
کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
معرفی کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
معرفی کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
کتاب الکترونیکی «شبح ترسناک» (از مجموعه کتابهای پروانه) با سرپرستی نویسندگان به رهبری محمدرضا سرشار و تصویرگری احسان سلیمانی، توسط بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه برای گروه سنی نوجوان است که با محوریت شخصیتهایی چون «شهرزاد»، «خالد»، «چلچله» و دیگر بچههای جزیره، ماجراهایی آموزنده و سرگرمکننده را روایت میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
«شبح ترسناک» در قالب داستانهایی پیوسته، زندگی گروهی از نوجوانان و خانوادههایشان را در جزیرهای خیالی به تصویر میکشد. فضای کتاب، ترکیبی از واقعیت و خیال است و شخصیتهایی با پیشینههای فرهنگی متنوع در آن حضور دارند. داستانها حول محور دوستی، همکاری، مسئولیتپذیری و مهربانی شکل میگیرند و هر بار با چالشی تازه روبهرو میشوند؛ از آتشسوزی خانه تا هجوم لاکپشتها به جزیره و ماجرای میوههای عجیب. کتاب با زبانی داستانی و توصیفی، دغدغههای نوجوانان را در قالب ماجراهایی روزمره و گاه فانتزی روایت میکند. در کنار روایتهای جذاب، آموزههایی درباره اهمیت کمک به دیگران، مراقبت از محیط زیست و حیوانات، و ارزش دوستی و بخشش به چشم میخورد. این اثر بخشی از مجموعهای بزرگتر است که هر جلد آن به ماجرایی تازه و آموزنده میپردازد.
خلاصه کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با زندگی آرام بچهها و خانوادههایشان در جزیره آغاز میشود. ماجراها با آتشسوزی خانهٔ خانوادهٔ «چلچله» شروع میشود و بچهها با راهنمایی «شهرزاد»، معلم مهربانشان، برای کمک به این خانواده دست به کار میشوند. در ادامه، خانوادهٔ چلچله به قصر «باربا» نقل مکان میکنند و این جابهجایی، چالشهایی تازه برای بچهها به همراه دارد. باربا شخصیتی مرموز و خودخواه است که گاهی با رفتارهایش دردسرساز میشود. در یکی از ماجراها، هجوم بچهلاکپشتها به جزیره، بچهها را با مسئلهای زیستمحیطی روبهرو میکند و آنها با همکاری و جستوجو، راهحلی برای نجات لاکپشتها پیدا میکنند. در داستانی دیگر، «خالد» و «توماس» برای چیدن میوهٔ منگوچ وارد جنگل میشوند و اتفاقات ترسناکی رخ میدهد که به دوستی و بخشش ختم میشود. هر داستان، با محوریت یک مشکل یا چالش، بر اهمیت همدلی، کمک به دیگران و مسئولیتپذیری تأکید دارد و شخصیتها در مسیر حل مشکلات، رشد میکنند و تجربههای تازهای به دست میآورند.
چرا باید کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک) را خواند؟
این کتاب با روایت داستانهایی متنوع و ماجراجویانه، مفاهیمی مانند دوستی، همکاری، مسئولیت اجتماعی و مراقبت از محیط زیست را به زبان داستانی و در قالب ماجراهای جذاب به نوجوانان منتقل میکند. شخصیتهای گوناگون و موقعیتهای متفاوت، امکان همذاتپنداری را برای مخاطبان فراهم میسازد و در عین سرگرمی، به پرورش ارزشهای اخلاقی و اجتماعی میپردازد. همچنین، حضور عناصر فانتزی و طنز، فضای کتاب را دلپذیر و خواندنی کرده است.
خواندن کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانانی مناسب است که به داستانهای ماجراجویانه و گروهی علاقه دارند و دوست دارند درباره دوستی، همکاری، حل مسئله و مراقبت از حیوانات و محیط زیست بخوانند. همچنین برای والدین و مربیانی که به دنبال داستانهایی آموزنده برای نوجوانان هستند، گزینهٔ مناسبی است.
فهرست کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
- آتشسوزی خانهٔ سرخپوستها: روایت تلاش بچهها برای کمک به خانوادهٔ چلچله پس از آتشسوزی خانهشان و جابهجایی آنها به قصر باربا.- هجوم لاکپشتها: ماجرای ورود ناگهانی بچهلاکپشتها به جزیره و تلاش بچهها برای نجات آنها و یافتن علت این اتفاق.- مسابقهٔ قایقسواری و ماجرای منگوچ: داستان رقابت خالد و توماس برای چیدن میوهٔ منگوچ و رخدادهای ترسناک جنگل.- بیماری خالد و جستوجوی دارو: روایت بیماری خالد و تلاش دوستانش برای یافتن گیاه دارویی و کمک به بهبود او.- ساخت خانهٔ جدید: همکاری بچهها و خانوادهها برای ساخت خانهٔ جدید برای خانوادهٔ چلچله و تجربهٔ کار گروهی.هر فصل، ماجرایی مستقل اما مرتبط با دیگر بخشها دارد و در مجموع، سیر رشد و همدلی شخصیتها را نشان میدهد.
بخشی از کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد پنجم، شبح ترسناک)
«درخشش خورشید هم نتوانسته بود کوپانو را از رختخواب گرم و نرمش جدا کند. تا اینکه صدای خواهر بزرگترش از بیرون اتاق بلند شد:- کوپانوووو! بلند شو دیگر!کوپانو غرغرهای لیندا را که شنید، پتو را از روی خود کنار زد. چشمهای قهوهای سیاهش را کمی باز کرد. یکدفعه نگاهش به یک لاکپشت کوچک افتاد که کنار بالش خوابیده بود. سریع نشست و با لبخند، آن را برداشت:- تو اینجا چهکار میکنی لاکپشت کوچولو؟!صدای لیندا عصبانیتر از قبل بلند شد:- مدرسه دیر شد هاا!لاکپشت را کنار بالش گذاشت و از روی تخت بلند شد. به طرف کمد لباسهایش رفت و در آن را باز کرد. یک دفعه بچهلاکپشت دیگری از یکی از طبقههای کمد روی زمین افتاد. کوپانو با تعجب کنار آن نشست.لیندا که لباس مدرسهاش را پوشیده بود، وارد اتاق شد:- هر روز کاری میکنی که دیر برسیم!- لیندا نگاه کن! دو تا بچهلاکپشت آمدهاند توی اتاقم!لیندا گفت: «حتماً باز پنجرهٔ اتاقت را خوب نبسته بودهای!» و به طرف کمد رفت. پیراهنی را که کف کمد افتاده بود، برداشت تا به کوپانو بدهد. ناگهان چشمش به تعداد زیادی بچهلاکپشت که زیر پیراهن بودند، افتاد و جیغ کشید. کوپانو هم از دیدن آن همه بچهلاکپشت تعجب کرد.»
حجم
۹٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۹٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه