دانلود و خرید کتاب منتخب مثنوی دفتر اوّل مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مولوی
تصویر جلد کتاب منتخب مثنوی دفتر اوّل

کتاب منتخب مثنوی دفتر اوّل

معرفی کتاب منتخب مثنوی دفتر اوّل

«منتخب مثنوی دفتر اوّل» با گزینش، تلخیص، مقابله تفاسیر و تحلیل ثریا همت آزاد (-۱۳۲۳) همان‌گونه که از نامش پیدا است گزیده و خلاصه‌ای از اشعار مولاناجلال الدین محمد بلخی است که با تفسیر اشعار و مقابله و سنجش درستی آنها همراه شده و بر وزن آن افزوده است. این دفتر علاوه بر سرگذشت و احوال مولوی و وصیت‌نامه وی از «نی‌نامه» تا حکایت شانزدهم را درخود دارد. بخشی از شرح « نی نامه» را می‌خوانید:

نی‌نامه بیانگر تمامی فریادها، اشتیاق‌ها و فراق‌های حضرت مولانا از عالم وصال است که از آن دور مانده است. همان‌گونه که تا نی خالی نشود نمی‌توان در آن دمید و نغمه سر داد، مولانا این تهی شدن از نفسانیات و رهایی از علت‌ها را به مانند فریادی که هم به شوق می‌ماند و هم به درد فراق، در نی می‌دمد تا دمی آرام گیرد و یا فریاد وصال او، بیانگر و ویرانگر خواب‌آلودگانی باشد که نی را به فراموشی سپرده‌اند. مولانا بدان بزرگ انسانی می‌ماند که رسالت هبوط را با تمامی وجودش حس کرده و بزرگداشت آن را در محضر الهی اقرار و به گوش خود، عالمیان و آدمیان، نفیر می‌زند.

او با جرأت، سینه سپر می‌کند که اگر می‌خواهید شرح درد فراق سینه‌ام را بشناسید و بخوانید تمام جوارحم از هم بدرید تا ببینید که چگونه تمامی ذرات آن لبریز از ریزش اشتیاق است.

اگر این سینه چنین بی‌قراری می‌کند، بر من خُرده مگیرید که هر که را هبوط بوده است، بوی وصال، نَفَس حیات اوست که در نی می‌دمد و هر کس را «نی‌ای» باید. شما گمان مبرید که فریاد درون من، بادی گذرا و سبکبار است، که این آتشی سوزنده است که از دل گُرگرفتة من برمی‌آید. هر دل روشنی، فتنه‌ای دارد که تا سنگ طلای او ذوب نشود، همان سنگ است و خاک که بر باد می‌مانَد، که بر باد می‌رود.

مثنوی هفت اورنگ جامی (جلد ۱)
عبدالرحمن بن احمد جامی
منتخب مثنوی دفتر دوم
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مولوی
از چنین حکایت‌ها (گزیده تاریخ بیهقی)
ابوالحسن تهامی
داستان های مثنوی (دفتر ششم)
داوود جمشیدی‌نیا
دموع و دماء؛ جلد ۴
مرتضی حیدری‌آل کثیر
افسانه های کهن؛ جلد سوم
ناهید عبقری
دانه معنی؛ بازخوانی داستان های مثنوی معنوی
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مولوی
داستان های مثنوی (دفتر اول)
داوود جمشیدی‌نیا
از گلستان بی‌خزان شیخ شیراز (گزیده‌ی گلستان سعدی)
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی
حکایت هایی از عطار
زینب یزدانی
تحفة الملوک
علی حفص اصفهانی
شرح مثنوی شریف (جلد سوم)
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مولوی
شرح مثنوی معنوی؛ جلد سوم
ناهید عبقری
حکایت های خواندنی از اسرارالتوحید
زینب یزدانی
داستان های مثنوی (دفتر دوم)
داوود جمشیدی‌نیا
حکایت هایی از جوامع الحکایات و لوامع الروایات
زینب یزدانی
از عارف قصه گو بشنو (جلد اول)
ناهید عبقری
مثنوی معنوی مولوی؛ جلد اول
ناهید عبقری
حکایت های توحیدی؛ جلد اول
حسن ارشاد
eeeeeeehsan
۱۳۹۶/۰۶/۱۹

لطفا دیوان شمسش هم بذارید. طاقچه دیوان شمس مولوی رو نداشته باشه زشته بخدا!

