
کتاب هیچ کجا و هیچ وقت
معرفی کتاب هیچ کجا و هیچ وقت
معرفی کتاب هیچ کجا و هیچ وقت
کتاب الکترونیکی «هیچکجا و هیچوقت» (به ریحانه برومند برای پنجمین بهارش)، نوشتهٔ ایرینا تاکماکوا و با ترجمهٔ فرشته ساری، توسط گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. این اثر در دستهٔ ادبیات کودک و نوجوان قرار میگیرد و داستانی خیالانگیز و ماجراجویانه را روایت میکند که در آن دوستی، جدایی و مواجهه با ناشناختهها محوریت دارد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هیچ کجا و هیچ وقت
«هیچکجا و هیچوقت» داستانی است که در بستر روستایی روسیه و با الهام از فضای خیالانگیز و عناصر فانتزی شکل گرفته است. کتاب در دورهای نوشته شده که ادبیات کودک و نوجوان روسیه به سمت روایتهای نمادین و آموزنده گرایش داشت. روایت حول محور ایووشکین، پسربچهای روستایی، و اسب وفادارش لوشا میگردد که با تهدید جدایی از یکدیگر روبهرو میشوند. این جدایی بهانهای میشود تا آنها سفری جادویی به سرزمینی به نام «هیچکجا و هیچوقت» را آغاز کنند؛ جایی که زمان و مکان معنای معمول خود را از دست میدهد و شخصیتها با موجودات سخنگو، حیوانات و عناصر طبیعت روبهرو میشوند. فضای داستان سرشار از نمادها و پیامهای اخلاقی است و در عین حال، دغدغههای کودکی، ترس از جدایی، دوستی و بلوغ را به تصویر میکشد. کتاب با زبانی داستانی و روایتی پیوسته، مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن مرز واقعیت و خیال محو میشود و هر اتفاقی ممکن است رخ دهد.
خلاصه کتاب هیچ کجا و هیچ وقت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با ایووشکین، پسربچهای روستایی، آغاز میشود که متوجه میشود خانوادهاش قرار است به شهر نقل مکان کنند و اسب محبوبش، لوشا، دیگر جایی در زندگی جدیدشان نخواهد داشت. این نگرانی و ترس از جدایی، ایووشکین را به سمت تصمیمی جسورانه سوق میدهد: فرار به همراه لوشا به جنگل کبود. در جنگل، آنها با خارپشتی سخنگو به نام ویخورنیئی آشنا میشوند که آنها را به سرزمین «هیچکجا و هیچوقت» راهنمایی میکند؛ جایی که زمان متوقف است و همه چیز رنگ و بوی جادو دارد. در این سرزمین، ایووشکین و لوشا با شخصیتهای عجیبی مانند راکون رختشوی، مادهگوزنی غمگین، باد سرد رازویگور و خرس خشخاشکار روبهرو میشوند. هرکدام از این شخصیتها، ایووشکین و لوشا را با چالشهایی روبهرو میکنند که در آنها باید شجاعت، مهربانی و وفاداری خود را ثابت کنند. در مسیر جستوجوی راهحل برای مشکل جدایی، آنها با پرندهٔ سیاه و خطرناک گاگانا نیز مواجه میشوند. سرانجام، با کمک خواهر لتنیتسا (الهه تابستان)، ایووشکین درمییابد که برای حل مشکلات باید به مهربانی و نور درون خود و دیگران اعتماد کند. داستان با بازگشت ایووشکین و لوشا به خانه و تغییری در نگاه آنها به زندگی و روابطشان پایان مییابد، بیآنکه پایان ماجرا به طور کامل افشا شود.
چرا باید کتاب هیچ کجا و هیچ وقت را خواند؟
این کتاب با خلق دنیایی خیالانگیز و سرشار از شخصیتهای نمادین، به دغدغههای کودکی مانند ترس از جدایی، دوستی و بلوغ میپردازد. روایت ماجراجویانه و پر از اتفاقات غیرمنتظره، مخاطب را به سفری درونی و بیرونی میبرد که در آن ارزش مهربانی، شجاعت و اعتماد به دیگران برجسته میشود. همچنین، کتاب با زبان داستانی و فضاسازی خاص خود، فرصتی برای تجربهٔ دنیایی متفاوت و آشنایی با فرهنگ و اسطورههای روسی فراهم میکند.
خواندن کتاب هیچ کجا و هیچ وقت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و کودکانی که به داستانهای فانتزی، ماجراجویی و روایتهایی با پیامهای اخلاقی علاقه دارند مناسب است. همچنین، برای والدین و مربیانی که به دنبال داستانهایی برای گفتوگو دربارهٔ دوستی، جدایی و رشد شخصی هستند، گزینهٔ خوبی به شمار میآید.
بخشی از کتاب هیچ کجا و هیچ وقت
«پدر و مادر ایووشکین فکر میکردند او هنوز خواب است. اما ایووشکین بیدار شده بود و ناخواسته حرفهای آنها را میشنید. کلمه لعنتی «رساله» از پشت جدار چوبی اتاق چون فش فش مار، او را از خواب پرانده بود. صدای پدرش را شنید که میگفت: «خوب، البته، بلافاصله پس از دفاع از رساله.» مادرش پرسید: «به محض این که از رساله دفاع کردی؟» پدر توضیح داد: «همین که رساله را تصویب بکنند و درجه را بدهند.» صدای مادر ادامه داد: «اتاق کناری را به فیلیپ میدهیم. ایوان دارد و آفتابگیر است.» فیلیپ کسی جز ایووشکین نیست. او را به احترام پدربزرگش فیلیپ صدا میکنند. اما او فقط به نام ایووشکین عادت کرده است. زیرا در مهد کودک و کودکستان او را با این نام صدا میکردند. اما این مربوط به زمانی است که آنها در شهر زندگی میکردند. حالا دو سالی بود که خانواده مهندس کشاورزی، ایوان فیلیپوویچ ایووشکین به ده آمده بود. دو سال، دو سال خیلی زیبا، آنها در این خانه عالی زندگی میکردند. خانهای که نردبانی در راهرو باریکش، تو را به زیر شیروانی میبرد. به آنجا که بوی برگهای خشک و شیروانی داغ میدهد. آنجا اتوی زغالی قدیمی وجود دارد که میتواند به کشتی بخار مبدل شود. همان جا کسی سبوی دودهاندود سیاهی را بر جای گذاشته است که درونش سیاه و اسرارآمیز است و به نظر میرسد کسی در ته آن خش خش میکند، نفس میکشد و زندگی میکند. و دیگر این که در این خانه خوب یک اجاق سنتی روسی وجود دارد که در آن هیزم واقعی میسوزد. هیزم میسوزد و شعله قشنگی در میان آن دیده میشود. سپس آتش به زغالهای سرخ مبدل میشود. جرقههای کبودفامی روی آن میدود و ناپدید میشود. زغالها رویانداز خاکستری کرکداری را به روی خود میکشند، بعد خاموش میشوند و به خواب میروند. راستی من چه میگویم! اما موضوع مهم اینها نیست! مهمترین موضوع آن است که در خانه، نه، در خانه نه، بلکه در زیر طاقی کنار حیاط، آنجا که با در جیرجیروی کوچکی از راهرو جدا میشود، لوشا زندگی میکند!»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه