
کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم
معرفی کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم
کتاب الکترونیکی «تو را با تمام وجود احساس میکنم» (با مقدمهٔ دکتر گرگ موران) نوشتهٔ مری هیگینز کلارک و ترجمهٔ فرزام حبیبی اصفهانی، توسط انتشارات لیوسا منتشر شده است. این رمان معمایی و جنایی، داستان قتل حلنشدهای را روایت میکند که پس از سالها، با گردهمایی دوبارهٔ مظنونان و بازسازی ماجرا برای یک برنامهٔ تلویزیونی، بار دیگر زنده میشود. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم
این رمان در ژانر معمایی و جنایی قرار میگیرد و فضای آن حول محور یک قتل قدیمی و رازآلود میچرخد. داستان در دورهای معاصر روایت میشود و با بازگشت به گذشته، لایههای پنهان یک پروندهٔ قتل را آشکار میکند. نقطهٔ آغاز ماجرا قتل همسر یک پزشک است که پنج سال پیش رخ داده و قاتل هرگز شناسایی نشده است. تهدیدی که پس از قتل به خانوادهٔ مقتول میرسد، سایهای از ترس و ناامنی را بر زندگی بازماندگان میاندازد. در ادامه، تهیهکنندهای به نام «لوری موران» تصمیم میگیرد با ساخت یک برنامهٔ تلویزیونی، پروندهٔ قتل حلنشدهٔ دیگری را بازسازی کند؛ قتلی که در شب جشن فارغالتحصیلی چهار دختر جوان رخ داده و هنوز هم راز آن فاش نشده است. این تصمیم، پای شخصیتهای مختلفی را به ماجرا باز میکند و هرکدام با گذشته و زخمهای خود روبهرو میشوند. کتاب با روایتهای موازی از زندگی شخصیتها، فضای پرتعلیق و پر از سوءظن را به تصویر میکشد و مخاطب را با پیچیدگیهای روابط انسانی و رازهای سر به مهر روبهرو میکند.
خلاصه کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با قتل ناگهانی «گرگ موران»، پزشک اورژانس، در زمین بازی آغاز میشود؛ قتلی که پسر خردسالش تیمی شاهد آن است و قاتل با تهدید خانواده، فضای رعبآوری ایجاد میکند. پنج سال بعد، همسر گرگ، «لوری موران»، تهیهکنندهٔ تلویزیونی، تصمیم میگیرد برنامهای دربارهٔ قتل حلنشدهٔ دیگری بسازد: قتل «بتسی پاول» در شب جشن فارغالتحصیلی دخترخواندهاش کلر و سه دوست دیگر. این چهار زن، هرکدام با گذشتهای پر از زخم و سوءظن، پس از بیست سال دوباره دور هم جمع میشوند تا در بازسازی تلویزیونی آن شب شرکت کنند. در این میان، هرکدام از شخصیتها با ترسها، خاطرات و رازهای خود دستوپنجه نرم میکنند و سایهٔ قاتل ناشناس همچنان بر سرشان سنگینی میکند. همزمان، تهدیدهای قاتل گرگ نیز ادامه دارد و امنیت خانوادهٔ لوری را به خطر میاندازد. روایت با جابهجایی میان گذشته و حال، لایههای پنهان شخصیتها و انگیزههای احتمالی قتل را آشکار میکند و مخاطب را تا مرز کشف حقیقت پیش میبرد، بیآنکه پایان معما را لو بدهد.
چرا باید کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم را خواند؟
این رمان با تلفیق دو پروندهٔ قتل حلنشده و بازسازی تلویزیونی یک جنایت قدیمی، فضایی پرتعلیق و پر از سوءظن خلق میکند. شخصیتپردازی چندلایه و روایت موازی گذشته و حال، مخاطب را درگیر پیچیدگیهای روانی و روابط انسانی میکند. کتاب به موضوعاتی چون تأثیر زخمهای قدیمی، ترس، وفاداری، و جستوجوی حقیقت میپردازد و با گرهافکنیهای متعدد، تا پایان، حس تعلیق را حفظ میکند.
خواندن کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معمایی، جنایی و داستانهایی با محوریت رازهای خانوادگی و قتلهای حلنشده مناسب است. همچنین کسانی که به روایتهای چندصدایی و شخصیتپردازی عمیق علاقه دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب تو را با تمام وجود احساس می کنم
«مشغول تاب دادن تیمی سه ساله در زمین بازی در خیابان پانزدهم منهتن بود که از آپارتمانش فاصلهٔ چندانی نداشت. همانطور که تیمی را تاب میداد، خندید و با لحنی هشداردهنده گفت: «فقط دو دقیقهٔ دیگر!» تاب را آنقدر محکم هل داد که پسر فوقالعاده جسورش را راضی کند، اما نه آنقدر که خطر پرت شدن از روی صندلی تاب را داشته باشد. مدتها پیش، او شاهد چنین صحنهای بود. آن روز کسی آسیبی ندید چون صندلی تاب کاملاً ایمن بود، اما از آن به بعد، هرگاه که تیمی سوار تاب میشد، گِرِگ با آن دستان بلندش قاب تاب را میگرفت و بیش از حد لازم از او مراقبت میکرد. او بهعنوان پزشک بخش اورژانس، با چنین اتفاقات ناخوشایندی آشنا بود. ساعت ششونیم بعدازظهر بود و خورشید در حال غروب سایهای بلند روی زمین بازی انداخته بود. کمتر شدن سرمای هوا یادآور این نکته بود که روز کارگر نزدیک است. گِرِگ با لحنی محکم گفت: «فقط یک دقیقهٔ دیگر!» او پیش از آنکه تیمی را به زمین بازی بیاورد، دوازده ساعت تمام سر خدمت بود و در بخش همیشه شلوغ اورژانس، روزی پرهیاهو را گذرانده بود. دو خودرو پر از نوجوانان که در خیابان یکم مسابقه میدادند، با هم تصادف کرده و کاملاً داغان شده بودند اما بهطرزی غیرقابل باور، هیچیک از آنها کشته نشده بود و فقط سه نفرشان بهشدت آسیب دیده بودند. گِرِگ دستانش را از روی تاب برداشت. وقتش رسیده بود که تاب از سرعتش کم شود و سرانجام بایستد. این واقعیت که تیمی اعتراض بیهوده نکرد، نشان میداد که او نیز آمادهٔ برگشتن به خانه است. آنها آخرین افرادی بودند که در زمین بازی دیده میشدند. «دکتر!» گِرِگ برگشت و با مردی درشتهیکل با قدی متوسط روبهرو شد که با دستمالی صورتش را پوشانده بود و با سلاحی که در دست داشت، به سمت سر گِرِگ نشانه رفته بود...»
حجم
۲۸۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۲۸۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه