کتاب زندگی با سرعت بریژیت ژیرو + دانلود نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زندگی با سرعت

کتاب زندگی با سرعت

نویسنده:بریژیت ژیرو
دسته‌بندی:
امتیازبدون نظر

معرفی کتاب زندگی با سرعت

کتاب الکترونیکی «زندگی با سرعت» نوشتهٔ بریژیت ژیرو و با ترجمهٔ پریزاد تجلی، توسط نشر مروارید منتشر شده است. این رمان با محوریت تجربهٔ شخصی نویسنده، به بررسی زنجیره‌ای از وقایع و انتخاب‌ها می‌پردازد که منجر به مرگ همسرش در یک سانحهٔ موتورسیکلت شد. ژیرو با نگاهی موشکافانه و بی‌پرده، به واکاوی سرنوشت، شانس و مسئولیت فردی در مواجهه با فقدان می‌پردازد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب زندگی با سرعت

«زندگی با سرعت» اثری در قالب رمان است که در آن بریژیت ژیرو، نویسندهٔ فرانسوی، تجربهٔ زیستهٔ خود را به روایت درمی‌آورد. این کتاب در فضایی میان خاطره‌نویسی و داستان‌پردازی حرکت می‌کند و با ساختاری اپیزودیک، به بازخوانی وقایع منتهی به یک حادثهٔ تلخ می‌پردازد. ژیرو با الهام از یک ترانهٔ لو رید، عنوان کتاب را برگزیده و در متن، بارها به مفهوم سرنوشت و تصادف‌های زندگی اشاره کرده است. روایت کتاب از زاویهٔ اول شخص و با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و انتخاب‌های کوچک و بزرگ شکل گرفته است. نویسنده با بازگشت‌های مکرر به گذشته و مرور اما و اگرها، تلاش می‌کند معنای فقدان و تأثیر تصمیمات جزئی را در زندگی روشن کند. این اثر در مرز میان ناداستان و رمان حرکت می‌کند و با زبانی صریح، تجربهٔ سوگ و بازسازی زندگی پس از آن را به تصویر می‌کشد.

خلاصه داستان زندگی با سرعت

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان «زندگی با سرعت» با امضای قرارداد فروش خانه‌ای آغاز می‌شود که قرار بود نقطهٔ شروع زندگی مشترک نویسنده و همسرش باشد، اما هرگز به آن تحقق نیافت. روایت از زاویهٔ دید بریژیت ژیرو، به بازخوانی زنجیره‌ای از انتخاب‌ها و تصادف‌های به‌ظاهر کوچک می‌پردازد که در نهایت به مرگ همسرش کلود در یک سانحهٔ موتورسیکلت منجر شد. نویسنده با مرور خاطرات، اما و اگرها و تصمیمات روزمره، تلاش می‌کند بفهمد چگونه مجموعه‌ای از عوامل بیرونی و درونی، سرنوشت را رقم زده‌اند. هر فصل با یک «اگر» آغاز می‌شود: اگر خانه را نمی‌خریدند، اگر کلیدها را زودتر تحویل نمی‌گرفتند، اگر برادرش موتورش را در گاراژ خانه پارک نمی‌کرد و... این ساختار تکرارشونده، حس جست‌وجوی بی‌پایان برای یافتن معنای حادثه را تقویت می‌کند. در دل روایت، نویسنده به احساس گناه، مسئولیت، سوگ و تلاش برای بازسازی زندگی پس از فقدان می‌پردازد. کتاب نه‌تنها یک داستان شخصی، بلکه تأملی بر نقش تصادف، شانس و انتخاب در زندگی انسان است و با جزئیات دقیق، فضای خانوادگی، روابط و دغدغه‌های ذهنی نویسنده را بازتاب می‌دهد.

چرا باید کتاب زندگی با سرعت را بخوانیم؟

این کتاب با ساختاری متفاوت و روایتی صادقانه، تجربهٔ مواجهه با فقدان و تلاش برای درک سرنوشت را به تصویر می‌کشد. «زندگی با سرعت» به‌جای ارائهٔ پاسخ‌های قطعی، مخاطب را به تأمل دربارهٔ نقش انتخاب‌ها و تصادف‌ها در زندگی دعوت می‌کند. نویسنده با بازگشت‌های مکرر به گذشته و مرور اما و اگرها، نشان می‌دهد چگونه جزئی‌ترین تصمیمات می‌توانند سرنوشت انسان را تغییر دهند. این اثر برای کسانی که به روایت‌های شخصی، واکاوی روانی و تحلیل روابط خانوادگی علاقه‌مندند، فرصتی برای همدلی و بازاندیشی فراهم می‌کند. همچنین، کتاب با پرداختن به سوگ و بازسازی زندگی پس از حادثه، تصویری ملموس از پیچیدگی‌های عاطفی و ذهنی انسان ارائه می‌دهد.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مطالعهٔ این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های معاصر، روایت‌های شخصی و ناداستان‌هایی با محوریت سوگ و فقدان مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ سرنوشت، شانس و تأثیر انتخاب‌های روزمره را دارند یا با تجربهٔ از دست دادن عزیزان دست‌وپنجه نرم می‌کنند، می‌توانند با فضای کتاب ارتباط برقرار کنند.

بخشی از کتاب زندگی با سرعت

«بعد از ماه‌های طولانی مقاومت، بعد از روزها نادیده گرفتن رقابت املاکی‌ها برای تصاحب زمین ملک‌مان بالاخره تسلیم شدم. امروز قرارداد فروش خانه را امضا کردم. وقتی می‌گویم خانه، از خانه‌ای حرف می‌زنم که بیست سال پیش با کلود خریدیم ولی او هیچ‌وقت در آن زندگی نکرد. به‌خاطر تصادف. به‌خاطر آن روز ژوئن که او سوار بر موتوری که مال خودش نبود در بلوار شهر گاز می‌داد و با سرعت می‌راند. احتمالاً تحت تأثیر چیزهایی که لو رید دربارۀ «زندگی با سرعت و مرگ در جوانی» نوشته بود و چیزهایی مثل این در کتابی که کلود داشت می‌خواند. و من آن را روی پارکت پای تخت پیدا کردم و شب بعد شروع کردم به ورق زدنش. انگار روحم را فروختم و شاید روح او را. بنگاهی قبلاً چند قطعه زمین از جمله زمین همسایه را خریده بود. قرار بود پروژه‌ای ساختمانی را کلید بزند که مشرف به حیاط ما بود. ساختمان چهارطبقه‌ای که هم حریم خصوصی‌ام را از بین می‌برد هم جلوی نور آفتاب را می‌گرفت. سکوت و روشنایی، تمام می‌شد. طبیعت اطراف تبدیل به بتون و منظره می‌شد. از طرف دیگر پیش‌بینی می‌شد که آن‌جا برای تسهیل دسترسی محلی که از این پس منطقه‌ای مسکونی بود، جاده هم بسازند که باز به حریم ما دست‌درازی می‌کرد. جای آواز پرنده‌ها را صدای موتور ماشین‌ها می‌گرفت. بلدوزرها همه‌چیز را با خاک یکسان می‌کردند. وقتی سال ۱۹۹۹ من و کلود این خانه را خریدیم، فرانک تازه تبدیل به یورو شده بود. طرح تازۀ مالکیت زمین‌ها نشان می‌داد که ما در منطقۀ سبز هستیم، به بیان دیگر این بخش امکان ساخت‌وساز نداشت. صاحب خانۀ همسایه به ما خبر داد که حتی یک درخت هم نمی‌توانیم قطع کنیم مگر آن‌که درختی جایگزینش شود. هر وجب از طبیعت مقدس بود. به همین خاطر این‌جا ما را جذب کرد، می‌توانستیم در خفا در حاشیۀ شهر زندگی کنیم. درخت گیلاسی جلوی پنجره‌ها بود، درخت افرایی هم بود که سالی که از الجزیره برگشتم، طوفان آن را از ریشه درآورد و همین‌طور درخت سدری که اخیراً متوجه شدم صمغ آن برای مومیایی کردن کاربرد دارد. خودم هم درخت‌های دیگری کاشتم، بعضی‌ها هم خودشان درآمدند مثل درخت انجیری که کنار دیوار ته حیاط درآمد. هر کدام برای خودشان داستانی دارند اما کلود هیچ‌کدام این‌ها را ندید. فقط فرصت کرد درحالی‌که با شوق سوت می‌زد این‌جا را ببیند. و به کارهای زیادی که باید انجام می‌شد فکر کند، به تعمیر قسمتی که می‌توانست موتورش را آن‌جا پارک کند. فقط زمان داشت تا سطوح را متر کند و با ژست و ادا طرح‌هایش را روی هوا بکشد. فرصت داشت تا در دفترخانه امضا کند. به زبان املاکی‌ها این ملک، پتانسیل زیادی داشت. این کار نوسازی حسابی ما را به هیجان می‌آورد. می‌شد بدون این‌که مزاحم همسایه‌ای که درخت‌ها را می‌شمرد شویم، موسیقی گوش کنیم. همسایه‌ای که زمین‌های پهناورش از پشت پرچین‌هایی طبیعی شروع می‌شد. آن‌جا می‌توانستیم یک زندگی تمام‌وکمال را آغاز کنیم و با خوش‌باوری برای دیدن ستاره‌های دنباله‌دار برنامه‌ریزی کنیم. به‌خاطر زنجیره‌ای از وقایع تلخ، من و پسرم تنها به آن‌جا اسباب‌کشی کردیم. امضای قرارداد فروش. تصادف. اسباب‌کشی. خاکسپاری. دیوانه‌وارترین سرعت ممکن در زندگی‌ام. حس سقوط از ارتفاع یک برج هشت‌طبقه با موهای پریشان در باد در سبد بالونی که طنابش قطع شده. من از این چشم‌انداز دور می‌نویسم، جایی که فرود آمدم، به گل نشستم و از آن‌جا به دنیا مانند فیلمی محو و نامفهوم نگاه کردم؛ فیلمی که مدت‌های طولانی بدون من جریان داشت. خانه شده بود شاهد زندگی من بدون کلود. اسکلتی که مجبورم می‌کرد زنده بودن را یاد بگیرم. شدت عصبانیتم را با کوبیدن پتک سر تیغه‌ها خالی می‌کردم. خانه‌ای کلنگی بود با خاکی آمادۀ کشت که ما امیدوار بودیم آن را تبدیل به باغ کنیم. به‌جای بازسازی دلم می‌خواست زمین را بکنم و به‌هم بریزم، با زمین و زمان جنگ داشتم. گچ و سنگ و چوب چیزهایی بودند که می‌توانستم بدون آن‌که بیفتم زندان، بزنم و بکشم‌شان. این انتقام کوچکی بود از سرنوشت، لگد زدن به ایرانیت در، با قیچی پاره کردن بوم‌های کنفی، و شکستن شیشه‌ها در حال فریاد زدن."

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰
۲۰%
تومان