دانلود و خرید کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه داریوش عابدی
تصویر جلد کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه

کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه

معرفی کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه

کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه نوشتهٔ داریوش عابدی است. انتشارات قدیانی این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه

کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه از قتل امیرعل فرزانه پرده بر‌می‌دارد. امیرعلی فرزانه در یک هتل درجه دو کشته می‌شود. قبل از مرگ در مصاحبه‌ای اعتراف کرده بود که پدرش قاتل زن‌ها، در میدان خراسان، در دههٔ شصت بوده است. همهٔ مدارک و نشانه‌ها حاکی از قتل او به دست پدرش، سلطان گوشت ایران، است.

خواندن کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان پلیسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب راز مرگ امیرعلی فرزانه

«کارت ملی را به او داد. به‌طرف پنجره رفت و آن را باز کرد. سرمای زمستانی به داخل اتاق هجوم آورد. نفس عمیقی کشید. نگاهی به بیرون انداخت. برف، تازه شروع شده بود. دوروبر هتل خلوت بود. هتل در یکی از خیابان‌های فرعی میدان فردوسی قرار داشت. هیاهوی گنگی از سروصدای اطراف میدان به گوش می‌رسید. پنجره را بست. به‌طرف مدیر هتل برگشت و پرسید: «دیشب مسافرها از سروصدای اتاق شکایت نکردند؟»

مدیر هتل شانه‌هایش را بالا انداخت.

«چیزی گزارش نشد جناب سروان.»

سروان دوباره پرسید: «مرحوم برازنده از وقتی آمد هتل، با کسی ملاقات نکرد؟»

مدیر هتل با عجله گفت: «آقای برازنده دیروز عصر وارد هتل شدند. در این مورد باید از کشیک شب بپرسم. قبل از اینکه نظافتچی جنازه را پیدا کند، پستش را تحویل داده بود.»

انوش نگاهی به او انداخت.

«شما می‌توانید تشریف ببرید. اگر موردی بود خبرتان می‌کنم.»

مرد با دستپاچگی سرش را تکان داد. دوباره نگاهی به جنازه انداخت و از اتاق خارج شد. سروان حمیدی به سراغ کاپشن سیاه مقتول رفت. روی جارختی آویزان بود. جیب‌های کاپشن را خالی کرد. چند کارت عابربانک و یک سکهٔ پنج‌تومانی داخل جیب‌ها بود. سروان انوش با تعجب به سکه نگاه کرد. عجیب بود که هنوز می‌شد سکهٔ پنج‌تومانی پیدا کرد. سروان حمیدی یک بار دیگر جیب‌های کاپشن را گشت.

«جناب سروان، ظاهراً موبایلش به سرقت رفته.»

انوش زیر لب گفت: «بعید نیست به‌خاطر موبایل باهم درگیر شده باشند. کسانی که به این‌طور هتل‌ها رفت‌وآمد می‌کنند، برای هرچیزی آدم می‌کشند.»

دراتاق باز شد. چند نفر وارد شدند و به سروان و همکارش سلام کردند. بعد بلافاصله سراع جنازه رفتند. یکی از آنها به‌طرف جنازه خم شد. تی‌شرت او را بالا زد و با دقت بدن لخت و دست‌هایش را نگاه کرد. بعد از مدتی سرش را بلند کرد و گفت: «علائم خفگی و ضرب و شتم در جنازه دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد خودکشی یا قتل، بر اثر تزریق انجام شده. نوع تزریق و زمان مرگ را تا فردا می‌توانم به شما اطلاع دهم.»

سروان جلوتر آمد. روی جنازه خم شد. سپس گفت: «با توجه به وضعیت اتاق، باید گزینهٔ خودکشی را کنار گذاشت دکتر.»

دکتر نگاهی به اوضاع به‌هم‌ریختهٔ اتاق کرد و گفت: «فردا ساعت هشت، گزارش دقیق پزشکی قانونی را برایتان می‌فرستم.»

سروان سرش را تکان داد و با بی‌حوصلگی به همکارش نگاه کرد.

«از مسافرهای طبقه دربارهٔ سروصدای دیشب پرس‌وجو کن. فیلم دوربین مداربسته را هم از زمانی که مقتول وارد هتل شده، نگاه کن. توی اداره منتظرت هستم.»

دوباره با بی‌حالی جنازه را برانداز کرد.

«فکر کنم آخرش باید پرونده را تحویل بچه‌های مواد مخدر بدهیم. درضمن شمارهٔ موبایلش را از هتل بگیر. ببین می‌توانی ردش را بزنی! شاید بشود از این طریق نشانه‌ای از قاتل پیدا کرد.»

از اتاق خارج شد. هتل‌های درجه‌دو، محل اُتراق قاچاقچی‌های مواد مخدر بود. گهگاه بینشان درگیری و نزاعی رخ می‌داد که ممکن بود به قتل ختم شود. کمتر پیش آمده بود که مجرم شناسایی شود؛ مانند قتل‌هایی که در کوچه‌پس‌کوچه‌ها انجام می‌شد و قاتل هیچ‌وقت شناخته نمی‌شد، یا مثل جنازه‌های پاره‌پاره‌شده‌ای که در بیابان پیدا می‌شد و نه قاتلش معلوم بود و نه مقتول، مگر آنکه همدستان مقتول با قاتل تسویه‌حساب می‌کردند و او را به جزای عملش می‌رساندند. سروان انوش به این نوع تسویه‌حساب‌ها می‌گفت، "عدالت به سبک خلاف‌کاران."

از هتل خارج شد. هوا به‌شدت سرد بود. دانه‌های ریز برف در هوا می‌چرخیدند. ماشین را سر خیابان پارک کرده بود. به ماشین رسید و سوار شد. به‌شدت احساس خستگی می‌کرد. دیشب نتوانسته بود بخوابد. دیروز غروب پدرش سکتهٔ قلبی کرده بود و سروان بلافاصله او را به بیمارستان رسانده و تا صبح بالای سرش بود. پس از آنکه وضعیت جسمی پدرش باثبات شده بود، خواسته بود به خانه برود که از کلانتری تماس گرفته و خبر پیداشدن جنازه در هتل فرصت را داده بودند.»

Ham Nobody
۱۴۰۳/۰۸/۰۱

خانواده‌ی پرنفوذی در تهران که پسرشون در مهمانخانه‌ای به قتل می رسه. انوش شخصیت اول داستان، چون پدرش در بیمارستان بستریست و همسرش حامله ی فرزند دوم؛ انگار باید تلاش کند که هم پسر و همسر خوبی باشد و هم پلیس

- بیشتر
نورا
۱۴۰۳/۰۹/۰۹

موضوع کتاب خوب بود اما بیشتر از اینکه تمرکز روی حل پرونده باشه و هر لحظه خواننده با یک معما روبرو بشه ، زندگی روزمره مسئول پرونده رو شرح میده. اگه این سبک رو دنبال می کنید براتون جذاب نخواهد بود.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۲۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۴۰%
تومان