Anara
۱۳۹۸/۱۰/۱۵

کتاب خیلی خوبیه ولی جامع نیست و بعضی اشعار در این کتاب نیست ولی تفاسیر خوبی داره

بیژن دوران
۱۳۹۹/۰۶/۲۰

با سلام خدمت دوستان. بیشتر داستان های دفتر اول مثنوی تو جلد اول این مجموعه اومده بود واقعا قشنگ بود چیزی که من واقعا دوست داشتم و مدت ها دنبالش بودم همین توضیحات و معانی کلمات دشوار تو اشعار بود

- بیشتر
king
۱۳۹۶/۰۶/۱۷

عالی

گر توکل می‌کنی در کار کُن کِشت کُن پس تکیه بر جَبّار کُن
Hossein shiravand
عشق‌هایی کز پی رنگی بُوَد عشق نَبوَد عاقبت ننگی بود
Hossein shiravand
پروردگار من، ای وصل من و وصال من. من تنها با تو شادِ شاد می‌شوم، من تنها با تو سلامت می‌شوم، من تنها با تو زیر و بم دلم میزان می‌شود و راحتِ راحت می‌شوم. ای طبیبم، ای حبیبم، ای تنها درمانگر تمام دردهای کم و بیش من، ای فریادرس ناله‌های آشکار و پنهان من، ای آرام‌بخش آن‌چه می‌دانم و نمی‌دانم! تو همیشه زنده‌ای، تو همیشه حاضر، تو همیشه ناظر.
S
نی‌نامه بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه‌شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
S
عشق‌هایی کز پی رنگی بُوَد عشق نَبوَد عاقبت ننگی بود خون دوید از چشم همچون جوی او دشمن جان وی آمد روی او دشمن طاووس آمد پَرِّ او ای بسی شه را بِکُشته فَرِّ او به‌تدریج که زرگر سمرقندی، روی به زردی نهاد، در دل کنیزک، مهرش به سردی گرایید. این حقیقتی است که عشق‌هایی که به زیبایی ظاهر و هوس‌های لحظه‌ای رضایت می‌دهند، عاقبت، سرافکندگی و نابودی نصیب‌شان می‌شود. چشمان زرگر پرخون شد که آن روی زیبا، دشمن جان وی شد. چون در پس آن هوس بود نه زیبایی روح. همان‌گونه که دشمن طاووس، غرور به پرهای زیبایش، و ای بسا شاهان‌که حَظِّ قدرت، موجب نابودی بارگاهشان می‌شود.
Hemmat
آثار مولانا: ۱. غزلیات: دیوان شمس ۲. رباعیات: که دارای معانی و مضامین عرفانی و معنوی است. ۳. فیه‌مافیه: مجموعه تقریرات مولانا که در مجالس خود بیان کرده است. ۴. مکاتیب: این کتاب که به نثر است مشتمل بر مکتوبات و نامه‌های مولانا به معاصرین خود است. ۵. مثنوی: در شش دفتر می‌باشد.
S
ای همیشه حاجت ما را پناه بار دیگر ما غلط کردیم راه
یاش
این همه گفتیم لیک اندر بسیج بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ ای خدا ای فضل تو حاجت‌روا با تو یاد هیچ‌کس نَبود روا قطره‌ای دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش قطرة علم است اندر جان من وارهانش از هوا وز خاکِ تن خداوندا! هرچه از اهمیت تلاش و دوری از هوای نفس و عدم نیاز به تأیید دیگران گفتیم، همه بر جای خود، اما اگر توجه و عنایت تو نباشد، هیچِ هیچیم. ای خداوندی که افاضه مرحمت تو، تمام حاجات ما را برآورده می‌سازد، آن هنگام که با یاد تو مونس و دمسازیم، جای هیچ‌کس دیگر نیست. از تو می‌خواهیم آن قطره‌ای از دانش را که به موجب فطرت الهی و مقام «خَلیفَة‌ُالرحمانی» در وجودمان نهادی، به مرحمت و فضل خِود، به دریای حکمت و دانش متصل گردان، زیادش کن، که می‌دانیم عقل جزئی و محدود، صدبار ستم به همراه می‌دارد. خداوندا! به عظمت خلقتت، از تو می‌خواهیم که آنی ما را به خود وا مگذاری.
عبدالوهاب
من گنه‌کار توام رحمی بکن بر مَکَن یک بارگیم از بیخ و بن کافر پیر ار پشیمان می‌شود چون که عذر آرد مسلمان می‌شود حضرت پُررَحمتست و پُرکَرم عاشق او هم وجود و هم‌عَدَم کفر و ایمان عاشق آن کبریا مس و نقره بندة آن کیمیا
عباس
این همه گفتیم لیک اندر بسیج بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ ای خدا ای فضل تو حاجت‌روا با تو یاد هیچ‌کس نَبود روا قطره‌ای دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش قطرة علم است اندر جان من وارهانش از هوا وز خاکِ تن
عباس
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو وعده‌های آن لب چون قند کو گر فراق بنده از بد بندگی است چون تو با بَد، بَد کنی پس فرق چیست؟
Hossein shiravand
من گنه‌کار توام رحمی بکن بر مَکَن یک بارگیم از بیخ و بن کافر پیر ار پشیمان می‌شود چون که عذر آرد مسلمان می‌شود حضرت پُررَحمتست و پُرکَرم عاشق او هم وجود و هم‌عَدَم کفر و ایمان عاشق آن کبریا مس و نقره بندة آن کیمیا خداوندا من می‌دانم که در پیشگاه تو کم دارم، اما تو کریمی، بر من رحم کن و ریشه مرا از بیخ و بن مَکَن. اگر کافر پیر، روی به‌سوی تو آورده و با عذر به درگاهت اظهار پشیمانی می‌کند، این لطفی است که تو بر او کرده‌ای. تمام هست و نیست، تمام تضادها از کفر و ایمان، از زشت و زیبا از مس و نقره، در دامان پُرمهر تو در انتظار کیمیا شدند. گرچه به‌ظاهر ضد هم می‌نمایند، اما در این دریای هستی، به‌گونه‌ای شناور و مشتاق پیوستن به تو می‌باشند. اگرچه تو همة خوبی و همة مطلق زیبایی هستی!
عبدالوهاب
معنی مردن ز طوطی بُد نیاز در نیاز و فقر، خود را مرده ساز تا دم عیسی تو را زنده کند همچو خویشت خوب و فرخنده کند از بهاران کِی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ سال‌ها تو سنگ بودی دل‌خراش آزمون را یک زمانی خاک باش مردن طوطی، تمثیلی از بیان بزرگان دین چون پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) است که می‌فرمایند: بمیرید، قبل از آن‌که میرانده شوید. چنین مردنی، فقری است که در خود، ثروت جاویدان دارد و آن‌چنان‌که عیسی (ع)، مرده را زنده می‌کند، دم عیسایی در هر که باشد، او را خوش و شادمان و فروتن می‌سازد. در بهاران، از سنگ گل نمی‌روید. اما از خاک که نرم و منعطف است، گل‌های رنگارنگ می‌روید. پس آیا آن هنگام نرسیده است که سنگ وجودمان با تیشة غیرت حضور، همنوای خاک شود، باشد که تا گلی بروید؟!
عبدالوهاب
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص مرده شو چون من که تا یابی خلاص دانه باشی مرغکانت بر چَنند غنچه باشی کودکانت بر کَنند دانه پنهان کن بکلی دام شو غنچه پنهان کن گیاه بام شو اگر سالک راه حق می‌خواهد از گزند این و آن و نَفس خویشتن در امان بماند، نباید با اندک دانایی و حضور، به خودستایی و نمایش آن، بازارگرمی کند. که در این صورت طمع و خوش‌تعارفی دیگران او را سرگرم ساخته، از وصال حق دور می‌نماید.
عبدالوهاب
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش تا دَم آخر دَمی فارغ مباش
عبدالوهاب
دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
عبدالوهاب
آن‌ها تمام دردهای فراق را که ناشی از کشش بسیار آن‌ها به دیدار جمال حق است، به جان شیرین می‌خرند. آن‌ها با رضایت و تسلیم، هرچه از دوست رسد، هدیه‌ای از لطف الهی و توجه حضرت حق به خویشتن، بر جان می‌نهند. ناخوشِ او خوش بُوَد در جان من جان فدای یار دل‌رنجان من عاشقم بر رنج خویش و درد خویش بهر خشنودی شاه فردِ خویش خاک غم را سُرمه سازم بهر چشم تا ز گوهر پُر شود دو بحر چشم
عبدالوهاب
من چه غم دارم که ویرانی بُوَد زیر ویران، گنج سلطانی بُوَد غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر همچو موجِ بحرِ جان زیر و زِبَر ما بها و خون‌بها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم
عبدالوهاب
هر که عاشق دیدی‌اش معشوق دان کو به نسبت هست هم این و هم آن تشنگان گرآب جویند از جهان آب، جوید هم به عالَم تشنگان آن کس که به‌راستی، عالم و عاشق بر حق است، چگونه می‌شود که معشوق، حال او را درنیافته و دست او را نگیرد؟ اگر به‌راستی تشنة درک وجود، معرفت و رسالت شخصی خود هستیم و به‌راستی دوست داریم آن‌گونه باشیم که خدا دوست دارد، چگونه می‌شود که آب، به فرمان خداوند، دل و جان تشنه ما را سیراب نکند؟!
عبدالوهاب
هر دَمی او را یکی معراج خاص بر سَرِ تاجش نَهَد، صد تاج خاص صورتش بر خاک و جان بر لامکان لامکانی فَوقِ وَهم سالکان رَهرو راه حق، گرچه در ظاهر سجده بر زمین می‌کند، ولی آن‌چنان دلش با خداست که هر لحظه با شوق افزون او نسبت به حق تعالی، نو به نو تاج‌هایی بر سرش می‌نهند که حتی در گمان سالک هم نمی‌آید. آن تاجی که فقط ملکوت می‌بینند.
عبدالوهاب

حجم

۱۹۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۱۹۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۹,۵۰۰
تومان