
کتاب با آنکه می خواهم بمیرم، دلم دوکبوکی می خواد
معرفی کتاب با آنکه می خواهم بمیرم، دلم دوکبوکی می خواد
کتاب الکترونیکی «با اینکه میخواهم بمیرم، دلم دوکبوکی میخواهد» نوشتهٔ بک سه هی و با ترجمهٔ سوزان طالبپور، توسط نشر ۳۶۰ درجه منتشر شده است. این اثر در دستهٔ ناداستانهای خودزندگینامهای و روانشناختی قرار میگیرد و به تجربههای زیستهٔ نویسنده با اختلال افسردگی مزمن (دیستایمیا) و تلاشهایش برای کنارآمدن با احساسات متناقض، اضطراب و جستوجوی معنا در زندگی روزمره میپردازد. روایت کتاب، صریح و بیپرده، از جلسات درمانی، خاطرات کودکی و روابط خانوادگی و اجتماعی نویسنده شکل گرفته است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب با آنکه می خواهم بمیرم، دلم دوکبوکی می خواد
«با اینکه میخواهم بمیرم، دلم دوکبوکی میخواهد» اثری ناداستانی و خودزندگینامهای است که بک سه هی در آن با نگاهی موشکافانه و صادقانه به تجربهٔ زیستهٔ خود با افسردگی مزمن میپردازد. کتاب در قالب مجموعهای از یادداشتها، گفتوگوهای درمانی و خاطرات شخصی نوشته شده و ساختاری روایی دارد که خواننده را به درون ذهن و احساسات نویسنده میبرد. این اثر در فضایی میان خاطرهنویسی و گفتوگوهای رواندرمانی حرکت میکند و با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی، فشارهای اجتماعی و دغدغههای هویتی، تصویری ملموس از زیستن با اختلالات روانی ارائه میدهد. نویسنده در این کتاب، نهتنها به روایت رنجها و فرازونشیبهای شخصی خود میپردازد، بلکه تلاش میکند با بازتاب تجربههایش، به دیگرانی که با احساسات مشابه دستوپنجه نرم میکنند، احساس همدلی و همراهی ببخشد. «با اینکه میخواهم بمیرم، دلم دوکبوکی میخواهد» اثری است که در مرز میان اعترافات شخصی و تحلیل روانشناختی حرکت میکند و با زبانی بیپرده، به موضوعاتی چون عزتنفس، اضطراب، وابستگی، حسادت و جستوجوی معنا در زندگی میپردازد.
خلاصه کتاب با آنکه می خواهم بمیرم، دلم دوکبوکی می خواد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با روایت صریح و بیپردهٔ بک سه هی از تجربهٔ زیستهاش با افسردگی مزمن آغاز میشود. نویسنده با بازگویی خاطرات کودکی، روابط خانوادگی پرتنش و احساس شرم و ناامنی، زمینههای شکلگیری اضطراب و افسردگی را در زندگی خود ترسیم میکند. او از دوران مدرسه و نوجوانی، احساس متفاوتبودن و ناتوانی در بیان احساساتش را به یاد میآورد و به تدریج، تأثیر این احساسات بر روابطش با خانواده، خواهران و دوستان را شرح میدهد. در بخشهایی از کتاب، جلسات گفتوگو با روانپزشک بهصورت دیالوگهایی آورده شده که در آنها نویسنده دربارهٔ عزتنفس پایین، وسواس نسبت به ظاهر، وابستگی شدید به دیگران و ترس از تنهایی صحبت میکند. او به چرخهٔ معیوب تلاش برای رسیدن به استانداردهای ایدهآل و شکست در تحقق آنها اشاره میکند و از احساس گناه و خودسرزنشی پس از هر ناکامی میگوید. کتاب به موضوعات متعددی مانند حسادت، مقایسهٔ خود با دیگران، تجربهٔ شرم، اضطراب اجتماعی و تلاش برای خودمراقبتی میپردازد. نویسنده با صداقت، از تجربههایش در روابط عاشقانه و دوستیها، ترس از طردشدن و میل به تأیید دیگران سخن میگوید. او همچنین به نقش دارو و درمان در بهبود وضعیت روانی خود اشاره میکند و از فرازونشیبهای مسیر درمان و پذیرش خود مینویسد. در نهایت، «با اینکه میخواهم بمیرم، دلم دوکبوکی میخواهد» تلاشی است برای فهمیدن و پذیرفتن احساسات متناقض، یافتن معنا در زندگی روزمره و آشتی با خود، حتی در میانهٔ رنج و ناامیدی.
چرا باید کتاب با آنکه می خواهم بمیرم، دلم دوکبوکی می خواد را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صادقانه و بیپرده، تجربهٔ زیستهٔ فردی را به تصویر میکشد که با افسردگی مزمن، اضطراب و احساسات متناقض دستوپنجه نرم میکند. خواندن این اثر فرصتی است برای آشنایی با پیچیدگیهای روان انسان، بهویژه در مواجهه با اختلالات روانی که اغلب در جامعه نادیده گرفته میشوند. نویسنده با بازگویی جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و اجتماعی، و جلسات درمانی، به خواننده امکان میدهد تا با لایههای پنهان رنج و امید در زندگی افراد مبتلا به افسردگی آشنا شود. این کتاب میتواند برای کسانی که خود یا اطرافیانشان با مشکلات روانی روبهرو هستند، دریچهای به سوی درک بهتر، همدلی و پذیرش باشد. همچنین، برای علاقهمندان به ناداستانهای شخصی و روایتهای روانشناختی، اثری خواندنی و تأملبرانگیز است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای افرادی که با افسردگی، اضطراب، یا احساسات متناقض درگیر هستند، مفید است. همچنین کسانی که به دنبال درک عمیقتر از تجربههای زیستهٔ افراد با اختلالات روانیاند یا علاقهمند به ناداستانهای شخصی و روایتهای روانشناختی هستند، میتوانند از این اثر بهرهمند شوند. برای خانوادهها، دوستان و درمانگران نیز این کتاب میتواند به عنوان منبعی برای همدلی و شناخت بهتر دنیای درونی افراد مبتلا به افسردگی کاربرد داشته باشد.
بخشی از کتاب با آنکه می خواهم بمیرم، دلم دوکبوکی می خواد
«گر میخواهید شاد باشید نباید از حقایق زیر بترسید؛ بلکه باید مستقیما با آنها روبرو شوید: اول این که ما هميشه ناراضی هستیم؛ و اينکه غم، رنج و ترس ما دلایل خوبی برای وجود داشتن دارند. دوم اینکه هیچ راهی واقعی برای جدا کردن کامل این احساسات از خودمان وجود ندارد.» این نقلقول یکی از نوشتههای مورد علاقهی من است که اغلب به آن برمیگردم. حتی در غیرقابل تحملترین لحظات افسردگیام میتوانستم به شوخی یکی از دوستانم بخندم؛ اما هنوز در قلبم احساس خلا میکنم؛ و بعد در شکمم احساس خالیبودن میکنم؛ که باعث میشود برای خوردن مقداری دوکبوکی بیرون بروم؛ چه بلایی سر من آمده؟ من در حد مرگ افسرده نبودم؛ اما خوشحال هم نبودم. در عوض در احساسی بین اين دو شناور بودم. من بیشتر عذاب کشیدم زیرا نمیدانستم که اين احساسات ضدو نقیض میتواند در بسیاری از مردم وجود داشتهباشد و وجود دارد. چرا ما در صادقبودن در مورد احساسات خود بد هستیم؟ آیا به این دلیل است که ما آنقدر از زندگی خسته شدهایم که وقتی برای درمیانگذاشتن آنها نداریم؟ من اصرار بر یافتن دیگرانی داشتم که همان احساسی که من داشتم را داشتهباشند. بنابراین تصمیم گرفتم به جای سرگردانی بیهدف در جستجوی اين دیگران؛ شخصی باشم که میتوانستند دنبالش بگردند؛ تا دستم را بالا بگیرم و فریاد بزنم؛ من همین جا هستم، به امید این که یکی ببیند در حال دستتکاندادن هستم؛ خودرا در من بشناسد و به من نزدیک شود؛ تا بتوانیم در وجود یکدیگر آرامش پیدا کنیم.»
حجم
۹۲۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۹۲۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه