت در مواجهه با مشکلات زندگی اشاره دارد. شخصیتپردازیهای خلاقانه و فضاسازی جادویی، خواننده را به دنیایی میبرد که در آن مرز میان واقعیت و خیال محو میشود. روایت داستان با طنز، جزئیات زندگی روزمره و چالشهای نوجوانانه آمیخته شده و امکان همذاتپنداری با سرین و دیگر شخصیتها را فراهم میکند. این کتاب برای کسانی که به دنبال داستانی پر از رمز و راز، انتخابهای اخلاقی و سفر به دنیایی متفاوت هستند، جذابیت ویژهای دارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن بازار باران به نوجوانان و جوانانی که با دغدغههایی مانند احساس تنهایی، امید به تغییر، یا جستجوی معنای خوشبختی روبهرو هستند پیشنهاد میشود. همچنین به علاقهمندان به داستانهای فانتزی، ماجراجویی و روایتهایی با شخصیتهای چندلایه و دنیای جادویی توصیه میشود.
بخشی از کتاب بازار باران
«سرین با بیحوصلگی به رادیوی قدیمی ضربه زد. او از تلاش برای ترغیب آن به کار کردن خسته شده بود. صدای هواشناس به طور معجزهآسایی دوباره از بلندگوها پخش شد: «به دلیل یک جبهه هوای پرفشار و قوی بر فراز اقیانوس آرام، انتظار میرود هفتهٔ آینده در سراسر شبه جزیرهٔ کره بارندگی داشته باشیم.» نزدیک بود سرین رادیوی قدیمی بیچاره را بیندازد. بالاخره فصل بارانی از راه رسید و همراه آن دعایش مستجاب شد: بازار باران. جایی دورتر از شهری بزرگ مکانی بود به نام شهر رنگینکمان. و جایی در شهر رنگینکمان خانهای رو به ویرانی و متروکه قرار داشت. شایعه شده بود که اگر نامهای در مورد بدبختیتان به این خانه بفرستید، یک بلیت مرموز دریافت خواهید کرد. اگر آن بلیت را در اولین روز فصل بارانی به آن خانه میبردید، میتوانستید زندگیتان را کاملاً تغییر دهید. یکی میگفت: «امکان نداره.» دیگری میگفت: «واقعاً مسخرهست.» در ابتدا همه با آن به عنوان یک فانتزی برخورد کردند؛ اما به نحوی، داستان مانند آتشسوزی مهیبی گسترش یافت و هربار نقلش میکردند، مفصلتر و پرطول و تفصیلتر میشد. اگرچه جزئیات متفاوت بودند، همهٔ داستانها یک چیز مشترک داشتند: دوکبیها.»
حجم
۵۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۵۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه