
کتاب تابستانی با دشمن
معرفی کتاب تابستانی با دشمن
کتاب الکترونیکی «تابستانی با دشمن» نوشتهٔ شهلا العجیلی و با ترجمهٔ مریم اکبری موسیآبادی، توسط نشر مروارید منتشر شده است. این رمان داستان زندگی زنی به نام «لمیس» را روایت میکند که از کودکی در شهر الرقه سوریه تا مهاجرتش به کلن آلمان، با فرازونشیبهای زندگی، عشق، خیانت، جنگ و مهاجرت روبهرو میشود. روایت کتاب با نگاهی واقعگرایانه به زندگی، روابط خانوادگی و اجتماعی، و تأثیرات جنگ و مهاجرت بر هویت فردی و جمعی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تابستانی با دشمن
«تابستانی با دشمن» رمانی واقعگرا و اجتماعی است که با محوریت زندگی یک زن سوری به نام «لمیس» نوشته شده است. شهلا العجیلی، نویسندهٔ سوری-اردنی، با بهرهگیری از تجربههای زیسته و نگاه پژوهشگرانهاش به فرهنگ و جامعه، اثری خلق کرده که در آن روایت زندگی فردی با تحولات اجتماعی و تاریخی گره خورده است. این رمان در قالب داستانی بلند و با روایت اولشخص، زندگی سه نسل از زنان یک خانواده را در بستر تحولات سوریه و مهاجرت به اروپا به تصویر میکشد. ساختار کتاب بر پایهٔ بازگشت به گذشته و مرور خاطرات شکل گرفته و با توصیفهای دقیق از مکانها، اشیا و روابط انسانی، فضای ملموسی از شهر الرقه و کلن را پیش چشم خواننده میگذارد. درونمایههایی چون عشق، خیانت، جنگ، مهاجرت و هویت، در سراسر رمان جریان دارند و شخصیتها هرکدام با دیدگاهها و دغدغههای متفاوت، به این مفاهیم واکنش نشان میدهند. این اثر با حضور در فهرست نهایی جایزهٔ بوکر عربی، جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر عربی یافته است.
خلاصه داستان تابستانی با دشمن
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «تابستانی با دشمن» با روایت «لمیس»، زنی نزدیک به چهل سال، آغاز میشود که اکنون در کلن آلمان زندگی میکند. روایت از زمان حال شروع میشود و ذهن راوی به گذشته بازمیگردد؛ به دوران کودکی و نوجوانیاش در شهر الرقه سوریه. لمیس خاطراتش را از زندگی در کنار مادر، مادربزرگ و دوستانش مرور میکند و به فراز و نشیبهای زندگی خانوادگی، عشقهای نوجوانی، روابط پیچیده با عبود و تأثیرات جنگ و مهاجرت میپردازد. در این میان، سه نسل از زنان خانواده با دیدگاهها و سبک زندگی متفاوت، در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی سوریه به تصویر کشیده میشوند. روایت، با توصیف دقیق مکانها و جزئیات زندگی روزمره، فضای شهر و خانهها را زنده میکند. مهاجرت، از دست دادن عزیزان، احساس گناه و تلاش برای سازگاری با محیط جدید، از دغدغههای اصلی لمیس است. او در کلن، با خاطرات گذشته و چالشهای هویت و تعلق دستوپنجه نرم میکند و تلاش دارد معنای زندگی و ریشههای خود را در میان دو جهان متفاوت بازتعریف کند. داستان بدون افشای پایان، بر پیوندهای عاطفی، تأثیر جنگ و مهاجرت بر سرنوشت شخصیتها و جستوجوی هویت فردی تمرکز دارد.
چرا باید کتاب تابستانی با دشمن را بخوانیم؟
این رمان با پرداختن به تجربهٔ زیستهٔ یک زن سوری در بستر تحولات اجتماعی و تاریخی، تصویری ملموس از تأثیر جنگ، مهاجرت و تغییرات فرهنگی بر زندگی فردی و خانوادگی ارائه میدهد. روایت چندنسلی و نگاه واقعگرایانه به روابط انسانی، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند و خواننده را با دغدغههای هویت، تعلق و سازگاری در جهان معاصر روبهرو میسازد. همچنین، توصیفهای دقیق از مکانها و جزئیات زندگی روزمره، فضای داستان را زنده و باورپذیر میکند. مطالعهٔ این کتاب فرصتی است برای آشنایی با ادبیات معاصر عربی و تجربهٔ مهاجرت از زاویهای انسانی و شخصی.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ «تابستانی با دشمن» برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی، روایتهای مهاجرت، و داستانهایی با محوریت هویت و روابط خانوادگی مناسب است. این کتاب بهویژه برای کسانی که دغدغهٔ مهاجرت، جنگ، یا جستوجوی ریشههای فردی و جمعی دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تابستانی با دشمن
«دستش را دراز کرد تا پنجره را ببندد، پنجرهای مستطیلی با قاب چوبی سفیدرنگ، ضلع بلندترش بهصورت عمودی، که شیشهاش با نردههای کوچکی به هشت مربع تقسیم میشود، پنجره زیر پردهای کوتاه پنهان بود، پردهٔ حریر ارگانزا به رنگ سفید و طرح گلهای نقرهای. نسیم خنک جنوبی از سمت راین که در میان پلهای گنبدیشکل در خیابان راین اوفر پیدا و پنهان میشد، وزیدن گرفته بود و با خود بویی نزدیک به بوی فلزات میآورد متعلق به کشتیهای روز باری، بویی آمیخته با دود کباب ماهی در رستورانهای پیادهرو مجاور، و نم باران شب گذشته. با حرکت غافلگیرانهاش مرا از جا پراند، هرچند آن را بهنرمی و دراماتیکوار مرتکب شد، وقتی سینهاش را اندکی به سمت جلو آورد، تا انگشتهایش را به لبهٔ پنجره برساند، ولی ریشش بالای پیشانیام را مورمور کرد. غرق خواب بودم، با بازوی راستش تنهام را بغل کرده بود، و صورتم در میان دو ترقوهٔ برآمدهاش بود، گردنش بوی گرم مشک و توت میداد، من تلاش میکنم این بو را از خود برانم، به دنبال بوی جسمش هستم، بوی پوست قدیم او که در خود سالهای دور کودکیام را دارد.»
حجم
۲۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه
حجم
۲۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۵ صفحه