کتاب به دنبال دزدان دریایی
معرفی کتاب به دنبال دزدان دریایی
کتاب به دنبال دزدان دریایی نوشته تیئری آپریل است که با ترجمه بیتا شمسینی منتشر شده است. این کتاب داستانی واقعی از سرگذشت شکارچیان است.
درباره کتاب به دنبال دزدان دریایی
این کتاب داستان پسر جوانی است شاه لویی او را تبعید کرده است و مجبور است به سفری بسیار خطرناک و پرحادثه همراه دزدان دریایی برود. پسر در این کتاب افسانههای دزدان دریایی را میشنود و درگیر اتفاقاتی در دریاها میشود. با کتاب به دنبال دزدان دریایی همراهِ پسری میشوید که به تازگی جراح شده و بهاجبار به ماجراییجویی هیجان انگیز میرود، با قسمتی از تاریخ جهان نیز آشنا میشنویم.
نویسنده این رمان تیئری آپریل در کتاب به دنبال دزدان دریایی داستانی واقعی را روایت میکند، که سرگذشت شکارچیان و دزدان دریایی است. آنها به دنبال دریاها و ثروتهای کشف نشده قاره امریکا جان خود را به خطر میاندازند. این کتاب داستانی واقعی از اتفاقات قرن ۱۷ است. زمانی که دریاها پر از دزدان دریایی ترسناک بوده که به دنبال هدفهای سخت و آسان میرفتند. داستان در مه سال ۱۶۶۶ شروع میشود.
خواندن کتاب به دنبال دزدان دریایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب به دنبال دزدان دریایی
«چند تا لباس، کتاب، وسایل جراحی، دارو... و طبق توصیهای که بهم کردن چند چلیک نوشیدنی.»
«شما جراحید؟ باید به ناخدا معرفیتون کنم!»
پشت سرش راه میافتم. باید جلوی دَری منتظر بمانم و چند دقیقه بعد اجازه میدهند که وارد کابین شوم. جلوی میزی که ورقهای بازی روی آن پخش شده، مردی نشسته که چشم به من دوخته است. او پیش از آن که چیزی به من بگوید با دقت و به آرامی وراندازم میکند:
«من وَنسان تیله، ناخدای سن ژانم. دستیارم به من میگه که شما جراحید. به نظرم خیلی جوان میآیید....»
«با این همه، آقا، دو ساله که تو پاریس دستیار گرینیهام!»
«اِسمتون برام آشناست. توی اونفلور قوم و خویشی دارید؟»
«بله البته، پدرم اونجا داروسازه، من هم قبل از اون که برای تحصیل به روئان و بَعدِش به پاریس بِرَم اونجا زندگی میکردم.»
با چنان اعتماد به نفسی حرف زدهام که به نظر میرسد او را تحت تأثیر قرار دادهام.
«بسیار خُب آقا، به کشتی من خوش اومدین، شاید بعدها اَزَتون کمک بگیریم....» و رو به سوی دستیارش میکند و میگوید:
«امیدوارم که این شرکت قدر استعدادهای اون رو بدونه و خوب اَزَشون استفاده کنه!»
فردای آن روز، کشتی بندر را ترک میکند: پیش به سوی جزایر آنتیل! هوا به نظر تا حدی خوب میآید.
دستیارِ ناخدا دستورهایش را با بلندگوی دستی فریاد میزند:
«طنابهارو باز کنین!»
سوتهای پی در پی رئیس گروه به ملوانها نشان میدهد که کارها خوب پیش میرود. قرقرهها جیرجیر صدا میکنند: جثه غولپیکر کشتی به آرامی تکان میخورد. راه میافتیم!
برای ملاقات ناخدا به روی عرشه میروم.
«از چه مسیری حرکت میکنیم؟»
«اول در امتداد سواحل فرانسه و بعد در امتداد سواحل شمال اسپانیا حرکت میکنیم، اون وقت به سوی جزایر آنتیل میریم.»
«چرا یه ناوِ بزرگ نیروی دریایی داره با ما میآد؟»
«دوست جَوون من، همه این کشتیهایی که با ما و در کنارمون حرکت میکنن کالاهایی دارن که میخوان با چهارگوشه دنیا معامله کنَن: بعضیهاشون میخوان به سِنِگال یا یه جایی توی آفریقا یا حتی به قاره آمریکا و... بِرَن. بعضی دیگه مثل ما به جزایر آنتیل میرَن. تا اونجا که میدونم توی انبار کشتی دکمه، سوزن، بشقابهای چینی و چیزهای دیگه گذاشتیم. آقای دو سوردی، فرمانده و ناخدای کشتی اِرمین، کارش محافظت از ماست. سی و شیش توپ این کشتی باعث میشه که اون چهار تا ناو جنگ انگلیسی که خبرشرو به ما دادَن پَس بِکشَن.»
حجم
۳۷٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۳۷٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه